یک شهید، یک خاطره
رسم مردانگي
مریم عرفانیان
تابستان بود. حسين قايني و نيروهاي گردانش در ارتفاعات کلهقندی مستقر بودند. من هم یک خط عقبتر و در اورژانس گردان و در مهران مستقر بودم. قرار بود از سوي نيروهاي ما عملياتي صورت بگيرد که متأسفانه عمليات لو رفت و عراق شروع به پاتک کرد. دشمن داراي تجهيزات زياد و پيشرفته بود و موفق شد وارد خاکريز شود؛ اما در آنجا با ايثارگري بچههای گردان آقای قايني مواجه شد و نتوانست ارتفاعات کلهقندی را از نيروهاي ما بگيرد. در جريانِ پاتک، حسين قايني زخمي شده و جهت پانسمان به اورژانس آورده شد. وقتیکه حال برادر قايني تا حدودي بهتر شد به او گفتم: «بهتر است شما رو به عقب اعزام کنيم تا ترکش رو دربیاورند.»
ايشان گفت: «نه، من نمیروم.»
میخواستیم از اورژانس بيرون بیایيم که پيکر تعدادي از شهداي گردان ایشان را آوردند تا به عقب منتقل کنند. برادر قايني در آن لحظه تکتک شهداء را نگاه کرد تا اينکه به پيکر شهيد مهدي صبوري رسيد. نصف صورت شهيد صبوري در اثر اصابت گلولة توپ از بین رفته بود. با دیدن این صحنه یکدفعه برگشت و رو به من گفت: «اين رسم مردانگي نيست که بچههای گردان رو تنها بگذارم و پشت جبهه بروم تا خودم رو مداوا کنم. من بايد بروم و تا دشمن رو عقب نرانم دست از مبارزه برنمیدارم.»
خاطرهای از شهید حسین قاینی
راوی: علی رئوفی، همرزم شهید