kayhan.ir

کد خبر: ۲۰۶۹۷۳
تاریخ انتشار : ۰۶ دی ۱۳۹۹ - ۱۹:۲۹

مسئـولیـت؛ تکلیف و معادباوری



مهدی جبرائیلی تبریزی
نوشتار حاضر تلنگری است به کسانی که در پی کسب قدرت و شهرت  هستند و توجه نمی‌کنند که در قبال  مسئولیت‌هایی که به عهده می‌گیرند باید پاسخگوی کردارهای خود باشند. نویسنده در ادامه  به نمونه‌هایی از سیره بزرگان دینی معاصردر شهرت‌گریزی و معاد باوری‌ اشاره کرده است  تا رفتار آنان الگویی باشد برای تمام کسانی که مسئولیتی-  چه بزرگ و چه کوچک-  می‌پذیرند و بیت‌المال مسلمانان را در اختیار دارند.
***
اعتقاد به معاد یعنی روز حساب و جزا و کیفر، آثار‌ تربیتی و کنترلی بی­‌مانندی دارد که در همه مراحل و ابعاد زندگی فرد معتقد، تبلور یافته و او را از عمل واهی بازمی‌­دارد. این بازدارندگی صرفا در حوزه­‌های فردی زندگی و محرمات شخصی نبوده و در سطح کلان هم می­‌تواند کارکرد خود را نمایان سازد. اتفاقا در این سطح از عمل حساسیت مسئله بیشتر است. اگر در تخلفات شخصی در صورت توبه، احتمال غفران الهی وجود داشته باشد، اما به یقین در تخلفات اجتماعی به دلیل ضایع شدن حق­‌الناس، ذره‌ای ظن به نجات از مکافات نمی­‌رود. حال اگر این تباه­‌سازی توسط آنهایی که اعتماد توده‌­ها را جلب کرده و بر اریکه قدرت تکیه کرده‌­اند،
سر زند، وای از آن عاقبت و آخرتی که از پس امروز آید!  
تکلیف‌گرایی مردان خدا
رفتار وکردار مردان خدا بر اساس وظیفه شرعی و الهی انجام می­‌گیرد، یعنی هوا و هوس در عمل و مسئولیت آنان راه نداشته و همواره پاسخ حسابگر ریزبین و تیزنگر را در یوم‌الحساب، پیشتر آماده می­‌کنند.
اینان هرگز به‌دنبال پست و مقام نیستند اما اگر مقام و قدرت به سراغ‌شان آمد آن را با اقتدار و قوت دریافته و با دیده تکلیف­ به آن می­‌نگرند نه اینکه طعمه­‌ای چندروزه در شکارگاه دنیا باشد.
سخن علی(ع) در دنیایی که دروغ و دورویی، خیانت و خباثت در وادی سیاست بیداد می­‌کرد و می­‌کند عجیب است: «در روز بیعت، فراوانی مردم چون یال­‌های پرپشت کفتار بود. از هر طرف مرا احاطه کردند تا آنکه نزدیک بود حسنین(ع) را لگد مال کنند و ردای من از هر دو  طرف پاره شود. سوگند به خدایی که دانه را شکافت و جان را آفرید اگر حضور فراوان بیعت‌کنندگان نبود و یاران حجت را بر من تمام نمی‌کردند، اگر خداوند از علما عهد و پیمان نگرفته بود که در برابر شکم­بارگی ستمگران و گرسنگی مظلومان سکوت نکنند، مهار شتر خلافت را بر کوهان آن انداخته رهایش می­‌ساختم و آخر خلافت را با کاسه­ اول آن سیراب می‌­کردم ،آنگاه می‌دیدید دنیای شما نزد من، از آب بینی بزغاله‌­ای بی‌ارزش‌­تر است».(1)
کلیدواژه­‌های این سخنان را دوباره و چندباره باید خواند و تأمل کرد. علی(ع) بر فراز فرهمندی قامت بسته و مکتبی نو از حکمرانی برپا کرده است: «حجت الهی، عهد و پیمان الهی، ظالمان، مظلومان، دنیای بی‌­ارزش و خلافت». یعنی تکلیف‌­گرایی و احقاق حق، معیار پذیرش مسئولیت است نه خواسته­‌ها و امیال نفسانی.
در عصر حاضر نیز سترگ­‌مردانی بودند که واهمه قدسی و تقوای حاصل از معادباوری، آنان را از برتری­‌جویی و قدرت­‌طلبی بازداشته بود که  نمونه‌های زیر از آن دسته است:
آیت­‌الله میرزا حبیب­‌الله رشتی
آیت­‌الله میرزا حبیب­‌الله رشتی به علت زهد کم‌نظیر و پرهیز از شهرت­‌طلبی، هیچ‌گاه به‌دنبال عناوین و مقامات ظاهری دنیا نمی‌رفت و حتی از پذیرفتن سهم امام(ع) خودداری می­‌کرد. ویژگی‌های آن مرحوم موجب شد که بیشتر مردم، پس از آنکه شیخ حسن نجم‌­آبادی تهرانی، مرجعیت را نپذیرفت، این‌گونه فکر کنند که مرجعیت عام، به ایشان منتقل خواهد شد، ولی با این وصف، چون آیت­‌الله سید محمدحسن حسینی شیرازی (مشهور به میرزای شیرازی) در آن عصر، اصلح و دارای سیاست و مدیریت خاص بود، عالمان بزرگ، او را برای مرجعیت برگزیدند و میرزای رشتی هم به این جهت اعتراف داشت و لذا خود او مرجعیت میرزای شیرازی را مورد تأیید قرار داد.(2)
شیخ عبدالکریم ایروانی، استاد میرزا حبیب‌الله رشتی علاوه ‌بر تشخیص علمی، آن‌قدر اهل مراقبت بود که از امامت مسجد هم دست شست و خودش بعدها علت را چنین شرح می‌داد:
در آغاز تحصیل، مرا به امامت مسجدی فراخواندند. چند روز رفتم و دریافتم که شمار نمازگزاران روز به روز کمتر می‌­شود. از کم شدن آنان غمگین شدم، با خود اندیشیدم که در این نماز، رضایت خداوند متعال حاصل نشده است و از آن پس، امامت را‌ ترک کردم.(3)
صاحب جواهر
بعد از آنکه ریاست حوزه علمیه نجف، به آیت‌الله محمدحسن نجفی معروف به صاحب جواهر واگذار شد، وی در روزهای آخر زندگی‌اش دستور داد مجلسی تشکیل شود و همه علمای ‌تراز اول نجف اشرف در آن شرکت کنند، او دستور داد: «شیخ مرتضی را نیز حاضر کنید». پس از جست‌وجو و تفحص دیدند شیخ در گوشه‌ای از حرم یا صحن شریف، رو به قبله ایستاده و برای شفای صاحب جواهر دعا می‌کند و از خدای خویش می‌خواهد تا او را از این مرض عافیت دهد، پس از اتمام دعا، شیخ را به آن مجلس هدایت کردند. صاحب جواهر شیخ را بر بالین خود نشاند و دستش را گرفت و آن را بر بالای قلب خود نهاد و گفت: «حال، مرگ بر من گوارا است». سپس به حاضران فرمود: ‌«این مرد، پس از من، مرجع شما خواهد بود». و بعد به شیخ گفت: ‌تو هم از احتیاط خود کم کن، چرا که دین مقدس اسلام سهل و آسان است».
چندی گذشت و صاحب جواهر به رحمت خدا رفت و شیخ انصاری با اینکه چهارصد مجتهد مسلم اعلمیتش را تصدیق کردند، از صدور فتوی و قبول مرجعیت خودداری ورزید و به سیدالعلماء مازندرانی که در ایران به سر می‌برد و شیخ با او در کربلا همدرس بود نامه‌ای به این مضمون نوشت: «هنگامی‌که شما در کربلا بودید و با هم از محضر درس شریف‌العلماء استفاده می‌بردیم استفاده و فهم شما از من بیشتر بود. اینک سزاوار است به نجف آمده و این امر را عهده‌دار شوید». سیدالعلماء در جواب نوشت: «آری! لیکن شما در این مدت در حوزه مشغول به تدریس و مباحثه بوده‌اید ولی من در اینجا گرفتار امور مردم هستم. شما در این مقام از من سزاوارترید».
 گفته‌­اند: شیخ انصاری پس از دریافت پاسخ‌نامه‌­اش به حرم مطهر علی(ع) مشرف شد و از روح مطهر آن امام در این امر خطیر استمداد طلبید. یکی از خدام حرم می‌­گوید: «طبق معمول ساعتی قبل از طلوع فجر برای روشن کردن چراغ‌ها به حرم رفتم. ناگهان از طرف پایین پای حضرت امیر(ع) صدای‌گریه و ناله سوزناکی به گوشم رسید؛ شگفت‌زده شدم که خدایا! این صدا از کیست؟ چرا که این وقت شب زائری به حرم نمی‌­آید. در همین فکرها بودم و آهسته‌­آهسته جلو آمدم ببینم جریان از چه قرار است، ناگهان دیدم شیخ انصاری صورتش را به ضریح مطهر گذاشته و همانند مادر جوان از دست داده می‌گرید و با زبان دزفولی خطاب به مولا می‌گوید: «آقای من! ‌ای اباالحسن! یاامیرالمؤمنین! این مسئولیتی که اینک بر دوشم آمده بسیار خطیر و مهم است. از تو می‌­خواهم مرا از لغزش و عدم عمل به تکلیف مصون و محفوظ داری و در طوفان‌های حوادث ناگوار همواره راهنمایم باشی و الّا از زیر بار این مسئولیت فرار کرده و نخواهم پذیرفت».(4)
آیت‌­الله سید صدرالدین صدر
پس از وفات آیت‌الله حائری یزدی، موسس حوزه علمیه قم، مرجعیت و زعامت حوزه به آیات عظام حجت، خوانساری و صدر رسید. آیت‌­الله سید صدرالدین صدر، مجتهد عظیم‌­الشأن هرگز به مرجعیت و زعامت‌ حوزه گرایش نداشت، لذا هنگامی‌که آیت‌الله سید حسین بروجردی برای معالجه به تهران آمدند، آیت­‌الله صدر که در آن ‌زمان رهبر حوزه علمیه قم به شمار می‌آمد، از وی خواستند به قم بیایند. پس از ورود ایشان، جایگاه نماز جماعت خود  در حرم حضرت معصومه(س) را به ‌آیت‌الله بروجردی واگذار کرد؛ از ریاست حوزه فاصله گرفت و به پشتیبانی گسترده از مرجعیت و فقاهت آیت‌­الله بروجردی مبادرت ورزید. آیت‌­الله صدر در تبیین فلسفه این کار فرمودند: این سرای آخرت را (تنها) برای کسانی قرار می‌دهیم که اراده برتری‌جویی در زمین و فساد را ندارند؛ و عاقبت نیک برای پرهیزکاران است (قصص/ ۸۲).(5)
سید یوسف حکیم
سید یوسف حکیم فرزند آیت‌الله سید محسن حکیم بود. پدرش مرجع اعلای شیعه بود. پس از درگذشت آن مرجع بزرگ، جماعتی بر گرد خانه سید یوسف حاضر شدند و شعار دادند: «ما از سید یوسف تقلید می­‌کنیم». وی اما از پذیرش مسئولیت مرجعیت ابا کرد. همگی را به درب خانه آیت‌الله خویی برد و از آنها خواست تا پس از پدر، از سید خویی تقلید
کنند.(6)
امام خمینی(ره)
در عظمت پیرخمین هنوز چیزی نمی­‌دانیم هرچند که زیاد شنیده و خوانده‌­ایم، او لوای توحید را بر بلندای زمانه برافراشت و طرحی نو در تار و پود سیاست درانداخت. اما ماجرای زیر برگی از دفتر معرفت اوست که خود هزاران کتاب درس دارد:  
مرحوم حاج احمدآقا شبی پدر را در خواب دید و از او سؤال کرد در آن دنیا چه خبر است و این‌گونه پاسخ شنیده بود که؛ احمد اینجا خیلی سخت و همه چیز حقیقت است. همه رفتار و حرکات انسان حتی به اندازه دستی تکان دادن هم ثبت و ضبط می­‌شود و بابتش حساب گرفته می­‌شود. من به لطف و توجه الهی گذشتم اما تو مراقب باش. سعی کن خوب باشی و تقوای الهی پیشه کنی. پسرم زندگی پنجاه یا صد ساله دنیا به زندگی جاودان آخرت نمی­‌ارزد که به آن لطمه وارد کنی. کاری کن که در سرای عقبا سربلند باشی.  
امام(ره) نه تنها این نصیحت را در عالم خواب به فرزند خود کرده بود که مدت‌ها پیش از وفاتش آن هنگام که با حاج احمد آقا درحیاط منزل قدم می­‌زدند نیز وقتی از پدر می­‌خواهد تا او را نصیحتی بکنند، امام سه مرتبه می‌گوید: «احمد پنجاه سال زندگی دنیا آن‌قدر ارزش ندارد که آدمی ‌به‌خاطر آن نافرمانی خدا را بکند».(7)
آیت‌الله بهاءالدینی
پس از رحلت امام­ خمینی(ره)، مرجعیت آیت‌الله سیدرضا بهاءالدینی در بین برخی مطرح شد. بعضی به ایشان مراجعه کردند و درخواست رساله نمودند. اما آن پیر وارسته فرمود: «دیگران هستند». پس از رحلت آیت­‌الله گلپایگانی، باز مرجعیت ایشان مطرح شد و برخی با اصرار بیشتر و پافشاری افزون‌تر خدمت ایشان رسیدند و با صحبت‌های خود تمام راه‌های عذر و بهانه را بستند تا قبول ایشان قطعی شود، اما در جواب فرمود: «قبول حرف شما فقط یک راه دارد و آن اینکه حضرت صاحب(عج) امر بفرمایند. در این صورت قبول خواهم کرد، زیرا بنده مشکلاتی دارم که وقتی حضرت، امر فرمودند، این موارد را هم حل خواهند کرد و بعد از آن را خودشان تضمین می­‌کنند». یک سال بعد که آیت‌­الله اراکی  رحلت کردند، طوری رفتار کردند که نامشان مطرح نشود و شهرت دامنگیرشان نگردد. شهرت‌گریزی ایشان بدان حد بود که در اوایل انقلاب که نامشان به‌خاطر رابطه با امام بر زبان‌ها افتاد و مراجعات، بیش از گذشته شد، فرزندشان برای سهولت کارها مهری به نام ایشان تهیه کرد؛ ایشان چون مهر را مشاهده کردند، فوراً آن را شکستند، تا مبادا زمینه نام و شهرت بیشتر فراهم شود.
در سال 1372 شمسی که برخی از فضلای حوزه مبلغ قابل توجهی خدمت ایشان آوردند و درخواست کردند که ایشان اجازه دهند، دفتر شهریه‌­ای به نامشان تأسیس شود و به‌عنوان عیدی، مبلغی به کلیه طلاب تقدیم گردد، فرمودند: «لازم نیست، نام بنده موضوعیت ندارد». در پی امتناع ایشان گفته شد پس لااقل اجازه دهید به طلاب مدارس، شهریه‌­ای بدهیم، آقا فرمود: «بالاتر از اینها فکر کنید، گیرم نام بنده بر سر زبان‌ها افتاد، وقتی پیش خدا دستم خالی است، آن شهرت برای من چه سودی دارد؟ شما سعی کنید این پول را به مصرف واقعی­‌اش برسانید و یک گرفتار بیچاره‌­ای را نجات دهید. آنکه باید ببیند می­‌بیند».(8)
مهم‌ترین دلیل این استنکاف این است که آنان خود را در برابر حسابرسی روز قیامت عاجز می‌دیدند و اینکه چه پاسخی در مسئولیت خویش دارند، با اینکه در اوج زهد و احتیاط زندگی می‌کردند.  
آن بزرگ‌مردان خوب می­‌دانستند که شهرت‌جویی و قدرت­‌طلبی، انسان را به اسفل‌السافلین پرتاب می­‌کند.
کسانی که سودای قدرت طلبی در سر دارند و یا برخوان بیت‌المال نشسته‌اند ودر آن آن‌گونه که می‌خواهند دخل و تصرف می‌کنند لازم است در‌باره سنگینی مسئولیتی که به عهده گرفته‌اند بیندیشند و بدانند که باید در فردای قیامت در برابر داور دادگاه عدل الهی که خود شاهد اعمال همه است پاسخگوی اعمال و رفتارهای خود در قبال مردم، نظام و بیت‌المال باشند.
شگفتا از کسانی که بی‌هیچ واهمه‌­ای برای چند صباحی حاضرند همه حدود و حقوق را زیر پا بگذارند و بگذرند، غافل از اینکه حتی باید برای تکان دادن دست حساب پس دهند که محض رضای خدا بود یا....
گوش کنید ‌ای آنان که بر مرکب قدرت سواره‌اید، علی(ع) با شما سخن دارد، اگر چنانچه به فردای قیامت باور دارید: «با مردم چنان باش كه در روز حساب كه خدا را ديدار مى­كنى، عذرت پذيرفته آيد كه گروه ناتوانان و بينوايان به عدالت تو نيازمندتر از ديگرانند و چنان باش كه براى يك‌­يك آنان در پيشگاه خداوندى، در اداى حق ايشان، عذرى توانى داشت. تيماردار يتيمان باش و غمخوار پيران از كار افتاده كه بيچاره‌­اند و دست سؤال پيش كس دراز نكنند و اين كار بر واليان دشوار و گران است و هرگونه حقى دشوار و گران آيد و گاه باشد كه خداوند اين دشواري‌ها را براى كسانى كه خواستار عاقبت نيك هستند، آسان مى­سازد».(9)
نفرین رسول خدا را جدی بگیرید که: «اللّهم من ولي من أمر أمتي شيئاً فشق عليهم فاشقق عليه». (خداوندا هر کس متولی امور امت باشد و بر آنها سخت بگیرد تو هم بر او سخت بگیر).(10)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. نهج‌البلاغه، خطبه سوم،‌ ترجمه دشتى؛ ص47.
2. مجله نور علم، جامعه مدرسین حوزه‌ علمیه قم، ش ۴۲. نقل از پندهایی از رفتار علمای اسلام، ص ۶۵.
3. مجله پیام حوزه، شماره 18.
4. عراقی میثمی، محمود، زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص۹۵. مختاری، رضا، سیمای فرزانگان، ص۱۳۶.
5. امین، سیدحسن، مستدرکات اعیان­‌الشیعه، ص۵۰.
6. خاطرات آیت‌الله عباس خاتم یزدی، ۱۳۸۰ش، صص۱۰۰- ۹۸. محمد غروی، مع علماء النجف الاشرف، ج۲، ص۵۸۱.
7. https://www.jamaran.news. برگرفته از خاطره نقل شده از حجت‌الاسلام والمسلمین سید سراج‌الدین موسوی در کتاب یادگار سپیده.
8. مجله «مبلغان»، فروردین و اردیبهشت 1394، شماره 189.
9. نهج‌البلاغه، نامه 53.
10. صحيح مسلم، ج 3، ص 1458.