چالشهای پیشروی معلمان، دانشآموزان و والدین در دوران قرنطینه و فصل امتحانات- بخش نخست
کلاسهای آنلاین مجازی یاریگر دانشآموزان در دوران قرنطینه
ر-تیرگری
به باور کودک پدر مهمترین شخص، مادر مهربانترین و معلم داناترین موجودات هستیاند. کودک در اولین روز مدرسه باگریه دست مادر را رها میکند و راهی کلاس درس میشود، اما رفته رفته معلم جای خودش را در قلب کوچک او باز میکند. معلم اگر سهوا موضوعی را به غلط در کلاس عنوان کند، کودک آناشتباه را با تمام وجود میپذیرد و به هیچ قیمتی حاضر نیست سخن درست پدر و مادر را جایگزین آن کند. چون در این زمان معلم، دانای کل اوست که همه چیز را میداند و از نظر کودک فقط اوست که درست را از غلط تشخیص میدهد؛ برای همین رفته رفته معلم جایگاهی در ذهن و فکرش پیدا میکند که میشود قهرمان تمام قصههایی که پیش از این شنیده است.
دیگر هر قصه خیالانگیزی که میشنود، قهرمان داستان در سیمای پُرمهر معلم مجسم میکند. آرام آرام عشق معلم چنان معجزه میکند که هر چه بخواهد، او همان کار را انجام میدهد؛ دیگر مدرسه را دوست دارد. دوستان تازهای پیدا کرده است و دنیای جدیدی را دارد تجربه میکند که هر روز شگفتانگیزتر میشود. اصلا تکالیف مدرسه را نه به خاطر علمآموزی، بلکه برای جلب رضایت معلم انجام میدهد.
در آن سالهای دور که خانوادههای ایرانی در حیاط خانهشان باغچه گل داشتند. کودک زیباترین و خوش بوترین گلها را برای معلمش میچید و با خود به مدرسه میآورد و میز کوچک معلم در آن روزها پُر بود از گلهای خوشبو. یادش به خیر!
اما امروز با شیوع ویروس کرونا در سال 2020 میلادی و تعطیلی مدارس در سال تحصیلی 99 کودکان ما حتی از لذت حضور رو در رو در کلاس درس هم محرومند.
کودکان این سرزمین پیش از این هم یک بار دیگر مجبور شده بودند که مدرسه را ترک کنند. در هنگامهای که مردان خانواده که آن روز در سن جوانی و یا حتی نوجوانی بودند، در جبهههای نبرد حق علیه باطل در مقابله بااشغالگران حماسهآفرینی میکردند و چون دشمن توان رویارویی با این دلیرمردان را نداشت در حرکتی ددمنشانه کودکان و دانشآموزان این مملکت را نشانه رفت و در حملههای موشکی و بمبارانهای هوایی دهها مدرسه را ویران کرد و قریب به 1000 دانشآموز را به خاک و خون کشید.
در آن روزهای پر مخاطره، هر مادر هنگامی که کودک خردسالش را راهی مدرسه میکرد، در تب و تاب این بود که نکند این آخرین دیدارشان باشد. شاید مدرسه فرزندش بمباران شود و یا هدف موشک قرار گیرد و کودک دلبندش در کنار سایر همکلاسیهایش در خون خود بغلتد؛ یا وقتی بچه از مدرسه به خانه برمیگردد دیگر اثری از او و خانه نمانده باشد!
گزارش پیش رو مروری هرچند کوتاه به خاطراتی از آن روزهای همدلی و سراسر حماسه دارد و در ادامه، چالشهای پیش روی دانشآموزان و والدین را در این دوران کرونا و آغاز فصل امتحانات نیز پی میگیرد.
روزهای همدلی و حماسه
گاه بچهها در سر کلاس درس بودند و چشم و دل و گوش و جان به حرفهای آقا یا خانم معلم سپرده بودند و گاه در زنگ تفریح مشغول بازی و تفریح و یا مشغول خوردن لقمههای کوچکشان با همکلاسیهایشان بودند که ناگاه صدای آژیر خطر شنیده میشد و پس از آن صدای آوار شدن سقف و در و دیوار مدرسه و آتش و دود و تکهتکه شدن پیکر کودکان معصوم و نالههای ضعیف کودکی که دهان کوچکش پر از خون بود و...
پس از آنکه دشمن برای ایجاد رعب و وحشت، مدرسهها را هدف قرارداد، بیم و امید شد همراه مادرانی که هر روز بچههای عزیزشان را در نبود پدر، برادر و... روانه مدرسه میکردند.
بخشهایی از خاطرات آن روزها را از زبان کودکان آن روز و پدرومادرهای امروز را بخوانیم.
رضا ناطقی میگوید: «پدرم ارتشی بود و داییام سرباز؛ عمویم داوطلبانه به جبهه رفته بود. من کلاس دوم دبستان را میگذراندم. من و مادر و مادربزرگم تمام اعضای خانواده کوچکمان را تشکیل میدادیم. با آنکه در یک خانواده مرفه زندگی میکردم و با راننده شخصی به مدرسه میرفتم و برمیگشتم، اما هرگز پول تو جیبی نداشتم. در دنیای کوچکم فکر میکردم اگر پدر بالای سرم بود، من هم مثل بقیه بچهها پول تو جیبی داشتم و هرچه دلم میخواست، میخریدم. مادر در تربیت من وسواس فراوان داشت و اجازه نمیداد در مدرسه خوراکی بخرم. خودش همیشه لقمهای را برای من آماده میکرد و در کیفم میگذاشت. یاد آن روزها به خیر و روح عزیزانمان شاد. آن وقتها قدر آن لقمههای جانانه را نمیدانستیم. در مدرسه ما بابای مدرسه نان و پنیر و گوجه فرنگی میفروخت و بچههای همسن و سال من از آن لقمهها میخریدند. آقا رحیم در نوبت دوم زنگ تفریح، ساندویچ و نوشابه میفروخت که اغلب بچههای سال بالایی خریدارش بودند. من همیشه دلم از آن ساندویچهای بزرگ کتلت و نوشابه سیاه میخواست. روزی که مثل همیشه مادر برایم لقمه گذاشته بود، میخواستم سوار اتومبیل مدرسه شوم، صدایم کرد و پرسید: پول ساندویچ و نوشابه چقدر میشود؟ گفتم 15 ریال، مادر 30 ریال به من داد و گفت: امروز با یکی از دوستانت ساندویچ و نوشابه بخور...»
وی با ورق زدن خاطرات ذهنیاش در ادامه میگوید: «قد من به صندوق خوراکیهای آقارحیم نمیرسید و زیر دست و پاهای بچههای بزرگتر در حال له شدن بودم که آقارحیم متوجهم شد. باورش نمیشد من که هرگز هیچ خوراکیای از مدرسه نمیخریدم حالا میخواهم دو ساندویچ و دو نوشابه بخرم...
بعدها که بزرگتر شدم از مادر پرسیدم که چرا آن روز پول ساندویچ و نوشابه را به من داد؟ در حالی که با مهربانی تمام نگاهم میکرد، گفت: همیشه وقتی تو را راهی مدرسه میکردم این ترس را داشتم که نکند آخرین دیدار ما باشد؛ آن روز این احساس از همیشه قویتر بود.»
حجم زیاد مطالب و ساعت کاهش تدریس
با تعطیلی مدارس تحصیل علم برای نوآموزان و دانشآموزان که تعطیلی بردار نیست. بر همین اساس شبکه آموزش تلویزیون با پخش برنامههای تدریس و آموزش و پرورش با راهاندازی نرمافزار «شاد» پیشگامان راه تدریس مجازی شدند تا در علمآموزی دانشآموزان وقفهای حاصل نشود. در نگاه اول این حرکت ارزشمند و قابل تحسین است، اما تاچه حد اهداف از پیش تعیین شده، حاصل شود، مهم است.
هنگامه حسینی با 28 سال سابقه تدریس درخصوص آموزش مجازی درس «علوم» میگوید: «علوم تجربی حاصل تلاش انسان برای درک دنیای اطراف و دانشی آموزشی است که با ظهور شواهد و دلایل جدید در معرض تغییر قرار گرفته و از گستره وسیعی از روشهای تحقیق بهره میبرد. در واقع حاصل کوشش انسان برای درک واقعیتهای هستی و کشف فعل خداوند است. حوزه یادگیری علوم تجربی شامل زندگی و موجودات، زمین و پیرامون آن، تغییرات ماده و انرژی، طبیعت و مواد فرآوریشده و... است.»
وی در ادامه میگوید: «مشکل اصلی در آموزش مجازی درس علوم، زمان کم آموزش و حجم زیاد مطالب کتاب است، با توجه به گستردگی این علم و حس کنجکاوی دانشآموزان بهخصوص در دوره اول متوسطه بهویژه در پایه هشتم برای یادگیری بیشتر، حجم زیاد مطالب و ساعت کاهش تدریس باعث شده تا بچهها نتوانند در گفتوگوهای کتاب فعال شرکت کنند.»
این معلم علوم همچنین میافزاید: «ایکاش دستاندرکاران آموزش و پرورش در این شرایط کرونایی و مشکلات مربوط به آن درخصوص ساعات تدریس این درس و یا در بودجهبندی آن تجدیدنظر میکردند تا دانشآموزان در کنار یادگیری، استرس و فشار کمتری را تحمل میکردند.»
فریاد نگرانی پدر مثل سیلی بود
فاطمه حسنی روزهای دانشآموزیاش در دوران دفاع مقدس را اینچنین به خاطر میآورد: «برای جشن تکلیف مدرسه، مادر برایم یک چادر نماز زیبا و یک سجاده دوخته بود. چادر نمازم را خیلی دوست داشتم. همان شب درِ اتاقم را بستم، سجاده را پهن و چادرنمازم را به سر کردم تا مثلا نماز بخوانم. یکباره صدای آژیر آمد. برقها قطع شد. من چادرنماز و سجاده را در گوشهای رها کردم و خودم را به کوچه رساندم. همه از بزرگ و کوچک در کوچه جمع شده بودند. صدای پدرم را شنیدم که فریاد میزد: «دخترم گم شده است...» خودم را به پدر و مادرم رساندم و با شیطنتی کودکانه گفتم: «فکر کردید! گم نشدهام و زندهام...» پدر چنان فریاد بلندی بر سرم کشید که احساس کردم پرده گوشم دارد پاره میشود. هنوز صدای آن فریاد در گوشم طنینانداز است. نمیدانم آن فریاد پدر از سر خوشحالی بود یا ناراحتی؟ آن روزها شنیدن صدای آژیر و رفتن به پناهگاه برای ما بچهها یک نوع تفریح بود، چون دوستان زیادی پیدا کرده بودیم. یک روز سر کلاس درس بودیم که صدای آژیر آمد و معلم از ما خواست خیلی آرام و آهسته به سمت پناهگاه مدرسه برویم. پناهگاه یک زیرزمین تاریک با دالان تو در توی ترسناک بود. همه بچهها وحشت کرده بودند؛ تنها دلخوشی ما این بود که همه با هم و در کنار هم بودیم.»
وی در تکمیل صحبتهایش میگوید: «خوب است که نسلهای کنونی این را بدانند. در آن روزهای بیم و امید حتی مردم با احتیاط به حمام میرفتند و سعی میکردند زمان دوش گرفتن خود را کوتاه کنند. این یکی از خاطرات ناراحتکننده برای ما شد که عمویم با پسرعموهایم شب عید به حمام شهر رفته بودند که موشکباران شد و پسرعموی نازنینم که در کلاس اول راهنمایی بود در این حمله به شهادت رسیده بود صبح روز اول عید، این خبر را به ما دادند و آن سال، عید ما و خیلیهای دیگر عزا شد.»
مدرسه در خانه با گوشی تلفن همراه
درس خواندن از طریق گوشی هوشمند تلفن همراه نه تنها چاره کار نیست، بلکه اغلب نارضایتی معلمان، دانشآموزان و خانوادههای آنها را در پی داشته است.
والدین شکایت دارند که صفحه کوچک تلفن همراه باعث شده تا چشمان فرزندانشان ضعیف شده و مجبور شدهاند از عینک استفاده کنند. کودکان خردسال خصوصا دانشآموزان دوره ابتدایی از درس خواندن بیزار شدهاند. والدین از صرف هزینه برای خرید اینترنت و گوشی هوشمند تلفن همراه و صرف وقت برای درس خواندن فرزندانشان شکایت دارند.
سهیلا کاوه معلم پایه ششم ابتدایی، در مورد کلاس آنلاین و مشکلات شبکه «شاد» میگوید: «کلاس آنلاین از طریق شبکه «شاد» مشکلات فراوانی دارد که مهمترین آنها عبارتند از: «بیسواد بودن اولیاء و عدم همکاری آنان در آموزش فرزندان،خصوصا در پایههای ابتدایی.اشتغال به کار اولیاء و عدم امکان شرکت دانشآموزان در زمان شروع کلاسها. ضعف مالی اولیاء در خرید گوشی بهدلیل نداشتن شغل مناسب یا داشتن چندین فرزند دانشآموز. عدم به روز بودن محتواهای بارگذاری شده در «شاد». سرعت کم انتقال محتواهای بارگذاریشده آموزشی در «شاد». عدم اطمینان از پاسخگویی به سؤالات و آزمونها توسط خود دانشآموز. رایگان نبودن «شاد». قطع و وصل اینترنت در «شاد» در زمان تدریس و ایجاد مشکل برای دانشآموزان و معلمان.
این معلم در ادامه میافزاید: «شاد، عملا ناکارآمد است و بسیاری از دانشآموزان ترجیح میدهند از دیگر پیامرسانهای رایج استفاده کنند. علاوهبر آن بسیاری از خانوادهها حاضرند خطر کرونا را به جان بخرند فرزندانشان را به مدرسه بفرستند؛ چرا که اغلب آموزش مجازی را قبول ندارند و آن را فقط وقتگذرانی و صرف هزینه بیهوده میدانند.»
این معلم پایه ششم ابتدایی در پایان سخنانش برای بهتر برگزار شدن کلاسهای آنلاین پیشنهاد میدهد: «در هنگامی که کلاس آنلاین برگزار میشود، محیط خانه باید ساکت و عاری از هرگونه سروصدا باشد. تلویزیون خاموش و همه افراد خانواده به همراه کودک دانشآموز باید به ما گوش کنند. در پارهای موارد سروصدای افراد خانواده و صدای تلویزیون مانع از ارائه درس میشود. در بعضی موارد هم خانوادهها یا اهمیت نمیدهند و یا رعایت کلاس آنلاین را نمیکنند.»