سهل و شدنی(نگاه)
پژمان کریمی
در دوران پهلوی دوم؛ تفوق و سیطره فرهنگ لیبرالیستی، سیاست راهبردی حاکمیت دینستیز بهشمار میآمد. گمان این بود که در زیر سایه سنگین فرهنگ لیبرالیستی، دین الهی به انزوا رانده میشود و جامعه مسخ در شهوت و مست از عافیتطلبی و سترون، بلای استحمار و آفت تحمیق را تاب میآورد و چنین؛ استعمار و کارگزاران و عمله داخلیاش، بر سر خوان منافع مردم ایران مزورانه میپایند و آسوده و مستانه و وحشیانه میستانند!
در آن دوران سیاه، هنر ابزاری بود در مسیر منحوس ترویج و تحمیل لیبرالیسم. سینمای ایران با نشانگان لومپنیسم و دونپایگی؛ شتابان به سوی انحطاط رانده شد. ترویج ادبیات فارسی جعلی و در واقع «موج پاورقیهای اغواگر»، به اصطلاح اشعار نوپدید بیدرد، نقاشیهای متاثر از نهیلیسم و مصداقی از اباحهگری، موسیقی نازل کابارهای همه و همه تظاهرات مهوع لیبرالیسم به شمار میآمد.
در دهه 50 جشن هنر شیراز آشکارا جامعه چرک و عفن هدف خواست و غایت رژیم پهلوی و رسالت هنر از دیدگاه پهلوی و شاهپرستان را پیش رو گذاشت.
باید گفت؛ انقلاب اسلامی به عنوان انقلابی کبیر و با بنمایه «فرهنگی» ضمن سرنگونی رژیم طاغوت؛ ابزار ترویج لیبرالیسم را زیر پا گذاشت. میدان فرهنگ آماده رهایی از مولفههای ضد اسلامی شد و هنرمندان متعهد که عمری در لاک انزوا سر فرو برده بودند، مجال تکاپو یافتند. به این صورت؛ از پس ِ سال 1357 بود که مردم با عناوینی چون هنر انقلاب، هنر دینی، هنر اسلامی که تا دیروزِ انقلاب؛ تنها بر منظره مساجد و ابنیه تاریخی و بعضا معاصر قاب گرفته شده بود؛ آشنا شدند.
اما از قامت سینما – این هنر پرمخاطب- مولفههای سخیف که به عنوان عناصر فیلمفارسی شناخته میشد، زدوده شد. اما این پالایش برای شکلگیری سینمای تراز انقلاب یا اسلامی کفایت نمیکرد. ظاهر سینما واجد سطحی از نشانههای «اسلامی» بود، چند فیلم سینمایی انقلابی یا به اصطلاح انقلابی نیز ساخته شد، برخی هنرمندان متعهد نیز پا به میدان سینما و فیلمسازی گذاشتند اما آیا باید بدان حد اکتفا میشد؟ بگذریم که دیری نگذشت؛ طیف وسیعی از سینماگران با حفظ ظواهر؛ از مسیر سینمای انقلابی و اسلامی فاصله گرفتند و باز به تمنیات درونی دون خود به ترفندها و با اشکال مختلف مشغول شدند!
در چنین اوضاع و احوالی، برخی از سیاستگذاران فرهنگی، تصور کردند در کنار سیاستهای حمایتآمیز از سینمای مطلوب انقلابی و اسلامی، جشنوارهای برپا دارند.
جشنوارهای که:
- از هنر اسلامی و سینمای انقلابی دفاع کند.
- هنرمندان متعهد را تشویق و تحسین نماید.
- رقابت سینمایی را بخشی از جشن بزرگ سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی قرار دهد.
- سینماگران را به بیعتی با انقلاب فرا خواند و به موقف جلوهگری دستاوردهای انقلاب ترغیب کند.
و چنین بود که جشنواره فیلم فجر طراحی و متولد شد. اما به دو دلیل بزرگ این آیین سینمایی یا بهتر بگوییم این رخداد بزرگ سینمایی کشور، هیچگاه نتوانست تمام و کمال به ذات پیدایی و پیدایش خود دلالت داده شود و رخ نماید و گاه نیز با ذات خود آشکارا تعارض را نیز به نمایش گذاشت. چرا؟...زیرا جشنواره مبتنی بر آثار و محصولات سینمای ایران بود و هست. سینمایی که :
اول- طیفی از سیاستگذاران و سکانداران آن، در برابر لیبرالیسم مرعوب شدند و به تجدیدنظرطلبی اعتقادی و سیاسی گرفتار آمدند.
دوم- حاکمیت و جولان سرمایهسالاران سکولار آن، از ورود و بقای سینماگران بینسبت با دین و انقلاب، حمایت کرده و میکند.
سوم- شاهد ورود عناصری نفوذی بود. عناصری که با هدف تغییر ریل سیاستها و بههم ریختن اولویتهای موضوعی بودند و هستند.
بنابراین اگر در قاب و قالب جشنواره فیلم فجر اثر یا آثاری علیه انقلاب و دین اسلام، علیه استقلال و تمامیت ارضی کشور و منافع و عزت مردم ایران، هدف تحسین و تشویق قرار گرفته و میگیرد نباید دچار شگفتی شد!
جشنواره سی و نهم فیلم فجر نیز از سایر ادوار جشنواره فیلم فجر جدا نیست. اگر در همین دوره فیلمی و فیلمسازی معاند با ارزشهای ملی و دینی در کانون توجه داوران جای گرفت و خوش نشست؛ اتفاقی بیرون از رویه جشنواره رخ نداده است. باور کنیم رخ نداده است!
اما... پرسش این است که آیا باید ایستاد و نگاه کرد و صرفا شگفتزدگی را بر دوش نگاه و دلمان برکشیم؟ آیا همین است و دیگر نیست و نمیشود؟ آیا از سینمای ایران جز آنچه دیده شد و در جشنواره برکشیده شد؛ انتظاری نیست و هر چشمداشتی نابخردانه و غیرواقعبینانه محسوب میشود؟ قطعا پاسخ منفی است!
در سال 1357 سینمای ایران از مظاهر فیلمفارسی پاکسازی شد. بهراحتی! بهراحتی نیز میتوان امید داشت که پاکسازی با هشیاری بیشتر و فارغ از ظواهر و با نگاه به درون و محتوای فیلمها صورت گیرد. مشروط بر اینکه: تمامی مدیران مرعوب که سالهاست عنان مدیریت سینما را پنهان و نمایان بهدست دارند؛ با استناد بر کارنامهشان حذف شوند. بهکارگیری این مدیران به بهانه بهرهگیری از تجربه و زیور پیشکسوتی، سادهاندیشی است و گاه برخاسته از تعمدی منافقانه است. سینماگر سکولار نه جدی انگاشته شود و نه مشمول کمک دولتی واقع گردد. سینماگر ارزشی که از بطن جشنوارهای چون عمار بهراحتی قابل شناسایی است؛ حمایت شود. سینمای معارض با ارزشها و ایستاده برابر مردم ایران و نیز سینمای به دور از غیرت و شعور ملی، مجال اکران عمومی سراسری نیابد. جشنواره باید با وجود آثار معقول برقرار شود. اگر نه؛ جشنواره تعطیل شود؛ یک سال، دو سال... هر قدر که لازم بود و تا هر زمانی که انبوهی از آثار ارزشمند در پیش روی ما دیده شود. جشنواره فیلم فجر باید به دلیل پیداییاش بازگردد. در غیر این صورت همچنان شاهدیم که به اسم انقلاب و با اندوخته بیتالمال، آثاری مجال طرح و کسانی فرصت رخنمایی مییابند که با دین و انقلاب و نظام و مردم و ایران هیچ نسبتی ندارند. درک این نکته و انجام این تغییرات، سهل و شدنی است!