تبدیل تهدید کرونا به فرصت در بازگشت به سنت ازدواج آسان - بخش نخست
ایام کرونا و احیای سادگی در برپایی جشنهای ازدواج
ر-تیرگری
عروسی واژه زیبا و دلپذیری است که تمام قشنگیها را در خود دارد. دوست داشتن و دوست داشته شدن و... آغاز فصلی تازه در زندگی. عروسی یعنی رویدادی خارقالعاده و جادویی که قرار است فقط یکبار در زندگی هرکس اتفاق بیفتد. جشنهای عروسی برای کودکان یادآور شب و روزی خوش همراه با شادی فامیل است. چرخ میگردد و میگردد و میگردد... کودک بزرگ میشود، و دست روزگار همسفر زندگیاش را سر راهش قرار میدهد. حالا میخواهد به تمام رویاهای دوران کودکی و آرزوهای پدر و مادر جامه عمل بپوشاند. بهترینها را برای کسی میخواهد که قرار است باقی سالهای عمر را در کنار او بگذراند.
با تعطیل شدن تالارهای عروسی در سال 99، مراسم عروسی در این سال به گونههای متفاوت برگزار شد. گرچه در برخی استانها عدهای با زیر پا گذاشتن پروتکلها جان خود و عزیزانشان را در معرض خطر قراردادند اما برخی دیگر هم با رعایت پروتکلها و فاصلهگذاری اجتماعی از جان خود و عزیزانشان محافظت کردند و البته چه بسیار افراد دیگری از برگزاری هر نوع مراسمی خودداری کردند و هم در هزینههای متعارف صرفهجویی نمودند و هم با پشت پا زدن به هر نوع مراسمی، از تقبل بسیاری از هزینههای گزاف سرباز زدند و تهدید کرونا را به فرصتی برای آغاز یک زندگی ساده و صمیمانه مبدل نمودند.
در گزارش پیش رو نگاهی داریم به مراسمهای عروسی از دیروز تا امروز؛ در گذشتههای نه چندان دور و دهه شصت عروسیها بهجای تالار در خانهها برگزار میشد. برگزاری جشن عروسی در نهایت سادگی و مشارکت دستهجمعی اقوام و همسایگان بود. تمام اقوام و دوستان نزدیک دستبهدست هم میدادند تا جشنی خاطرهساز و زیبا برای عروس و داماد برپا شود و اما پس از آن وارد تجملات وحشتناکی شدیم که اصل مراسم که یک سنت حسنه الهی است را به حاشیه برد و هزینههای سنگینی را بر خانوادهها تحمیل کرد تا رسیدیم به کرونا! امروز به دلیل شرایط کرونایی، قاعده لاکچری برگزار کردن این جشنها به یکباره به همریخت و دوباره قاعده سادگی برقرار شد؛ چه خوب است عادتهای نیک بهجامانده از ایام کرونا را در سبک زندگی خود همچنان حفظ کرده و ازدواج جوانان را در شرایط بد اقتصادی یاریگر باشیم. در این گزارش همراه ما باشید.
سنتهای جاری
در مجالس عروسی قدیمی
طاهره گل عمویی یک خانم خانه دار با یادآوری مراسم عروسیهای در دوران کودکی و نوجوانی خود میگوید: «وقتی جشن عروسی یکی از بستگان نزدیک میشد، تمام اهالی میخواستند در برگزاری آن سهمی داشته باشند. آن روزها که آب لولهکشی وجود نداشت، دخترهای جوان و نوجوان مسئول آوردن آب آشامیدنی بودند. از یک هفته جلوتر برای آوردن آب به سرچشمه، رودخانه یا چاه آب شیرین میرفتند. ظرفهای زیبای مسی که برای آوردن آب طراحی شده بودند (شیردون) برای دخترهای کوچک و (افتو) برای دختران جوان؛ آنها را پر از آب کرده و بر روی سر حمل میکردند. آبها را در بشکههای 220 لیتری قیراندود شده ذخیره میکردند. دخترهای جوان با لباسهای رنگارنگ افتو بر سر و شیردون به دست آنقدر آب میآوردند تا بشکههای قیراندود شده پر از آب شوند.
زنهای جوان هم کیسههای برنج را که از خانه داماد آورده شده بود، پاک میکردند، یعنی دانههای شالی و... را از برنج جدا میکردند و برنجهای پاک شده را با سینیهای بزرگ پاچ میزدند تا دانههای سالم و درشت برنج از دانههای شکسته جدا شوند تا پلویی یکدست و مجلسی طبخ شود.
همچنین بعضی از خانمها هم مسئول پاککردن سبزیخوردن و سبزیهای مخصوص ماست بودند. سبزی ماست بعد از آمادهشدن باید همراه با سیر و نمک ساییده میشد. تعدادی از زنان هم به آشپز کمک میکردند. پسرهای نوجوان هم کمک چایچی بودند. چایچی کسی بود که با شربت، شیرینی و چای از مهمانان پذیرایی میکرد.»
وی میافزاید: «چند روز مانده به عروسی شبهای مبارک باد بود. در این شبها اقوام و دوستان نزدیک کادو و هدایای خود را برای عروس و داماد میبردند. در روز عروسی هم به خانه عروس و داماد (خنچه عروسی) میبردند. یعنی داخل یک مجمع مسی کنگرهدار و کندهکاری شده یک قواره پارچه، یک جعبه شیرینی، یک بسته نقل، یک بسته چای، یک کله قند و... میگذاشتند و روی مجمع را با یکپارچه زیبا گلدوزی شده میپوشانند. خانمی جوان آن مجمع (خنچه عروسی) را بر روی سر میگذاشت و وقتی به خانه عروس یا داماد نزدیک میشدند، همراهان کِل میکشیدند و وارد خانه عروسی میشدند. گاهی اوقات هم همراه با خنچه عروسی یک خروس یا غاز که پاهایش بسته شده بود، میآوردند.»
این مادر در ادامه میگوید: «شب قبل از عروسی شب حنابندان بود. خانمی میانسال هم (مدح) میخواند. دعای مخصوص حنابندان را با صدایی دلنشین برای عروس خانم و حاضران میخواند. جهاز عروس همان روز عروسی یا حداکثر یک روز قبل از آن به خانه داماد برده میشد. آن روزها هدیهای که داده میشد، پس گرفته نمیشد و جهازی که برده میشد، برگردانده نمیشد؛ یعنی جداییها هم حرمت داشت و همراه با احترام بود. نه عروس چیزی از خانه داماد به خانه پدر میبرد و نه داماد هدایایی را که به عروس داده بود، پس میگرفت. گاهی اوقات گنجینه خانوادگی یعنی یک گردنبند قدیمی از نسلی به نسل دیگر منتقل شده بود؛ در شب عروسی یا روز عقدکنان از سوی مادرشوهر به عروس هدیه میشد. در جداییها معمولاً عروس خانم آن گنجینه خانوادگی را به مادرشوهر برمیگرداند، اما مادرشوهر از گرفتن آن امتناع میکرد و میگفت چیزی که بهعنوان هدیه داده شده، پس گرفته نمیشود.»
وی میافزاید: «آن روزها خانهها بزرگ بود و وسایل زندگی کوچک؛ یعنی جهاز برای زندگی دونفره تهیه میشد و در طول سالهای زندگی بر آن افزوده میشد. امروز خانهها کوچک شدهاند، اما وسایل زندگی بزرگ. دیگر عروسیها آن لطف و صفای زمان کودکی و جوانی ما را ندارند، عروس میخواهد با آوردن جهیزیه آنچنانی چشمان خانواده داماد را خیره کند، داماد میخواهد با برگزاری جشنی بزرگ توجه همگان را جلب کند. در آن روزها هیچ دامادی برای پرداخت مهریه راهی زندان نمیشد و هیچ عروسی برای بردن جهیزیه با مأمور به در خانه نمیآمد.»
بریزوبپاشهای بیقاعده و کاشتن تخم کینه
حسین فرزند بزرگ خانواده است. خواهر و برادر کوچکتر او ازدواج کردهاند. مادر اصرار دارد که حسین هم هر چه زودتر سروسامان بگیرد. بعد از خواستگاریهای متعدد در نهایت مادر، دختری از اقوام را برای حسین میپسندد. خانواده عروس در یکخانه قدیمی 2 طبقه کوچک زندگی میکنند. برای تهیه جهیزیه علاوهبر قرض و وام بانکی، اموال منقول قابلفروش از جمله طلاهای مادر را میفروشند. هنوز مدت زیادی از آغاز زندگی مشترک این دو زوج جوان نگذشته است که اختلافات بالا میگیرد. پدر حسین براثر ابتلا به بیماری لاعلاج فوت میکند. به قولمعروف هنوز کفش پدرشوهر خشک نشده که عروس خانم مهریهاش را به اجرا میگذارد و تقاضای استرداد جهیزیه میکند. با مأمور به در خانه خودش میآید و جهیزیه را به خانه پدری میبرد.
پدر و مادر او مجبور میشوند یک طبقه از خانه کوچکشان را به جهیزیه برگردانده شده دخترشان اختصاص دهند. حال داماد نگران از اینکه سهمالارث او از خانه پدری به جای مهریه همسرش به مزایده برود. و یا باید با خانه پدری خداحافظی کند و راهی زندان شود!
این داستان پرغصه زندگیهایی است که از همان ابتدا با بریز و بپاشهای بیقاعده شروع میشوند و پشتش هیچچیز جز کینه دو خانواده طرف ازدواج نمیماند.
عروسی که با عدم رعایت
پروتکل بهداشتی عزا شد
در خبرها آمده است: «در مراسم عروسی یار محمد 27 ساله، حدود 200 نفر مبتلا به کرونا شدند. یارمحمد یک هفته بعد از برگزاری مراسم عروسی براثر ابتلا به کرونا درگذشت!»
درست است که مراسمهای عروسی در اقصینقاط کشورمان از دیرباز زیبا و با شکوه و پرتعداد برگزار شده، اما در شرایط کرونایی لازم است مراسمی گرفته نشود و قطعا در چنین شرایط کرونایی کسی هم گله مند نخواهد شد که چرا به عروسی دعوت نشده است، چون ویروس منحوس کرونا با کسی شوخی و تعارف ندارد، لااقل میتوان این سادگی برجامانده از شرایط همهگیری کرونا را در سبک زندگیمان، بعد از کرونا هم حفظ کنیم.
زلیخا مادر داغدیده یار محمد درحالیکه به شدتگریه میکند، میگوید: «او تنها پسرم بود و بدون اینکه سایه پدر روی سرش باشد بزرگش کردم. با التماس از او خواستم جشن عروسی را به فرصت دیگری واگذار کند. او میگفت: مادر جان نگران نباش! مراسم ما در فضای باز برگزار میشود و فاصلهگذاری اجتماعی بیشتر از آنچه باید رعایت میشود. مدتها بود که خوابهای بد میدیدم. هر بار از خوابهایم صحبت میکردم، پسرم میگفت: مادرجان بازهم دوباره خواب دیدی؟ آرزو داشتم نوههایم را در آغوش بکشم و بزرگ کنم. حالا حتی نمیتوانم بر سر قبر پسرم بروم. چگونه باور کنم عروسی تنها پسرم که قرار بود عصای پیری من باشد، عزا شده است؟ نمیدانم کدامیک از مهمانان کرونا داشت که بچه بیچاره من و حدود200 نفر دیگر به کرونا مبتلا شدند. بدون پسرم دیگر زندگی برای من معنا ندارد و...»گریه امانش را میبرد و دیگر نمیتواند کلامی ادا کند.
جشنی کوچک، ساده و صمیمی
فریبرز و فاطمه زوج جوانی هستند که با مهریه 14 سکه بهار آزادی پای سفره عقد نشستند. جشن عقدکنان خود را در کمال سادگی و صمیمیت، با حضور مهمانانی انگشتشمار از طرف خانواده عروس و داماد برگزار کردند. فریبرز در این باره به گزارشگر روزنامه کیهان میگوید: «در خانه ما عکسی از عمه آذر (عمه پدر) و حاج رمضان است. عمه آذر با چادر سفید و حاج رمضان با لباس سپاهی پای سفره عقد نشستهاند.
روزی از پدر پرسیدم: چرا حاج رمضان در روز عروسیاش لباس پاسداری به تن دارد؟ پدر گفت: آن روزها زمان جنگ بود. حاج رمضان بعد از جاری شدن خطبه عقد، بلافاصله راهی جبهه شد. همیشه با خودم فکر میکردم چطور ممکن است انسان تا این حد از خود گذشته باشد؟ در شادترین لحظه زندگی عروسش را رها کند و راهی جبهه شود؟ چه بسا تازه دامادهایی چون حاج رمضان از پای سفره عقد راهی جبهه شدند و دیگر هرگز بازنگشتند.»
وی در تکمیل صحبتهایش میگوید: «در آن روز رادمردان این سرزمین پا به روی خواسته قلبی خود میگذاشتند و برای دفاع از میهن و هموطن رهسپار سنگرهای نبرد میشدند. امروز ما هم بهگونهای در حال جنگ هستیم؛ جنگ انسان با ویروس منحوس کرونا! برای دفاع از جانعزیزانمان باید خواسته دلمان را که همانا برگزاری جشنی بزرگ همراه با همه عزیزان و دوستان و اقوام است، در حال حاضر فراموش کنیم. چون اگر خدای ناکرده در این جشنهای عروسی و عقدکنان کسی مبتلا به کرونا شود، خاطرهای تلخ بر جای میگذارد که زیباترین روز زندگی انسان خراب میشود. ما حق نداریم برای «دیدهشدن» جان کسی را به خطر بیندازیم.»