kayhan.ir

کد خبر: ۲۱۱۳۲۰
تاریخ انتشار : ۲۹ بهمن ۱۳۹۹ - ۲۰:۳۳
با چهره‌های مشهور تحت عنوان «سلبریتی» چه باید کرد؟ - بخش نخست

سلبریتی‌ها حاشیه‌نشین‌هایی در متن انحراف افکار عمومی!



آرش فهیم
طی سال‌های اخیر با تبدیل شدن چهره‌های مشهور به یک طبقه خاص با فرهنگ و سبک زندگی ویژه و از طرف دیگر گسترش شبکه‌های اجتماعی‌، ما با یک مسئله جدید فرهنگی مواجه شده ایم؛ سلبریتی‌ها امروز به یک ابزار تبلیغاتی در همه عرصه‌ها تبدیل شده‌اند. هم در بزنگاه‌های سیاسی مثل انتخابات و هم در معاملات و فرایندهای اقتصادی مثل تبلیغ برج‌های دوبی و هم در حوادث اجتماعی مثل ماجرای واکسن کرونا و... رد پای سلبریتی‌ها دیده می‌شود.
نکته قابل تأمل این است که اغلب سلبریتی‌ها پس از حضور در چنین وقایعی، دچار پشیمانی می‌شوند؛ مثل تبلیغات بسیاری از سلبریتی‌ها به سود نامزد پیروز دوره اخیر انتخابات ریاست جمهوری! همچنین برخی از تبلیغات اقتصادی و... شهرت یک تیغ دو لبه است، اما متأسفانه چهره‌های مشهور سینمایی و ورزشی در کشور ما اغلب از شهرت خودشان در جهت منفی استفاده می‌کنند. اما به هر حال امروز در کشورمان با واقعیتی به نام جماعت سلبریتی‌ها مواجه هستیم؛ چه از آنها خوشمان بیاید و چه نه، آنها هستند و در معادلات مختلف سیاسی، اجتماعی‌، اقتصادی و فرهنگی نقش‌آفرینی می‌کنند. به همین دلیل هم سؤال اصلی این است که با سلبریتی‌ها چه باید کرد؟
در گزارش امروز و فردای کیهان به تحلیل و بررسی این موضوع خواهیم پرداخت.
سلبریتی‌ها از کجا آمده‌اند؟
فرهنگ سلبریتیسم بخشی از نظام سرمایه‌داری است؛ از دهه‌های قبل، کمپانی‌ها و تولیدکنندگان مختلف در قطب‌های سرمایه‌داری جهان، به ویژه در آمریکا به چهره‌هایی نیاز داشتند تا در تبلیغات تلویزیونی و یا محافل و مراسم مختلف، ابزاری برای معرفی و شیوع محصولات آنها شوند. به این ترتیب، برخی بازیگران یا ورزشکاران مشهور –فارغ از اینکه واقعا هنرمند یا ورزشکار توانمندی بودند و یا نه- صرفا به خاطر حاشیه ساز بودن و قرار داشتن در هیاهوی رسانه‌ها، تبدیل به سلبریتی می‌شدند؛ مثلا فلان بازیگر‌هالیوودی مشهور، وقتی روی فرش قرمز یک مراسم خاص می‌رفت، این وظیفه را عهده‌دار می‌شد تا لباس یا جواهرات یک برند خاص را استفاده کند و در قبال این کار، دستمزدی هم دریافت کند. به همین دلیل هم «دِ ویکند» خواننده کانادایی اخیرا در اعتراض به فرهنگ سلبریتیسم دست به اقدامی نمادین زد و با باندپیچی سر و صورت در معرض دید عموم قرار گرفت. او درباره این حرکت خودش هم در مصاحبه با رسانه‌ها گفت که سر و صورت باندپیچی شده‌اش اعتراضی به «فرهنگ پوچ سلبریتی‌های ‌هالیوودی» و کسانی است که به دلایل بسیار سخیف و سطح پایین، چهره و بدن خود را زیر تیغ جراحی می‌برند تا مورد تایید قرار بگیرند!
اساسا یکی از اهداف برگزاری جشنواره‌هایی چون کن و مراسمی مانند اسکار، رژه سلبریتی‌ها برای تبلیغ و معرفی تازه‌ترین محصولات موسساتی است که اسپانسر آن جشن‌ها و جشنواره‌ها هستند. «سعید مستغاثی» پژوهشگر و منتقد سینما دراین‌باره می‌گوید: «در جشنواره‌ای مثل کن، اصل ماجرا روی فرش قرمز و با ستارگان‌هالیوود و مد لباس‌ها و مو و جواهرات اتفاق می‌افتد و درواقع آنچه در سالن دوبوسی کن اجرا می‌شود، فرع قضیه به شمار می‌آید. طبیعی است که اگر آن فرش قرمز نباشد و آن نمایش انواع و اقسام مد، جشنواره کن هم دیگر وجود نخواهد داشت. چون به گفته یکی از مدیران جشنواره، بیشتر هزینه‌های برگزاری جشنواره از محل تبلیغات و کرایه غرفه‌های مختلف فروش کنار ساحل و توریست‌هایی است که به این شهر کوچک ساحلی سرازیر می‌شوند و البته آنها هم صدقه سری همین ستاره‌های آمریکایی است که می‌آیند! از همین رو بخش مهمی از انتخاب‌ها و فیلم‌ها و برگزیده‌ها بایستی جلب رضایت همان کمپانی‌ها و صاحبانشان را به همراه داشته باشد. صاحبانی که نه در کن، بلکه در نیویورک و واشنگتن و لندن و تل‌آویو دفتر و دستک دارند.»
هنرمند یا ابزار سیاسی؟
اما در ایران، فرهنگ سلبریتیسم توسط سیاستمدارها و برای بزنگاه‌های سیاسی مثل انتخابات شکل گرفته است. شاید اوج چنین نقش‌آفرینی را در انتخابات ریاست جمهوری سال 1396 مشاهده کردیم. استفاده ابزاری از چهره‌های مشهور هنری در این رقابت تا آنجا پیش رفت که از یک خواننده معروف موسیقی سنتی که در بستر بیماری بود و حتی توان سخن گفتن نداشت هم بیانیه جعلی درحمایت از یک کاندیدا منتشر شد؛ جالب این است که حتی به رغم تکذیب خانواده این خواننده، ستاد و حامیان آن نامزد همچنان در تبلیغات خودشان از نام وی استفاده می‌کردند!
چکیده دلیل پیدایش و گسترش فرهنگ سلبریتیسم در ایران را می‌توان در این سخن سعید حجاریان، از تئوریسین‌های جریان سیاسی موسوم به اصلاحات دید که گفته بود این جریان سیاسی حرف‌هایش را از زبان سلبریتی‌ها به مردم می‌رساند و توضیح داده بود: «ممکن است، مردم جملگی اصلاح‌طلبان را پس بزنند و میان هسته سخت پالایش شده و دیگر اصلاح‌طلبان تمایزی نگذارند...اصلاح‌طلبان در صورت قرار گرفتن در چنین وضعیتی باید سیاست‌های خود را به‌تعبیر مولانا از دهان غیر مطرح کنند. به این معنا که سیاست‌هایشان را نخست با گروه‌های مرجع جدید شامل هنرمندان، مشاهیر و... در میان بگذارند و پس از دریافت بازخوردها و اعمال تغییرات احتمالی، سیاست‌ها توسط همان گروه‌های مرجع جدید در جامعه منعکس شود. یعنی عملا اصلاح‌طلبان در این فاز در پشت صحنه قرار بگیرند.»
سلبریتی‌ها در خدمت مجرم‌های اقتصادی!
اما طی سال‌های اخیر، استفاده ابزاری از چهره‌های مشهور فقط به جریان‌های سیاسی محدود نمانده است، بلکه برخی از کانون‌های سرمایه محور بدنام و مجرمان اقتصادی نیز دست به دامان سلبریتی‌ها شده‌اند!
مصداق بارز چنین اتفاقی، نامه حمایت از یک اختلاسگر توسط گروهی از هنرمندان سینمایی بود. این نامه نشان داد که سرمایه‌گذاری برخی از کلان سرمایه‌دارها و صاحبان پول‌های آلوده در سینما و سریال‌های شبکه نمایش خانگی، بیش از آنکه با هدف خدمت به فرهنگ و هنر یا علاقه به سینما باشد، به قصد پولشویی و سوءاستفاده از شهرت سلبریتی‌ها بوده است. مدتی قبل نیز برخی از سلبریتی‌ها در تبلیغات برای یک شرکت برج ‌سازی در دبی سهیم شدند! آن هم شرکتی که یکی شریک‌های ترامپ در غرب آسیا شناخته می‌شود. یکی از بازیگرها فاش کرد که 150 نفر از سلبریتی‌های ایرانی برای این شرکت بدنام و خروج ارز و پول ملی به دبی تبلیغ کرده بودند! حتی برخی از سلبریتی‌ها در خدمت شرکت‌های قماربازی در فضای مجازی قرار گرفتند و از این طریق هم به فساد اقتصادی و خروج پول از کشورمان یاری رساندند!
فرزاد میرحمیدی، کارشناس فرهنگی و اجتماعی به گزارشگر کیهان می‌گوید: «از نکات قابل توجه در بین چهره‌های مشهور هنری یکی این است که سلبریتی‌ها (ژن‌های خوب هنری) به آقازاده‌ها (ژن‌های خوب سیاسی) در شبکه‌های اجتماعی اعتراض می‌کنند و آنها را با دردهای مردم بیگانه می‌دانند، اما خودشان با دستمزدهای میلیاردی و رانت‌های مختلف، اختلافات طبقاتی و ناهنجاری‌های فرهنگی را در جامعه رواج می‌دهند. به یقین سینما و هنری که خود مامن و مفری برای فساد و بی‌اخلاقی شده باشد، نمی‌تواند مدعای مردم و دفاع از ایشان را داشته باشد و این قبیل اعتراضات و هتاکی‌ها پیش از آنکه از درد مردم برخیزد از حسادت و رقابت این ژن‌های خوب هنری با ژن‌های خوب سیاسی نشات می‌گیرد.»
سلبریتیسم؛ زیستن در هیاهو
چرا برخی از هنرمندان و ورزشکارها به رغم شایستگی و توانمندی اما هیچ گاه تبدیل به سلبریتی نمی‌شوند اما بعضی از بازیگرها و یا فوتبالیست‌ها با اینکه افراد میان مایه و بعضا فرومایه‌ای هستند اما سلبریتی می‌شوند و خود را همه چیزدان می‌پندارند؟
 چرا یک فوتبالیست ساده زیست و با اخلاق، خیلی زود از صحنه رسانه‌ها محو می‌شود اما یک فوتبالیست مولتی میلیاردر و لاکچری، درباره فقر و بی‌عدالتی اظهار نظر می‌کند و سلبریتی می‌شود؟
«میلاد جلیل‌زاده» نویسنده و منتقد سینما به کیهان می‌گوید: «سلبریتی لزوماً یک هنرمند یا ورزشکار شاخص نیست. ما حتی هنرمندان و ورزشکاران بزرگی داریم که هیچ‌وقت نخواستند در قامت یک سلبریتی ظاهر شوند و بر عکس، بسیاری از سلبریتی‌ها در کار هنر و ورزش افراد مهمی به حساب نمی‌آیند. پس چه چیزی یک فرد را به سلبریتی تبدیل می‌کند؟ سلبریتی یعنی موجودی که در هیاهو زندگی می‌کند و سعی دارد خبرهای پیش پا افتاده پیرامونش که اصطلاحا به آنها حاشیه می‌گویند را مهم‌ جلوه بدهد. اگر حواشی را از یک سلبریتی بگیریم، اساساً ماهیت وجودی‌اش را از او سلب کرده‌ایم. با این حساب آیا می‌شود گفت اظهار نظر موجودی که ماهیتش به حاشیه‌‌سازی و پرت کردن حواس جامعه از اخبار مهم‌تر وابسته است، می‌تواند مفید باشد؟»
وی تصریح می‌کند: «اساساً کارکرد سلبریتیسم تخدیری است. یعنی آنها به مثابه افیون کار می‌کنند و در صحنه هستند تا بتوانند حواس بعضی از طیف‌ها و طبقات اجتماعی را از رویدادهای مهم‌تر پرت کنند که این هم عموما شامل طبقات برخوردار جامعه می‌شود و روی فرودستان به آن‌اندازه موثر نیست. تازه این غیر از مسئله دیگری است که با به میان آمدن بحث قدرت، قابل طرح است. از آنجا که این موجودات حاشیه‌ساز، یعنی سلبریتی‌ها، خیلی از اوقات در خدمت اصحاب سیاست قرار می‌گیرند، خاصیت تخدیری آنها و قابلیت‌شان در پرت کردن حواس جماعت از اخبار مهم‌تر، می‌تواند باعث یک خفقان نرم و تلمبار شدن دغدغه‌های طیف بزرگی از حذف‌شدگان جامعه باشد.»
وی به این پرسش که «آیا در غرب هم این گونه است و سلبریتی‌ها به طور دائم درباره هر مسئله بی‌ربط و با ربطی نظر می‌دهند؟» اینگونه پاسخ می‌دهد: اینکه در غرب هم سلبریتی‌ها راجع‌به همه چیز نظر بدهند یا نه، موضوع یکدستی نیست که جواب سر راستی داشته باشد. غرب متشکل از کشورهای مختلفی است. از قاره اروپا که در آن بعضی اصول سنتی‌تر و ریشه‌دارتر وجود دارند تا آمریکا که دیگ جوشان همسان‌‌سازی قومیت‌ها و ارزش‌های مختلف است، همگی در نیمکره غربی هستند و جزو کشورهای ثروتمند قرار دارند. اساساً باید گفت که سلبریتیسم یک پدیده آمریکایی است نه اروپایی و غیر از خود آمریکا، در اکثر جوامعی که این پدیده با این شدت ورود کرده، با واکنش‌های منفی هم مواجه شده است. غیر از آمریکا در هیچ جای دنیا به جز ایران و آن هم فقط در همین چند سال اخیر، سلبریتی‌ها تا این‌اندازه اهمیت پیدا نکرده‌اند و دارای مرجعیت نشده‌اند. البته یافتن چنین جایگاهی توسط تلاش خود آنها صورت نگرفته و مدیران اجرایی کشور در هشت سال گذشته، این امکان را در اختیارشان قرار ‌داده‌اند. جایگاهی که قرار گرفتن متخصصان حاشیه‌‌سازی در آن، با بافت اجتماعی ایران، به عنوان یک جامعه کهن و صاحب ارزش‌های پایدار، همخوان نبوده و باعث شده سلبریتی‌ها که با دوپینگ دولتی، طی سه‌چهار سال به اوج رسیده بودند، ناگهان چنان سقوطی بکنند که حالا به یکی از طیف‌های منفور جامعه تبدیل شده‌اند. سلبریتیسم مولود فرهنگ آمریکاست و اگرچه در بعضی نظرسنجی‌های اخیر، تعداد زیادی از شهروندان آمریکایی، نظر دادن سلبریتی‌ها در مورد مسائل سیاسی را امری مذموم تلقی کرده‌اند، با این حال لازم نیست که برای زیر سؤال بردن چنین چیزی حتماً بگردیم و ببینیم که آیا غربی‌ها هم با آن مخالفت کرده‌اند یا نه. سلبریتیسم یک پدیده منفی است که جامعه آمریکا آن را به وجود آورده و هر فرهنگ اصیل و ریشه‌داری، برای حفاظت از ساختار خودش، آن را پس می‌زند.»