انگلیس در بندِ آمریکا (نگاه)
امین الاسلام تهرانی
وقتی رسانهها «جو بایدن» را پیروز انتخابات 2020 خواندند، «دومینیک راب» وزیر خارجه انگلیس امروز یکشنبه در مصاحبه با شبکه تلویزیونی اِسکای نیوز با ابرازاشتیاق به کار با دولت جدید آمریکا گفت که کشور متبوعش نزدیکترین متحد و قابل اعتمادترین دوست «جو بایدن» خواهد بود! این در حالی است که دولت محافظهکار انگلیس از زمان روی کار آمدنش نزدیکترین روابط را با «دونالد ترامپ» داشته است و انتظار میرفت حدأقل این دولت طوری دیگر موضعگیری کند؛ اما نهتنها این اتفاق نیفتاد بلکه «بوریس جانسون» اطمینان داد که ما به ساختار انتخاباتی آمریکا اطمینان داریم! جانسونی که ترامپ اروپا خوانده میشد.
اما چرا انگلیس در تبریک به بایدن که از پیش مواضع منفی خود نسبت به بسیاری از سیاستهای دولت محافظهکار انگلیس را بیان داشته، اینقدر عجله داشت؟ پاسخ این پرسش را باید به وابستگی خاص دولت انگلیس به آمریکا جست.
چنانکه کارشناسان یادآور میشوند، دیپلماتهای انگلیسی در سالهای اخیر سیاست خارجی کشورشان را بر سه محور بنا نهادهاند، محورِ اروپایی؛ آنگلوساکسونی و جهانی. محور اروپایی و جهانی که روشن است، دومی مناسبات انگلستان با کشورهای جهان را تنظیم میکند و اولی مناسبات این کشور با اتحادیه اروپا را، اما منظور از محور آنگلوساکسونی محوری است که روابط انگلستان را با کشورهای آنگلوساکسون یعنی ملتهای انگلیسی زبان چون آمریکا و استرالیا و کانادا تنظیم میکند، البته روشن است که این محور برای انگلستان همان آمریکا است.
پایِ اروپاییِ سیاست خارجیِ انگلستانِ پس از برگزیت لاغر میشود، البته درستتر آن است که بگوییم، چند سالی است که لاغر شده است و بیتمکین، ناگزیر تضعیف محور اروپایی باید با تقویت دیگر محورها جبران شود، محور جهانی یکی از این محورهاست. این کشور در چارچوب سیاستی که، رؤیاپردازانه، «بریتانیای جهانی» میخوانندش، اعلام کرده است که به دنبال تبدیل شدن به رهبرِ تجارت آزاد است و میخواهد با استفاده از فرصت خروج از اتحادیه اروپا نقش نوی در صحنۀ جهانی داشته باشد. طرفداران برگزیت مدعیاند، انگلستانِ آزاد از ساختارهای بوروکراتیک پیرِ اروپایی، به سمت گشودن بازارهای جهانی حرکت خواهد کرد. وزارتِ نوپایِ تجارت بینالملل انگلستان برای رسیدن به این هدف –شما بخوانید رؤیا– گروههایی را تشکیل داده تا برای فرآهم آوردن تمهیدات برای تجارتی بهتر با کشورهای استرالیا، نیوزیلند، نروژ، هند، کره، چین و همچنین شورای همکاری خلیج فارس برنامهریزی کنند.
در این برنامه اولویت چیست؟ قطعاً کشورهای مشترکالمنافع، که شامل کشورهایی که زمانی مستعمرۀ انگلیس بودهاند و نیز کامرون و موزامبیک، میشود. حالا اینجا پرسشی که رؤیاپردازانه بودنِ این ایده را نمایان میکند، این است که در قرن بیست و یکم، کشورهای مشترکالمنافع به آسانی خود را به عنوان حوزه نفوذ انگلستان تعریف خواهند کرد؟ آن هم در این زمان که شرایط برای تجارت با اتحادیه اروپا آسانتر است!
اتفاق مهم و البته واقعی که با لاغر شدنِ پایِ اروپایی سیاست خارجیِ انگلیس رخ خواهد داد، فربه شدنِ پایِ انگلوساکسون است. باید در نظر داشت که آمریکا مهمترین مفر انگلستانِ پس از خروج از اتحادیه خواهد بود. اما آیا آمریکا میتواند ضعف سیاست خارجی انگلستان که با تضعیف محور اروپاییاش توازنش را از کف داده جبران کند؟ در پاسخ باید به چند چیز توجه داشت، نخست که انگلستان پس از برگزیت –همانطور که پیشتر گفته شد– دچار ضعف داخلی و متمرکز به رسیدگی به امور خود خواهد بود، این امر موجب میشود انگلستان در مقابل آمریکا در موضع ضعف قرار گیرد. با این وضع، انگلستانِ پس از برگزیت بیشتر از آنکه شریک استراتژیک آمریکا باشد، متأثر از خواستههای آن خواهد بود.
از این رو باید متوجه بود که بستگی انگلستان به آمریکا، به نزدیکی دولتِ محافظهکار به دولت ترامپ نیست، بلکه ریشهایتر از این است. حکمرانان انگلستان میدانند که بدون چراغ سبز آمریکا نه به راحتی میتوانند از اتحادیه جدا شوند و نه میتوانند خود را پس از برگزیت به درستی مدیریت کنند. پس عجیب نخواهد بود که روابط استعماری انگلیس با آمریکا از سال 1585 تا 1776 این بار به طوری بسیار آبرومندانهتر تکرار شود، با نقش متفاوت استعمارگر و مستعمره.