کتمانی نابخردانه و منحوس!
پژمان کریمی
در نقد یک اثر یا در فرآیند داوری یک محصول هنری، معطوف کردن نگاه تحلیلگرایانه و قلم منتقدانه بر موضوع و سطح ساختار و ساختمان یک اثر و دور کردن یا مجزا دانستن اندیشه حاکم بر اثر از روی ابتذال است. هم ابتذال در نقادی و داوری و هم در رویکرد به ساحت هنر و اثر هنری!
یک انسان خردمند بهخوبی و به روشنی میداند و باور کرده است که اثر هنری ماهیت و ساخت و ساختارش منبعث از اندیشه است. اندیشه است که به اثر بعد و شکل و ماهیت میدهد. اندیشه است که موجب برکشیده شدن هنرمند و کار وی میشود. از این رو در نقد و داوری نباید راه به خطا رفت و سخن نابهجا به زبان آورد. نباید یک اثر را بما هو اثری بر شده از اصول و اسلوب حرفهای و فنی ارزیابی کرد.
در جشنوارههای داخله و فرنگی، رایج است که اثری را بهترین یافتهاند و تحسین کردهاند و بدان بالیدهاند. چه اثری؟ اثری که بنمایه اندیشگی ندارد یا دارد و آن؛غلط است، سخیف است، چرک است، نفسانی است. اما همین اثر - چنانکهاشاره شد- برگزیده داوران معرفی میشود. مثال میزنم : فیلم «زندگی ادل» ساخته فیلمسازی آفریقایی الاصل. این فیلم در شصت و ششمین جشنواره فیلم کن فرانسه برنده نخل طلا شد! یک فیلم کریه و مهوع! برخی از منتقدان تلاش کردند برای این اثر، ویژگیهای سیاسی و اجتماعی دست و پا کنند اما آیا واقعیت تهی و پوچ این فیلم را میتوان انکار کرد؟ آیا میتوان این فیلم را بدون قضاوت در اندیشه بهترین دانست؟
در نگاه یک منتقد عاقل و حرفهای، اندیشه را نمیتوان نادیده گرفت و هر اندیشه را نیز صرف اندیشه بودن نمیتوان خوب دانست و دلیل خوب پنداشتن را نیز به سلیقه و دریافت نسبی احاله داد. آنانی که بر قضاوت منهای اندیشه پافشاری میکنند در واقع فهمی درست از ماهیت اثر هنری و غایت آن ندارند که در این حالت بیسوادند یا میدانند و به عمد و با هدفی نامیمون و منحوس، اندیشه و اندیشهورزی را نفی میکنند تا باب تفکر در انسان را ببندند.شک نکنید!
سینما کلیتش یعنی اندیشیدن و هنر تمامیاش یعنی همین. چرا چون نقطه عزیمت هنر؛ اصلاح و مهندسی ذهن است. این یعنی، پس درستی و نادرستی یک اندیشه دارای اهمیت است. اینجاست که فرق میان هنر پوچ انگار و هنر راستین الهی روشن میشود! وظیفه منتقد یا داور یک جشنواره است که سینما را تک بعدی نبیند. اندیشه درست و از نادرست بازشناسد. اما... در کشور ما چنین نیست. بهترین دلیل و گواه این ادعا، آثاری هستند که در ادوار پیشین جشنواره فیلم فجر- که از کل انقلاب تنها نامی بر آن مزین و بهجا مانده است- بر شده و تحسین شدهاند. این فیلمها محصول مخالفان داوری اندیشهاند که توفیق پیدا کردند فیلمهایشان توسط افرادی از جنس خودشان داوری شود. فاجعه نیز از آنجایی رخ واقعیاش را نشان میدهد که همین دست فیلمها و پدیدآورانشان، واجد دریافت سیمرغی بلورین و تاج فرهیختگی شناخته میشوند.