مهمترین نیازهای فردی و اجتماعی انسان از نظر امام صادق(ع)
محمدرضا امینی
امام صادق(ع) نیاز فردی هر انسان را تامین سه گانهای میداند که با تحقق آن نوعی سعادت دنیوی را تجربه خواهد کرد و همین امر بستری برای بهرهمندی از مواهب الهی در چارچوب عدالت میشود تا بتواند به ابعاد دیگر وجودی خویش توجه و اهتمام پیدا کرده و برای کسب مظهریت در خلافت الهی و ربوبیت اقدام کند. از نظر آن حضرت مهمترین نیازهای فردی که میبایست در چارچوب عدالت برای همه افراد بشر تامین شود، عبارت از این امور سه گانه مهم است که میتوان آن را از مهمترین حقوق انسانی هر فرد بشری به دور از جنس، مذهب، فرهنگ، سرزمین و مانند آنها دانست. ایشان میفرماید: لَا تَطِیبُ السُّکْنَی اِلَّا بِثَلَاثٍ: الْهَوَاءِ الطَّیِّبِ وَ الْمَاءِ الْغَزِیرِ الْعَذْبِ وَ الْاَرْضِ الْخَوَّارَهًْ زندگی گوارا نیست مگر به این سه اصل: هوای پاک، آب فراوان، زمین حاصلخیز.
(تحف العقول، ج 1، ص 320)
بنابراین از نظر امام صادق(ع) از حقوق ابتدایی هر انسانی دستیابی به محیط و مسکنی است که بتواند در آن به نیازهای اساسی بدن دست یابد و آسایش را تجربه کند؛ زیرا چنین آسایشی به طور طبیعی میتواند بستری برای آرامش باشد که البته با امور دیگری تامین میشود که در جای خود بیان میشود.
به هر حال، آسایش تن و بدن از لوازم آرامش روان است و برای اینکه شخص در آرامش روانی قرار گیرد، میبایست آسایش بدنی او تامین شود.
امام صادق(ع) پس از آنکه مهمترین حقوق انسانی فرد را بیان میکند، به حوزه اجتماعی توجه میدهد؛ زیرا انسان موجودی اجتماعی است و نمیتواند در دنیا بدون ارتباط با دیگران زندگی را تجربه کند که سعادت بخش باشد و آسایش و آرامش کامل و تمام او را تامین کند؛ از همین رو درآموزههای وحیانی ارتباط تنگاتنگی میان فرد و اجتماع برقرار میشود تا جایی که سعادت فردی در گرو سعادت اجتماعی دانسته میشود. (عصر، آیات 1 تا 3)
بنابراین، اجتماع نیاز به لوازمی دارد تا بتوان بر اساس آنها به گونهای نیازهای فردی را مدیریت کرد که به کسی ظلم نشود و هر کسی در چارچوب عدالت مشهود، حق خویش را استیفا کرده و به تمام کمال بگیرد. این گونه است که میتواند در صراط مستقیم هدایت الهی و اسلام ،اعمال خویش را انجام داده و خود و دیگران را به کمال برساند.
از نظر امام صادق(ع) در امور اجتماعی لازم است تا چند امر تحقق یابد تا بتوان یک اجتماع سعادتمند مبتنی بر فلسفه و اصول اسلامی- قرآنی را ایجاد کرد و تمدنی اسلامی را پایه گذاری کرد.
آن حضرت مهمترین اصولی که لازم است در یک اجتماع و نظام انسانی به آن توجه و برای ایجاد آن تلاش کرد، امور زیر را میداند که تامینکننده نهادهای اجتماعی مفید و سازنده برای ایجاد سعادت جمعی و اجتماعی است. ایشان میفرماید: لَا یَسْتَغْنِی اَهْلُ کُلِّ بَلَدٍ عَنْ ثَلَاثَةٍ یَفْزَعُ اِلَیْهِمْ فِی اَمْرِ دُنْیَاهُمْ وَ آخِرَتِهِمْ فَاِنْ عَدِمُوا ذَلِکَ کَانُوا هَمَجاً : فَقِیهٍ عَالِمٍ وَرَع؛ٍ وَ اَمِیرٍ خَیِّرٍ مُطَاعٍ؛ وَ طَبِیبٍ بَصِیرٍ ثِقَهًْ؛ هیچ شهر و اجتماعی بینیاز از سه چیز نیست و بدون آن امر دنیا و آخرت ایشان تامین نمیشود به طوری که اگر این امور سهگانه نباشد مردم همانند گله گوسفند رها هستند و اجتماع تشکیل نمیشود و هرج و مرج، آن مردم را فرا میگیرد: 1. فقیهِ عالم ورع؛ 2. امیر خیری که اطاعت میشود؛ 3. پزشک بصیر و متخصص قابل اعتماد.
(تحفالعقول، ج 1، ص 321)
فقیه عالم با ورع ، مسئول دین مردم
از نظر آن حضرت(ع) یک اجتماع، نیازمند فرد دین شناسی است که در دین ژرف مینگرد و فراتر از ظواهر و محسوسات، باطن و ملکوت چیزها را میشناسد. در حقیقت، شناخت او نسبت به هستی از جمله هستی انسان، نگرشی مبتنی بر تعقل و تفکر صحیح است؛ زیرا فقیه از نظر قرآن کسی است که دارای تعقل و تفکر است که در قلب سلیم صورت میگیرد. (حج، آیه 46؛ اعراف، آیه 179)
از نظر امام صادق(ع) فردی که مسئولیت دین مردم را به عهده میگیرد، همان طوری که میبایست از نظر قدرت تحلیل و تبیین و اندیشه، قوی باشد و از ظرفیت بالای عقلی برخوردار باشد که همان فقیه بودن است، همچنین باید عالم باشد؛ یعنی از عقل خویش بهره گیرد و به دانش و علم دست یافته باشد؛ زیرا هستند کسانی که عاقل و فقیه و متفکر هستند؛ ولی جاهل علمی هستند. بنابراین، شخصی که مسئولیت دین و آخرت مردم را به عهده میگیرد میبایست افزون بر ظرفیت عقلی، از علم برخوردار باشد و در هر کاری که وارد میشود عاقلانه و عالمانه وارد شود.
همچنین سومین صفتی که لازم است مسئول دین مردم افزون بر عقل و علم دارا باشد ورع است. ورع حالتی برتر از تقوا است؛ یعنی در خداترسی چنان باشد که نه تنها واجبات و مستحبات را عمل میکند یا محرمات و مکروهات را ترک میکند، بلکه حتی نسبت به مباحات احتیاط میورزد. چنین شخصی به سبب آنکه گرایشی حتی به مباحات چون غذای حلال ندارد، به طور طبیعی در اندیشه ظلم نیست و میتواند در مقام قوامین بالقسط با تمام وجود به اقامه و اجرای عدالت بپردازد و حق هر کسی را به صاحب حق بدهد و هر چیزی را در جای حق آن قرار دهد که همان معنای عدالت از نظر قرآن است.
(نساء، آیه 135؛ مائده، آیه 8)
امام حسن عسکری(ع) تفسیر و تبیینی از مسئول دین اجتماع میدهد که میتوان گفت که برخی دیگر از ابعاد سهگانه را روشنتر میکند. ایشان میفرماید: فَأَمَّا مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ، حَافِظاً لِدِينِهِ، مُخَالِفاً لِهَوَاهُ، مُطِيعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ يُقَلِّدُوهُ وَ ذَلِكَ لَا يَكُونُ إِلَّا بَعْضِ فُقَهَاءِ الشِّيعَهًْ لَا جَمِيعِهِم؛ اما هر فقيهى كه خويشتندار و نگاهبان دين خود باشد و با هواى نفْسش بستيزد و مطيع فرمان مولايش باشد ، بر عوام است كه از او تقليد كنند و البته اين ويژگيها را تنها برخى فقهاى شيعه دارا هستند، نه همه آنها.
(وسایل الشیعه، ج 18، ص 16، باب 4 از ابواب صفات قاضى، ح 33؛ الاحتجاج ، ج 2، ص 510، حدیث 337)
حاکم فرمانبردار، مسئول امور اجتماعی
در امور اجتماعی نیز لازم است تا شخصی شایسته، مسئولیت را به عهده گیرد. از نظر حضرت صادق(ع) مسئولیتهای اجتماعی در قالب امارت تعریف میشود؛ یعنی شخص دارای قدرت فرمان و امر است و از چنین حق طبیعی برخوردار است که امر کند. شکی نیست که هر کسی نمیتواند عهدهدار امارت و حکمرانی جامعه اسلامی باشد؛ زیرا امارت از مصادیق ولایت الهی است که تنها برای کسانی است که خدا ایشان را به عنوان اولیای امور انتخاب و منصوب کرده است.
به سخن دیگر، ولایت تنها مختص خدا است و اگر کسی بخواهد ولایت الهی را برای خود قرار دهد، طاغوت شمرده میشود. (بقره، آیه 257) خدا برخی از افراد را به عنوان مظاهر ولایت خویش به عنوان اولیای امور معرفی کرده است که از جمله آنها میتوان به امیرمومنان علی(ع) اشاره کرد.
(مائده، آیه 55)
ولایت، مختص خدا و مظاهر اوست. ولایتی را که خدا برای بندگانش تفویض کرده دو گونه است، ولایت عام و ولایت خاص. خدا ولایت عامی را برای مومنان نسبت به یکدیگر در مسئله امر به معروف و نهی از منکر قائل شده است؛ زیرا ایمان میتواند تامینکننده بخش ولایت عمومی باشد که یک وظیفه همگانی تلقی شده است. (توبه، آیه 71)
اما ولایت خاص مانند ولایت امور سیاسی- اجتماعی مردم نیازمند تحقق شرایط سختتری است. از همین رو ولایت خاص را تنها برای معصومان (ع) قرار میدهد و غیر معصوم اگر در قالب نصب عام یا نصب خاص از سوی معصوم نصب نشده باشد، ولایتش در امور امارت از مصادیق ولایت طاغوت است. بر اساس روایات معصوم(ع) از جمله روایت امام حسن عسکری(ع) ولی فقیه دارای شرایط خاص در عصر غیبت، از مقام امارت برخوردار است و ولایت ایشان ولایت نصب عام خواهد بود.
از ویژگیهای امیر این است که خیّر باشد به طوری که خیررسانی به دیگران در شخص امیر به عنوان ملکه ذاتی، بلکه شاکله و هویت ذاتی در آمده باشد. بنابراین، شخص امیر همواره بر آن است تا به اجتماع خیری برساند و شرّی را از مردم بر دارد یا دفع و رفع کند.
البته زمانی امیر میتواند در امارت خویش موفق باشد که مردم از وی اطاعت کرده و مطیع فرمانهایش باشند که از آن به مطاع یاد میشود.
پزشک متخصص و متعهد، مسئول بهداشت و درمان
امام صادق(ع) همان طوری که با بیان فقیه عالم ورع به دین و روان مردم توجه میدهد تا یک تمدن و اجتماع سالم ایجاد شود، همچنین به امر جسم مردم نیز توجه میدهد تا سلامت تن و روان جامعه تحقق یابد. اگر درباره دین و روان مردم ، فقیه با شرایط خاص بیان شده است؛ در امر بهداشت و درمان تن مردم نیز شرایطی برای پزشک مطرح کرده است که شامل تخصص و تعهد است؛ از همین رو امام (ع) میفرماید: طَبِیب بَصِیر ثِقَهًْ؛ یعنی پزشک میبایست کسی باشد که در کارخویش بصیر باشد و تنها به ظواهر امور توجه نکند، بلکه با دقت نظر و عنایت به نفس و روان شخص به درمان بپردازد؛ زیرا انسان موجودی همچون حیوانات و جانداران نیست تا تنها بر اساس فیزیک بدن به درمان شخص پرداخت؛ بلکه دارای نفس است که ملکوت او را تشکیل میدهد. نفس انسانی به سبب پیچیدگیها تاثیرات بسیاری بر بدن دارد؛ زیرا این بدن برای چنین نفسی ساخته شده است. بنابراین، پزشک میبایست از چنان خبرگی و توان تخصصی برخوردار باشد تا بر اساس روان شناسی بدن عمل کند و بدن را جدا از روان نداند. پس هنگام تحلیل و تبیین بیماری تنها به وضعیت بدن و فیزیک توجه نکند، بلکه با دقت نظر و بصیرت کامل و روان شناسی بیمار، به درمان اقدام کند.
به سخن دیگر، تخصصی که هر پزشکی بدان نیاز دارد و باید در کار پزشکی بدن آن را به کار گیرد، روانشناسی است؛ زیرا بدون روانکاوی و روانشناسی نمیتوان درد را به درستی شناخت و به درمان بر اساس دارو پرداخت. دردهای بدنی انسان در بسیاری موارد مرتبط با مشکلات روانی و روحی اوست؛ بنابراین، یک پزشک متخصص در عین حال باید روانکاو و روان پزشک حاذق نیز باشد تا به عمل درمان بپردازد و به تجویز دارو یا جراحی اقدام کند.
افزون بر این لازم است پزشک از تعهد لازم برخوردار باشد؛ زیرا به هر پزشکی نمیتوان اعتماد کرد؛ چرا که ممکن است شخص حاذق و بصیر باشد، ولی اسرار پزشکی را که از طریق روانکاوی و روان شناسی به دست میآورد به دیگران اطلاع دهد یا خود سوءاستفاده کند. بنابراین، افزون بر تخصص، لازم است تا پزشک، متعهد باشد تا به او اعتماد کرد.