ردپای 60 سال خیانت و جنایت - روایتی مستند از دخالتها و جنایات آمریکا در ایران 1392-1332
نگرانی بنی صدر از افشای اسناد لانه جاسوسی (پاورقی)
تالیف: کامران غضنفری
کارتر در کتاب خود در مورد شرایط دانشجویان برای آزادی گروگانها میگوید :
«گروگان گیران هیچ گونه فکر مشخصی درباره اینکه در ازای آزادی گروگانها چه می خواهند، نداشتند به جز اینکه بازگشت شاه و استرداد اموال وی را مطالبه کنند.»
وی در جای دیگری در این مورد چنین میگوید :
«شرایط ایران برای رهایی گروگان ها عبارت بود از :
1 ـ استرداد شاه به ایران به منظور محاکمه و مجازات که حتماً منجر به اعدام وی می شد.
2 ـ بازگرداندن اموال شاه به ایران.
3 ـ عذر خواهی آمریکا به خاطر جنایاتش علیه مردم ایران و پرداخت خسارت ناشی از آن.»
معصومه ابتکار در کتاب خود حقانیت این خواستهها را از زبان آمریکاییها چنین بیان میکند :
«در جریان مصاحبههایی که در ساختمان های کوچک پشت ساختمان مرکزی [سفارت] انجام شد، چند نفر از زنان و مردان سیاه پوست اذعان کردند که دریافته اند ملت ایران حق دارد شاه را استرداد و محاکمه کند. من در مصاحبه ی تفنگداران سیاه پوست شرکت داشتم. یکی از آنها گفت : اگر به جای کارتر بودم، حداقل به نشانه ی عذر خواهی از ایرانیان، فوراً این کار را میکردم.»
اما ببینیم که عکس العمل مقامات آمریکا در این مورد چه بود؟ همیلتون جردن رئیس دفترکارتر ، در مورد سخنان کارتر در دیدار با گروگانها در روز آزادیشان (در آلمان) مینویسد :
«کارتر گفت : ما برخلاف تقاضای ایرانیها، هرگزاز ایران عذرخواهی نکردیم و با تسلیم شاه به ایران نیز موافقت نکردیم.»
و این امر نشان دهنده موضع استکباری و قلدرمآبانه دولتی بود که به دروغ خود را مدافع حقوق بشر وانمود میکرد. از طرف دیگر، ماجرای اشغال سفارت باعث فاش شدن ماهیت برخی از وابستگان به آمریکا یا همان لیبرال ها ـ یا به تعبیر آمریکاییها همان افراد و گروههای میانه روـ گردید.
جیمزبیل که همچون مقامات آمریکایی سعی میکند انقلابیون را "تندرو" معرفی کند، در این باره میگوید :
«جریان گروگان ها عامل بروز سه جنگ قدرت سیاسی عمده در ایران بود. عمومی ترین درگیری بین تندروها و میانه روها بود. این واقعه نشان داد تندروها از حمایت مردمی برخوردارند، در حالی که میانه روها فاقد اعتبار در میان مردم عادی جامعه هستند. تندروها از جریان گروگانگیری برای تحکیم و کنترل خود بر اوضاع سیاسی انقلابی استفاده کردند.»
نویسنده کتاب «تسخیر» در مورد تلاشهای مذبوحانه بنی صدر و قطب زاده جهت آزادی گروگانها و خوش خدمتی به دولت آمریکا چنین می نویسد :
«در همان زمانی که امام بیمار بودند، از شبکه ی جهانی حامیان و منابع خبری که آنها را «سرویس خبری» خود می نامیدیم، گزارش هایی دریافت شد : آمریکاییها واقعاً با برخی از مقامات ایرانی، از جمله صادق قطب زاده وزیر امور خارجه و ابوالحسن بنی صدر که در دی ماه 1358 به ریاست جمهوری رسید ، تماس گرفته و امیدوارند بتوانند با تهیه ی سناریویی بدون اینکه امتیازی بدهند، گروگان ها را آزاد کنند.
بعدها دریافتیم با انتقال بروس لینگن کاردار آمریکا و یکی دیگر از دیپلمات های آمریکایی به وزارت امور خارجه، در واقع قطب زاده خط ارتباطی با دولت آمریکا را ایجاد کرده است. پیشنهاد تحویل این مقامات را شورای انقلاب داده بود و قطب زاده در بازدیدی که 10 روز پس از اشغال از سفارت داشت، این درخواست را به ما تحویل داد. وی میگفت کسی باید بتواند از طرف گروگانها سخن بگوید و بالاترین مقام در میان آنها باید اجازه تماس با آمریکا را داشته باشد. ما از این قضیه راضی نبودیم، ولی چون دستور شورای انقلاب بود با آن موافقت کردیم. بعدها دریافتیم که قطبزاده بیش از آنکه از سوی رهبری انقلاب ایران عمل کند، از طرف دولت کارتر عمل میکرده است.
بنی صدر به دنبال راه حل سریعی بود تا خود را از این مسأله رها و موضع جیمیکارتر را در انتخابات ریاست جمهوری بعدی تقویت نماید. او بعدها در خاطراتش گفت که از هر اقدامی به نفع کارتر، حمایت میکرده است.
در گفت و گوهای متعددی که با بنی صدر و قطب زاده داشتیم، آنها به طور صریح اقدام ما را محکوم کرده و بنی صدر میگفت : «ما مثل دولت در دولت عمل میکنیم.»
اسنادی که بعداً به دست آمد، چگونگی ارتباط بنی صدر با سازمان سیا را نشان می داد.
تنها چند هفته پس از اشغال سفارت، ابوالحسن بنی صدر که در آن زمان از اعضای شورای انقلاب بود و در دی ماه 1358 به ریاست جمهوری رسید. مبارزه ای را آغاز کرد تا دانشجویان را مجبور به تحویل همه ی اسناد به دولت کند. وی نخستین بار مسأله را در جلسات شورای انقلاب مطرح کرده و برای جلب حمایت از این طرح وقت و انرژی بسیاری صرف کرده بود. افرادی که به وی نزدیک بودند بعدها به دانشجویان گفتند تلاش بنی صدر برای دستیابی به اسناد تا چه حد برای آنها عجیب بوده است. او از همان ابتدا از مخالفان سرسخت این اقدام بود. شاید از این نگران بود که برخی اسناد درباره تماس های مخفیانه ی او با یک تاجر [جاسوس] آمریکایی رو شود.
منابع در دفتر روزنامه موجود است