نگاهی به فیلمهای «ایلیا سلیمان»
وقتی متولد اسرائیل برای فلسطین فیلم میسازد!
فاطمه قاسم آبادی
درباره سینمای فلسطین، دورههای متفاوتی وجود دارد که منهای فعالیتهای ضعیفش در سالیان دور، در واقع سینمای فلسطین در بازه زمانی سالهای 1967 تا 1980 میلادی به معنای واقعی کلمه شکوفا شد و سینماگران، از این دوران به عنوان «دوران انقلاب» در سینمای فلسطین یاد میکنند. این دوره با مستند سازی از تصاویر شهدا آغاز شد که در تاسیس آن «سلافه جاد الله» اولین کارگردان زن فلسطینی به همراه «مصطفی ابو علی و هانی جوهریه» در این زمینه فعالیت میکردند.
ویژگی بارز فیلمهای دوره انقلاب فلسطین، روح حماسی ومبارزه ملی در آن بود و از جمله فیلمهای معروف این دوره «نهر البارد/رودخانه سرد» ۱۹۷۱ به کارگردانی «قاسم حول»، «لیس لهم وجود/آنها وجود ندارند» ۱۹۷۳ از مصطفی ابو علی و... را میتوان نام برد.
اما مرحله سوم سینمای فلسطین که تقریبا از سال۱۹۸۰ تا به امروز ادامه داشته است بیشتر شامل فیلمهای کارگردانانی است که اغلب در خارج از فلسطین زندگی و تحصیل کردهاند و تم بیشتر فیلمهای شان روشنفکرانه و مدرن است. در اغلب این فیلمها نه تنها اثری از مبارزه وجود ندارد که فلسطینی که در آناشغالی اتفاق افتاده و حق مردمش ضایع شده هم وجود خارجی ندارد.
ایلیا سلیمان یکی از همین کارگردانان است که او را در دنیا به عنوان کارگردان اسرائیلی-فلسطینی میشناسند. رویکرد این کارگردان در به تصویر کشیدن سرزمین مادریاش، دقیقا در جهت عادی نشان دادن زندگی در فلسطیناشغالی و بیمایگی محض مردم کشورش است. این کارگردان که به خاطر فیلم «مداخله الهی» برنده جایزه جشنواره کن شد، در آخرین ساختهاش هم با عنوان «بهشت حتما همین است» از طرف کشور فلسطین نماینده اسکار سال 2020 شد.
ما روشنفکران سالهاست تسلیم شدهایم!
فیلم «مداخله الهی» در واقع قرار است زندگی و دغدغههای یک پدر و پسر را به تصویر بکشد که در سرزمین هایاشغالی فلسطین زندگی میکنند.
در ابتدای فیلم، مخاطب بابانوئلی قرمز پوش را میبیند که کاردی نمادین در قلبش فرو رفته و در حال فرار از دست کودکان و نوجوانانی است که گویی قصد آسیب رساندن به او را دارند؛ بابانوئل به کلیسایی در ناصره پناه میبرد... بعد از این صحنهها بینندگان پدر ماجرای اصلی را میبیند که سوار ماشینش شده و به ظاهر از داخل ماشین به همسایگانش سلام میکند ولی در واقع تنها زیر لب به آنها فحش میدهد و نفرتش از آنها را اینطور نشان میدهد.
این نوع شروع داستان و ادامه کسلکنندهاش باعث میشود که مخاطب احساس کند با یک فیلم هنری و روزمره مواجه است، در حالی که همه دنیا میدانند که تقریبا از 72 سال پیش، هیچ چیز روزمره و کسلکنندهای حداقل در فلسطیناشغالی وجود نداشته و جنگ و درگیری بین صهیونیستها و مسلمانان، حتی برای یک مدت کوتاه هم تمام نشده است.
در فیلم «مداخله الهی» مخاطب با فلسطینی روبرو است که هیچ جنگ و درگیری واقعی در آن وجود ندارد و در عوض عدهای عرب زبان که تنها بلد هستند دردسر درست کنند و با لجبازی، کار دولت و پلیس را سخت کنند، دور هم جمع شدهاند!
رویکرد کارگردان به سرزمیناشغال شده مادریاش به کنار، در این فیلم هیچ ارزشی برای شعور مخاطبین به عنوان کسانی که اخبار رسانهها را دنبال کردهاند و حتی اگر طرفدار سانسورشدهترین رسانههای غربی هم بوده باشند، میدانند که به هیچ وجه صلح و آرامش کذایی که در این فیلم وجود دارد، در فلسطیناشغالی وجود ندارد، قابل تامل است.
در فیلم «مداخله الهی» مانند دیگر آثار کارگردانش، مخاطب در بین مردم عرب زبان فلسطین، هیچ اثری از اعتقاد نمیبیند و به زبان ساده تر، مخاطب در این فیلمها نه مسلمان میبیند، نه مسیحی و نه حتی یهودی!
باید در نظر داشت که فیلم «مداخله الهی» در زمان خودش به خاطر همین نوع نگاه، مورد توجه قرار گرفت و منتقدان غربی نوع روایت پردازی این فیلم را «گذر از کلیشههای رایج» در مورد فلسطین نامیدند... البته برای کسانی سرزمین شان به دست مزدوران غصب نشده و قرار نیست به مدت 72 سال از بیرون، به خانههایشان که دیگر حق زندگی در آنها را ندارند نگاه کنند، کاملا طبیعی است که درگیریهای موجود در فلسطیناشغالی کلیشهای به نظر بیاید اما این به اصطلاح کلیشه چیزی است که سال هاستگریبان این مردم را گرفته و هرگز برای شان عادی نمیشود.
در نهایت فیلم «مداخله الهی» با مرگ پدر عصبانی و هشدار مادر پسر، مبنی بر خاموش کردن زودپز در حال انفجار از روی گاز، تمام میشود و این پایان به اصطلاح هنری، تمام حرف کارگردان را در سکانس آخرش میزند.
ایلیا سلیمان نه تنها در فیلم «مداخله الهی»، که در فیلمهای بعدیاش هم دقیقا به عنوان فردی که سالها در آمریکا و اروپا زندگی کرده، به فلسطین نگاه کرده و مبارزه را بیهوده و به نوعی وقت تلف کردن میداند. در آثار این کارگردان اسرائیلی-فلسطینی هیچ اثری ازنگاه شهروندی فلسطینی که به خاطر ظلمهای بیشمار، کمرش خم شده وجود ندارد و حتی اگر شخصیتی عصبانی هم وجود داشته باشد (بدون روشن شدن دلیل عصبانیتش) در نهایت محکوم به مرگ است.
نماینده کدام فلسطین؟
در فیلم آخر ایلیا سلیمان «بهشت حتما همین است» هم شروع داستان با نمادهای مسیحی است. مخاطب در ابتدای این فیلم پدر روحانی مسیحی را میبیند که در مراسمی میخواهد به همراه مسیحیان دیگر وارد کلیسای ناصره (شهری در فلسطیناشغالی) شود ولی نگهبان با چموشی در را برای او و همراهانش باز نمیکند و پدر روحانی هم تاج مقدسش را در میآورد و به اصطلاح با چک و لگد وارد میشود و نگهبان را تنبیه میکند!
این نوع ورود به داستان با توجه به گذشته سرزمینهای مقدس و جنگهای صلیبی و درگیری بین مسلمانان و مسیحیان بر سر بیت المقدس، کاملا هدفمند به نظر میرسد؛ گویی کارگردان میخواهد بگوید که مدتی این سرزمین با زور در دست مسیحیان بود و حالا هم یهودیان، و این کاملا طبیعی است....
در فیلم «بهشت حتما همین است»، در ظاهر کارگردان قرار است بگوید مشکلاتی که در سرزمین مادریاش داشته را به نوع و شکل دیگر در اروپا و آمریکا هم دیده و لمس کرده... این دیدگاه صرف نظر از بیانصافی در حق مردم مظلوم فلسطین، به هیچ وجه در کل فیلم جا نیفتاده است؛ مخصوصا که اگر کارگردان شعوری برای مخاطب خود قائل باشد باید بیشتر از اینها برای قانع کردنش و نشان دادن مثلا روزمرگی در فلسطین تلاش کند و حداقل با نشان دادن ظلم در فلسطین و اروپا و آمریکا مفهوم «همه جا یکی است» را نشان بدهد، تا قابل باور باشد، اما مسلم است که تصویر ایلیا سلیمان از اروپا و آمریکا هم مثل فلسطین بیمایه و دم دستی است و این کارگردان در مورد دو قاره دیگر هم حقیقت را سانسور شده و به اصطلاحتر و تمیز نشان داده است.
در فیلم «بهشت حتما همین است»، در صحنهای ایلیا سلیمان پیش رمال انگلیسی میرود و از این رمال در مورد اینکه فلسطین وجود خواهد داشت یا نه سؤال میکند!
رمال در جوابش میگوید: «بله... صبر کن... بله... فلسطین وجود خواهد داشت اما دیدنش به عمر من و تو قد نمیدهد!»
این نوع نگاه به مسئله فلسطینی که در حال حاضر بیشتر از هر زمان دیگری پای حق خود ایستاده و مخصوصا بعد از پیروزیهای چشمگیر مقاومت و حماس و البته پیشبینی خود خاخامهای صهیون در مورد نابودی اسرائیل و بالاتر از آن پیشبینی رهبر انقلاب در مورد مدت زمان کوتاه عمر این رژیم، بسیار جالب توجه است.
گویی کارگردان بر خلاف تمام این واقعیتها میخواهد باز هم در جهت خدمت به صهیونیستها به آنها امیدواری بدهد و حتی وجود و عدم وجود کشورش را هم پیشکش کند.
در واقع ایلیا سلیمان در فیلم آخرش، تمام تلاشش را کرده تا با زل زدن در لنز دوربین، با آن عینک بزرگ و قاب مشکیاش، به تقلید از وودی آلن، فیلمش را هنری و متفاوت نشان بدهد ولی نتیجه کارش تنها یک فیلم سفارشی است که اگر رژیم صهیونیستی تا این اندازه تحت فشار نبود، از طرف منتقدین غربی هم خریداری نداشت.