نگاهی به مستند «به من بگو که هستم؟»
مهمان ناخواندهای که صاحبخانه غربیها شده
فاطمه قاسمآبادی
حدود دو دههای میشود که مستندهای جنایی، جای خود را کمکم در بین ساختههای شبکههای آمریکایی باز کردهاند. این مستندها که اکثرا توسط کارگردانان خلاق و جوان هالیوود ساخته میشوند، بینندگان خود را اکثرا تا قسمت آخر پای روایت خود نگه میدارند. در این بین حدود 10 سالی میشود که مستندهای جنایی بسیار هدفمند و متنوع شدهاند و سهم مشکلات و معضلات مربوط به «کودک آزاری» در اقشار مختلف جامعه غرب، در آنها به وفور دیده میشود.
این مستندها که اغلب مسئله کودک آزاری و بویژه زندگی کودک آزاران و قربانیانشان را بررسی میکنند، فرقی ندارد که هدف مورد نظر کشیشی باشد از کلیسای کاتولیک یا معلم کامپیوتری یهودی و...از طیفهای مختلف و منحرف مردم جامعه، در این مستندها استفاده میشود.
به خاطر همین مسئله هم در چند سال اخیر، سیل ساختههای بیشمار اینچنینی، روانه شبکههای کابلی آمریکایی شده است. مستندهای «گرفتن فریدمنها»، «از شر شیطان نجاتمان بده:»، «نگهبانان»، «ترک نورالند» و... یا سریالهایی مانند «سقوط»، «پاتریک ملروز»، «تسخیرشدگی عمارت بلای» و... پیرامون همین مسئله ساخته شدهاند و اگر به همین منوال پیش برود، علاوه بر همجنسبازی که سالهاست مهمان شخصیت یا شخصیتهای اکثر سریالهای مهم آمریکایی و غربی است، بزودی این گزینه هم به صورت اپیدمی، پای ثابت ساختههایشان خواهد شد.
مستند «به من بگو که هستم» محصول سال 2019 در مورد زندگی دو برادر دوقلو و آسیب دیده ساخته شده است. این مستند که به تهیه کنندگی نتفلیکس تولید شده است، توانست نظر منتقدین و مخاطبین را به روایت هولناک خود جلب کند.
فراموشی و زندگی
در تاریکی
داستان مستند به من بگو که هستم، در مورد زندگی دو برادر دوقلو به نامهای «الکس» و «مارکوس لوئیس» است که نشان میدهد الکس وقتی در 18 سالگی به خاطر تصادف، حافظهاش را از دست میدهد، مارکوس برادرش به او کمک میکند تا گذشتهاش را تا حدودی به یاد بیاورد و به زندگی نرمال خود ادامه بدهد....
این ماجرا همین طور ادامه پیدا میکند و مارکوس همچنان به برادر خود برای پیدا کردن راهش در زندگی کمک میکند تا وقتی ابتدا پدرشان و چند سال بعد مادرشان را در 32 سالگی از دست میدهند. یک روز وقتی دو برادر برای مرتب کردن انباری به زیرزمین عمارت قدیمیشان میروند، دنیای الکس زیر و رو میشود. الکس آنجا شواهد و عکسی برهنه از خودش و برادرش میبیند که باعث میشود شک کند که آیا مادرشان از آنها سوءاستفاده کرده یا نه....
عمارت زیبا اما تسخیر شده
معمولا وقتی مسئله کودک آزاری عنوان میشود، مخاطبین عام خیال میکنند این معضل متعلق به قشر ضعیف و معمولا بچههایی است که والدین معتاد دارند ولی در واقعیت مسئله مربوط به سقوط اخلاق و مذهب است که هیچ قشر و وضعیت مالی را نمیشناسد.
در مستند بگو من که هستم، مخاطبین با خانوادهای انگلیسی طرف هستند که ریشههای اشرافی دارند و در عمارتی بسیار زیبا که در دل طبیعتی بکر و فوقالعاده جا گرفته، زندگی میکنند.
محیط زندگی این خانواده، انسان را به یاد عمارتهای توصیف شده در کتابهای «جین آستین» و فیلمهای کلاسیک انگلیسی میاندازد که در آنها خانوادههایی شاد و زندگیهایی مرفه را به خورد مخاطبین خود میدادند ولی در واقعیت، این خانه جهنمی، محیطی است که هر روزِ زندگی در آن، برای وارثینش جز عذاب دردناک، چیزی به همراه نداشته است.
آمار هولناک و هویتی که گم شده
در مستند به من بگو که هستم، مخاطب با والدینی طرف است که هیچ اعتقادات مذهبی و اخلاقی ندارند و مهمترین مسئله زندگیشان، پیروی از خواستههای نفسشان است و در این راه، از نابود کردن هیچ چیز رویگردان نیستند.
وقتی داستان جلو میرود مخاطبین میبینند که مادر خانواده در دوران جوانیاش روابط بسیار گستردهای با اقشار سطح بالای جامعه انگلیس داشته است و از ژنرالهای ارتشی گرفته تا هنرمندانِ مطرح روز آن دوره، با او مکاتبه داشتهاند و از او به عنوان زنی فرهیخته و شگفتانگیز یاد کردهاند. کشف همین نامهها باعث میشود تا دو برادر به یاد بیاورند که در کودکی برای آزار، به دست همین دوستان سطح بالای مادرشان نیز قرار گرفتهاند.
چندی پیش، اخبار خانوادههای کودک آزار غربی که نه تنها به فرزندان خود رحم نمیکردند، که از اعمال زشت خود فیلم میگرفتند و با هم بهاشتراک میگذاشتند و در مواردی کودکانشان را برای آزار با هم معاوضه میکردند، دنیا را در بهت و حیرت فرو برد. مستند «به من بگو که هستم»، در واقع دانهای است از خرمن جامعهای در حال فروپاشی که به هر دست آویزی چنگ میزند تا بتواند اندکی این سقوط را عقب بیندازد. البته این حجم از توجه و ساختهها برای واکاوی انحرافی مانند کودک آزاری، قطعا نشان از سیاستهایی دارد که در آن باید این مسئله عادیسازی شود.
به خاطر همین هم در اکثر این مستندها و سریالهایی مانند مستندِ به من بگو که هستم، مخاطبین میبینند که در انتها، قربانیان سعی کردهاند که با مسئله کنار بیایند و با روان درمانی و تشکیل خانواده، احساس شرم خود را فراموش کنند.
ساختن چنین مستندی در مورد این برادران انگلیسی، ادامه راهی است که در آن، مردم کشوری مانند انگلستان که بین کشورهای اروپایی بیشترین آمار کودک آزاری را به نام خود ثبت کردهاند، باید شاهدش باشند و با دیدن این ساختهها التیامی بر زخمهای سر به مهر خود پیدا کنند.
از سلبریتیها تا انسانهای عادی
طبق سیاستهای جدید غربی، مسئله کودکآزاری باید در ابعاد وسیعی مطرح شود و در این بین، از ساخت مستندی مانند ترک نورلند(ماجرای کودک آزاری مایکل جکسون خواننده مشهور پاپ) گرفته تا گرفتن فریدمنها(داستان معلم کامپیوتر یهودی که به همراه فرزندانش، پسران دانشآموزش را آزار میداد) از همه قشر و هر نوع نژادی را باید درگیر با این معضل نشان دهند و جالب است که در همه این ساختهها این انحراف، عملی زشت و وقیحانه عنوان میشود اما در عین حال حقیقتی معرفی میشود که وجود دارد و عدهای به آن دلخوشند....
در اکثر ساختههای مربوط به کودکآزاری در هالیوود و مخصوصا در فیلمها، متجاوزین به معنای واقعی محکوم نمیشوند. برای مثال، در فیلمی مانند «اتاق» (که با اقتباس از زندگی واقعی دختری به نام «الیزابت فریتزل» ساخته شده بود که سالها توسط پدرش زندانی و مورد آزار قرار میگرفت) هرگز به محکومیت شخص متجاوز اشارهای نمیشود و در نهایت هم دختر اصرار دارد که خانوادهاش گذشته را فراموش کنند و حاصل این تجاوز را که فرزندی نامشروع است، با آغوش باز بپذیرند... یا در فیلمی مانند «کابوس در خیابان الم» وقتی مرد کودکآزار ماجرا، توسط دادگاه بیگناه شناخته میشود و به دست خانوادههای عصبانی کودکان سوزانده میشود، تبدیل میشود به روحی قدرتمند که به خوابهای والدین و بچههایشان میرود و آنها را شکار میکند! همه این ساختهها نشان از این واقعیت دارد که در یک جمله: «تجاوز باید به عنوان یک میل طبیعی شناخته شود و قربانیان باید با آن کنار بیایند».
سیل ساختههای اینچنینی در شبکههای پرمخاطبی مانند HBO و نتفلیکس که در این سالها بودجههای بسیار زیادی را برای رساندن پیام خود به مخاطبینشان خرج کردهاند، نشان از این مسئله دارد که بینندگان باید در آینده منتظر ساختهها و داستانهای بیشماری باشند که در آن متجاوزین قهرمانان و قربانیان و محور اصلی داستان هستند.