سفرنامه يك مستند ساز - قسمت سوم
منجی لرستان
داوود مرادیان
اشاره:
داوود مرادیان، مستندساز و کارگردان آثاری چون «تواتر»، «تقابل» و ... در این سلسله یادداشت ها، مشاهدات خود در سفر به مناطق محروم برای ساخت مستند را منتشر می کند. قسمت های قبلی این سفرنامه ها یکی در تاریخ ۲۵ اسفند ۱۳۹۲ درباره سیستان و بلوچستان و قسمت دوم آن در تاریخ ۲۴ فروردين ۱۳۹۳ درباره مناطق مرزی شمال غرب کشور در همین صفحه چاپ شده بود.
تصویرروز
... حالا در مسیر لرستانیم. یکصد کیلومتری الیگودرز، بخشی است به نام بشارت. در این بخش سدی در حال ساخت است. این سد و نیروگاه حاشیه آن شش سال می شود که توسط قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء (ص) سپاه در دل کوه بنا می گردد و اینکه چرا قبل از ادامه داستان بلوچستان به روایت داستان لرستان نشسته ام اشاره به همین مهم دارد.
بخش بشارت تنها یکصد کیلومتر با الیگودرز فاصله دارد اما اگر اینجا را آخر دنیا بخوانیم پر بیراه نگفته ایم. محرومیت از سر و کول "بزنوید" و دهکده های اقماری اش بالا می رود. خانه ها صرفا از سنگ است و گل رس و مردم معاشی ندارند جز کمی کاشت برنج برای مصرف شخصی. یک یارانه ای هم هست، کمک حال خانواده های پر جمعیت.
تلخ تر از این هم می شود اگر تنها چند دقیقه در دل این روستاها جلو بروی. مردمی که قاعدتاً باید شیعیانی متشرع باشند صرف دور افتادن و بی جاده بودن حتی ابتدائیات شرع را هم نمی دانند. نه غسالخانه ای، نه زایشگاهی و نه سقف مستحکمی.اینجا شش ماه سال به علت برفگیری جاده ها راه شان به شهر بسته است و این تازه اوضاع مرکز بخش یعنی روستای "بزنوید" است. خرابی اوضاع هرچه دورتر شویم تصاعدی بالا می رود. حالا فرض بگیرید کودکانی دست بر قضا زایششان به برف و کولاک گره بخورد.
اما در این اوضاع، سپاه در حال ساخت سد در این منطقه است."سد رودبار لرستان" و نیروگاه کنار آن که هنری است در عرصه صنعت. اما موضوع این یادداشت مرام فراموش شده و فتوتی است که بخشی از پاسداران و بسیجیان این مرز و بوم بی آنکه در وظایف تعریف شدهشان طرح مسئله شده باشد به احیای آن مشغولند. جایی که مزین به "قرب کوثر (س)" در قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء (ص)است. کار این قرب هم مانند بهداری رزمی نیروی زمینی سپاه محرومیت زدایی است و همان گونه نیز نه قراردادی می بندد و نه بودجه ای اخذ می کند. بلکه از حاشیه همین پروژه ها در شعاع هفتاد کیلومتری به برطرف کردن بخشی از محرومیت ها می پردازد. و حالا اینجا بزنوید است و من پا به پای "مهندس مجتهدی" مسئول کارگاه سد رودبار مشغول بازدید پروژه های عمرانی منطقه ام. به طور خلاصه بیش از یک میلیارد و 600 میلیون تومان در این شش سال هزینه شده است. جاده های بسیاری احداث و در عموم دهکده ها مدرسه ساخته شده. مهندس می گوید از سقف بعضی از مدارس سابق که با تیرچوبی و گل ساخته شده بود پوست مار پیدا کرده اند. اتفاق خطرناکی که در فیلم های ضبط شده شان هم می شود دید. حالا جای آن مدرسه ها را ساختمان های تمیز و شیکی گرفته و در کنار آنها اغلب زایشگاه، خانه بهداشت، خانه عالم، مسجد و غسالخانه هم ساخته شده تا لااقل اموات مسلمین را در رودخانه ای نشویند که آب شرب دهکده پائینی است! اما این کارها وظیفه ذاتی سپاه نیست و مسئولان دولت هستند که باید از خود بپرسد وقتی دو زن پا به ماه در کنام برف گرفتار میشوند بی جاده و پزشک و زایشگاه چه سرنوشتی خواهند داشت؟ چرا هیچ دستگاهی توان لازم را برای نجات آنها ندارد؟
غیرت است دیگر. پی گیری همین هاست که مهندس را با زبان روزه از حجم شدید کار در سد رودبار خسته و خشکیده لب به مرکز بخش کشانده تا کار پیشرفت مجتمع فرهنگی بخش را بررسی کند.
اما دغدغه ای ذهنش را مشغول کرده. دردی که من هم در نمای اول روستا به همین اشاره کردم. فضای خانه های روستا به شدت محقر و فقیرانه است. هیچ خانه ای نیست، الا آنکه از سنگ باشد و گل و حالا یکباره وسط چند ده خانه محقر یک چهارگوش آجری میبینی با سقف ایزوگام! سد برای برخی از اهل منطقه که توان کار دارند اشتغال زایی کرده و رفته رفته فضای منطقه در حال طبقاتی شدن است. مهندس را همین نگران کرده. می گوید چندی پیش فرمانده قرارگاه خاتم که به منطقه آمده از بودجه کل قرارگاه 300 میلیون برای ساخت خانه هایی محکم اختصاص داده که نصیب محروم ترین افراد منطقه شود تا از تاثیرات مخرب طبقاتی شدن آن کاسته گردد.
با اهل دود و دم نیز مدارای جالبی کرده است این مهندس سپید موی لب خشکیده از هرم آفتاب و ماه صیام. کاری که هیچ شرکت خصوصی در ایران نخواهد کرد. در این کارگاه پانزده نفر معتاد شناسایی شده بودند که به جای اخراج، در کمپی اختصاصی مورد درمان قرار گرفتند و همین برخورد باعث شد تا 35 نفر دیگر داوطلبانه به کمپ بپیوندند و پس از ترک دوباره آچار به دست رزق حلال خود را از دل آهن و کوه بیرون بکشند. این فرهنگ اصیل آدم سازی است که از سپاه انتظار می رود و گاهی در هیاهوی روزمرگی ها گم می شود.
فرهنگی که دیگر یا نباید دیده شود یا اگر قرار است بر آنتن رسانه ملی! بیرقش افراشته شود بایستی بابت هر دقیقه اش پول داد!