kayhan.ir

کد خبر: ۲۰۲۲۷۸
تاریخ انتشار : ۱۳ آبان ۱۳۹۹ - ۱۹:۱۱
ده گفتار از رهبرمعظم انقلاب در تحلیل مبارزات سیاسی امامان معصوم(ع)-۷۶:

بحثی پیرامون مسئله تقیّه




دلیل اهمّیّت بحث از تقیّه
بحثی که امروز به‌عنوان تتمّه و تبصره‌ای برای بحث زندگی امامان(علیهم‌السّلام) وعده داده‌ایم که به عرض برسانیم، بحثی است پیرامون تقیّه. به چه مناسبت بحث تقیّه را در اینجا مطرح می‌کنم؟ مناسبتش این است که گفتیم در روایات دیده‌ایم و خوانده‌ایم که زندگی امامان اهل‌بیت‌(صلوات‌الله و سلامه علیهم) یکسره مجاهدت و مبارزه در راه خدا بوده است و روش زندگی آنها، درست عکس آن روشی است که در ذهن و تصوّر معمول و متداول مردم زمان ما و نه زمان‌های نزدیک به ما نقش بسته، و دیدیم که از امام سجّاد(علیه‌السّلام) تا امام یازدهم امام عسکری(علیه‌السّلام) یک خطّ واحدی وجود دارد _ یک رشته‌ ممتدّی که سرتاسر تلاش و پیکار و مبارزه است و جبهه‌گیری در مقابل قدرت زمان است و جبهه‌گیری در مقابل وابستگان به قدرت زمان است و علمای وابسته، شعرای وابسته و غیرذلک.
این مطلب پیش می‌آید که شما که می‌گویید ائمّه(علیهم‌السّلام) مجاهدت می‌کرده‌اند، پس اصل تقیّه را که از اصول مسلّم شیعه محسوب است چگونه توجیه و حمل می‌کنید؟ آیا ائمّه(علیهم‌السّلام) تقیّه نمی‌کرده‌اند و اگر قبول دارید که ائمّه(علیهم‌السّلام) تقیّه می‌کرده‌اند، تقیّه‌ آنها با این جهادشان چگونه قابل سازش است؟ این سؤال یا تاکنون به ذهن شما آمده و یا اگر نیامده، حتماً اگر در آینده روی این مطلب فکر می‌کردید، این سؤال به ذهنتان می‌آمد و بحث امروز من در پاسخ به این سؤال مقدّر است.
مطلب دیگری که مقدّمتاً باید عرض کنم این است که همچنان‌که در روزهای گذشته در مقام بیان فهرست مباحث عرض کردم، بحث ما در تقیّه نمی‌تواند یک بحث کامل گسترده‌ جامع‌الاطرافی باشد، برای اینکه آن بحث جامع‌الاطراف، احتیاج به یک نگرش و بررسی مستقل دارد که البتّه این بررسی مستقل هم ممکن است انجام گرفته باشد؛ امّا متناسب با بحث زندگی ائمّه(علیهم‌السّلام) نیست و مستقلّاً باید خیلی مشروح و مبسوط و مفصّل در آن وارد شد، امّا بحث ما در تقیّه یک بحث جانبی است، بحث حاشیه‌ای است، یک مطالبی را درباره‌ی تقیّه لازم است که همگان بدانند و ان‌شاءاله طرز فکر واحدی در این زمینه برای همه پدید بیاید تا دیگر هرکسی تقیّه را به هرجوری که دلش خواست معنی نکند. این دو مطلبی بود که به‌عنوان مقدّمه خواستم عرض کنم.
مسلّم بودن اصل تقیّه در مکتب تشیّع
مطالبی که امروز در مورد تقیّه بیان می‌کنم را به ترتیب شماره در ذهن نگه دارید، چند مطلب است که شاید از یکدیگر جدا و منفک هم باشد. مطلب اوّل اصل اعتراف به ‌حکم تقیّه است، هیچ‌کس نباید منکر بشود که در مکتب تشیّع یک اصلی به نام اصل تقیّه وجود دارد؛ چون دیده‌ایم که وقتی‌که بعضی‌ها با هم بحث می‌کنند و یک نفر یک استفاده‌ غلطی از واژه‌ تقیّه می‌کند، فوراً حریف نقطه‌ مقابل آن به او اعتراض می‌کند که چه می‌گویی؟ تقیّه چیست؟ کأنّه تقیّه را قبول ندارد؛ نه، این خطاست. ما در مکتب تشیّع و در اسلام، بلکه در همه‌ ادیان الهی یک اصلی به نام تقیّه داریم و این اصل خیلی هم مهم است. این اصل خیلی هم ضروری و حیاتی است. و امام(علیه‌السّلام) درباره این اصل، به بیانات گوناگونی تأکیدهای عجیبی هم کرده که بنده این را الآن می‌گویم، منتها بعد که شما معنای تقیّه را فهمیدید، این تأکیدها را پهلوی آن معنا بگذارید تا ببینید امام به چه چیزی تأکید و تأیید کرده. خواهش می‌کنم آقایان در ذهنشان پیش‌داوری نکنند؛ یعنی بنده که حالا روایاتِ تأکید و تأیید تقیّه را می‌خوانم، آن معنای خاص را که تاکنون در ذهنشان از تقیّه بوده مجسّم نکنند بگویند که امام، ما را به این معنای ذهنی متصوَّر خودمان دعوت کرده.
ازجمله‌ روایاتی که تقیّه را به‌طور خیلی قاطعی تأیید می‌کند این است که می‌فرماید که: «التّقیّة دینی و دین آبائی»1؛یعنی «تقیّه، آئین من و ممشای من و ممشای پدران من است.» ازجمله‌ دیگر روایاتی که این معنا را تأکید می‌کند این است که می‌فرماید: «لا دین لمن لا تقیّهًْ‌له»؛2 «کسی که تقیّه ندارد، دین هم ندارد.» باید تقیّه داشته باشید، اگر نداشته باشید، حتماً دین صحیح یا دین کامل نخواهید داشت؛ این هم یک روایت دیگر. دیگر روایات از این قبیل که همین‌طور مطلق اسم تقیّه را آورده باشد و یک بیان توضیح‌آمیزی در مورد تقیّه نفرموده باشد و تقیّه را تأکید کرده باشد باز هم داریم، البتّه نه چندان زیاد. چند روایت این‌طوری داریم که مضمونش از نظر ما مسلّم است، پس همه‌ ما این را به‌طور اجمال بدانیم که در اسلام و در شیعه بلکه اشاره خواهیم کرد که در ادیان پیشین هم یک اصلی به نام تقیّه وجود داشته و این اصل دارای اهمّیّتی هم بوده، این مسئله‌ اوّل...
پانوشت‌ها:
1- بحارالانوار، علّامه محمّدباقر مجلسی، ج64، ص103.
2- کافی، ‌کلینی، ج‏2، ص 217.