علــم بــه مثابه کـالای عمـومـی
رُهام رضائیان
در علم اقتصاد یک مفهوم با عنوان «کالای عمومی» وجود دارد. کالای عمومی کالایی است که وقتی یک فرد از آن کالا استفاده و یا آن را مصرف میکُند، آن کالا تمام نمیشود. به عبارتی همه افراد جامعه میتوانند از این کالا استفاده نمایند. اما در رابطه با کالای خصوصی، وقتی یک نفر آن را مصرف میکُند، تمام میشود. در این میان صحبت از مالکیت کالا به میان نمیآید، بلکه مصرف کالا مهم و مورد نظر است. به عنوان مثال نوشیدنیِ آبمیوه یک کالای خصوصی محسوب میشود زیرا به محض اینکه یک فرد آن را بنوشد، فرد دیگری نمیتواند آن را مصرف کُند و با مصرف و نوشیدن آن توسط اولین فرد؛ محتوا به اتمام میرسد و دیگر موجودیتی برای استفاده سایرین باقی نمیماند. اما کالای عمومی کالایی است که اگر همه افراد هم مصرف کنند، تمام نمیشود؛ به عنوان مثال «امنیت» یک کالای عمومی است که وقتی تولید میشود همه افراد میتوانند به صورت همزمان از آن بهره ببرند بدون آنکه مصرف آن توسط یک فرد موجب شود که مقدار آن کم شود یا مصرف یک فرد موجب شود که فرد دیگری نتواند از آن استفاده کُند. علم نیز به مثابه یک کالای عمومی است و میتوان گفت علم یک پدیده اجتماعی و یک پدیده جمعی
است.
علم یک «کالای عمومی زنده» است که هم در تولید آن باید همه یا تعداد زیادی از اعضای جامعه مشارکت کنند و هم پس از تولید به راحتی و به رایگان در اختیار همگان قرار میگیرد و میتوانند آن را مصرف و از آن استفاده کنند و هم هرچه افراد آن را مصرف کنند نه تنها به اتمام نمیرسد بلکه افزایش مییابد. در اصل زنده بودن پدیده به همین معنی است که هر چه بیشتر آن را به کار بگیریم کم نمیشود بلکه بیشتر میشود. در مثال دیگری میتوان گفت که فیلم تلویزیونی یک کالای عمومی است زیرا همه با هم میتوانند ببینند بدون آنکه استفاده یک فرد جا را برای دیگران تنگ کند و یا اینکه تماشای همگان موجب کاهش یا اتمام آن بشود. اما در فرآیند تماشا کردن افراد و بینندگان، حجم فیلم یا کیفیت آن افزایش نمییابد. بنابراین یک فیلم تلویزیونی پس از پخش شدن میتواند به عنوان یک کالای عمومی مُرده، تولید شده و مصرف شده تلقی گردد؛ اما علم اینگونه نیست. علم زنده است و هر چه بیشتر آن را مصرف کنیم، حجم آن و عمق آن و گستره آن بیشتر میشود. به همین خاطر علم تا جایی زنده میماند که بین ما و در زندگی ما جریان دارد و در این چرخش؛ زندگی ما را بهبود میدهد. علم به محض آنکه دیگر بین ما نچرخد، زنده نمیماند.
علم آن چیزی است که بین ما میچرخد و افکار ما، روحیات ما، رفتار ما، الگوهای ذهنی ما، الگوهای رفتاری ما، فناوری ما و شیوه زندگی ما را شکل میدهد. به عنوان مثال اگر ما دست بهاشیاء آلوده و غیر بهداشتی نمیزنیم، این علم است و اگر اکنون این نوشتار را مطالعه میکنیم، این علم است و اگر شما با خوانش این محتوا در ذهن خود تأمل میکنید، این علم است و اگر ما امروز دیگر در کلاسهای درسمان با چوب تنبیه نمیکنیم، این علم است. این یعنی همان علم زندهای که در زندگی ما وارد شده است و در زندگی ما دارد میچرخد و زندگی ما را متحول میکند و بهبود میبخشد.
پس اگر علم در زیست ما وارد شد و چرخید و اثر گذاشت و ذهن و زندگی ما را تغییر داد، میفهمیم که علم زنده است. بنابراین تنوع برداشت ما و تنوع تفسیر ما از یک مسئله، بدین معنا است که علم زنده است. برای زنده بودن علم در یک جامعه، یک نظام ارتباطی علمی خیلی منسجم باید وجود داشته باشد. حال باید بیاندیشیم که تا چه اندازه گفتمان علمی در زندگی روزمرهمان جریان دارد؟ چقدر از کالای عمومی علم در زندگی فردی و اجتماعیمان استفاده میکنیم؟