نگاهی به سریال های سیما در ماه مبارک رمضان
فراز و نشیب های آثارمناسبتی
آرش فهیم
تماشای برنامه های تلویزیون در ماه مبارک رمضان برای بیشتر مردم تبدیل به نوعی «مناسک رسانه ای» شده است. حتی آن هایی هم که روزهای معمول، برنامه های سیما را نمی بینند با شروع ماه مبارک رمضان، پی گیر برنامه های مناسبتی و به ویژه سریال ها میشوند. یکی از دلایل چنین گرایشی نزد مردم، همزمان بودن پخش این سریالها با لحظات افطار و پس از افطار است؛ موقعی که همه اعضای خانواده گردهم می آیند و فضایی آمیخته از معنویت و نشاط در خانه ها جاری می شود. دلیل دیگر، نوستالوژیک بودن سریال های مناسبتی ماه رمضان است. یعنی بسیاری از مردم در کشور ما، نسبت به این دسته از برنامه ها دارای خاطرات خوشی از سال های گذشته هستند و این باعث می شود که به طور خود به خود به سمت تماشای سریال های این مناسبت در هر سال کشیده شوند.به همین دلیل، ماه مبارک رمضان و به خصوص حدفاصل افطار تا نیمه شب، يك موقعیت رسانه ای و فرهنگی طلایی براي رسانه ملی محسوب می شود.
امسال هم صداوسیما با بهره گیری از کلیشه های امتحان پس داده و تولید برنامه هایی به منوال سال های گذشته سعی کرد تا رضایت مخاطب های خودش را جلب کند. با این حال به خاطر تنگناهایی چون مشکلات مالی و همزمان شدن با جام جهانی فوتبال تا اواسط ماه رمضان، تضعیف برنامه های نمایشی و سریال های مناسبتی، مشهود بود.
سنگ اول، کج گذاشته شد!
نخستین سریال تلویزیون، همزمان با زمان افطار، «هفت سنگ» بود. سریالی که به خاطر اقتباس نزدیک به کپی برداری از یک سریال آمریکایی بدنام، حاشیه ساز و جنجالی شد. حاشیه هایی که گرچه چندان خوشایند نبوده و با اغراق و مانور بیش از حد برخی از رسانه ها با اهداف سیاسی و حزبی مواجه شد، اما به هر حال، شهرت و توجه بیشتر به این محصول را به دنبال داشت. اما اگر از این حاشیه ها بگذریم، واقعیت این است که سریال شبکه سه به کارگردانی علیرضا بذرافشان، مناسبتی با ایام عزیز ماه رمضان و به خصوص، لحظات افطار نداشت. افطار، زمان کم نظیری است که برای روزه داران یک تجربه معنوی ناب توأم با شوری شیرین است. بهتر است برای این موقعیت برنامه ای با مضامین معنوی و ساختاری نرم و ملایم پخش شود. این درحالی است که «هفت سنگ» از یک طرف مضمونی درباره زندگی روزمره طبقات مرفه و روشنفکر دارد و از طرف دیگر، فضای سریال، شلوغ و پر همهمه بود که حرکات عصبی و سبک سرانه شخصیت های سریال به این فضا دامن می زد. البته این نقد دلیلی بر انکار برخی از شاخص های مثبت این سریال، مثل توجه به خانواده و تلاش برای ترویج صمیمیت میان خویشاوندان نیست. اما بهتر بود که این سریال در زمانی غیر از ماه رمضان و در ساعات میانه روز و یا اواخر شب، پخش می شد.
نزول خواری در دایره گچی!
سریال «مدینه» تلاشی موفق در ترکیب ارزش های دینی و واقعیت های اجتماعی است. سیروس مقدم در این سریال به خوبی توانسته بلای جامعه سوز رباخواری را به یک درام مهیج و پر تنش تبدیل کند. محور داستان در سریال «مدینه» عقوبت رو به افزون گناهان است؛ گناهی که همچون ذره ای برف به حرکت در می آید و هر چقدر ادامه مییابد بزرگتر و بزرگتر می شود و در نهایت به بهمنی سهمگین تبدیل شده و افراد گناهکار را در خود مدفون می کند. البته در برخی از آثار، تِم تاوان گناه، شمایلی شعارگونه و غیر قابل باور می یابد. اما در سریال «مدینه» چون همه ماجراها حول زندگی روزمره و فعالیت های اقتصادی یک خانواده رخ می دهد، با وقایعی قابل باور و به دور از شعر و شعار مواجه شدیم.
از ابتدا که در خبرها گفته شد سریال ماه رمضان شبکه یک سیما درباره رباخواری است، این نگرانی به وجود آمد که باز هم داستانی تکراری و قابل پیش بینی را شاهد خواهیم بود. اما طرح یک داستان بکر و جدید، هم به جذابیت این سریال افزود و هم نگرانی ها درباره تکراری بودن را برطرف کرد. ایجاد مثلث عاطفی میان فرزند و دو زن، که یکی مادر حقیقی و دیگری مادر معنوی اوست، در این سریال تازگی داشت. البته درگیری دو زن بر سر ادعای مادر بودن، برای اول بار در نمایشنامه «دایره گچی» نوشته برتولت برشت مطرح شده بود و براساس آن فیلم ها و نمایش های مختلفی ساخته شده است. سریال «مدینه» هم اقتباس تازه ای از دایره گچی قفقازی به حساب می آید. با این تفاوت که در اینجا مادر واقعی فرزند از ابتدا معلوم است، و این بار موضوع کشمکش، نجات فرزند است.
مدینه (پریوش نظریه) و روحی (شبنم مقدمی) هر دو خود را مادر بهمن (مهرداد صدیقیان) می دانند. بهمن ابتدا به مدینه گرایش و تعلق بیشتری دارد. اما روحیه دنیاگرایانه و سودجویانه روحی، او را به خود جذب می کند. درواقع، این دو مادر، دو گرایش متضاد در وجود انسان هستند. مدینه نماد اخلاق گرایی و خرد است و روحی، تجلی احساس و وسوسه. دستورات مدینه، مستلزم سخت کوشی و چشم پوشی بر دنیای فانی است و نتیجه فرمایشات او، خوشبختی و آرامش است. در مقابل، روحی پسرش را به سمت کسب ثروت و قدرت تشویق و تعجیل میکند. با این حال، روش و منش او نتیجه ای جز نکبت و فقر روزافزون بهمن ندارد. غرق شدن او در هوا و هوس و احساسات اشتباه، موجب کور شدن عقلانیت و خرد می شود. ضعف بینایی مدینه در این سریال، نمادی از این حقیقت انسانی است. در قسمت پایانی، آشتی روحی با مدینه، نماد و نمودی است از تسلط عقل و اخلاق و دین بر احساس و هوس که نتیجه اش موفقیت و سعادت است.
مهم ترین نقطه ضعف سریال «مدینه» ترسیم شخصیت نزول خوار است. این سریال، روایت و ساختاری واقع گرا و رئالیستی دارد. اگر شخصیت نزول خوار هم به طور واقعی تری به نمایش در می آمد، نتیجه بهتری را در پی داشت. اما آنچه در قالب افلاطون دیدیم، بیش از آنکه برآمده از جامعه باشد، حاصل تصورات فیلمنامه نویس و کارگردان سریال درباره افراد نزول خوار است. اما این شخصیت بیش از آنکه ترسناک جلوه کند، مضحک و دلقک وار بود. انتخاب یک تیپ مدرن و به ظاهر متشخص برای شخصیت نزول خوار، به واقعیت نزدیک تر بود.
سایه ای کمرنگ از پدرسالار
وجود نام اکبر محلوجیان به عنوان فیلمنامه نویس سریال «فاخته»، انتظار یک سریال با فضایی سنتی و ایرانی را به وجود آورد. چون آثار قبلی این نویسنده نیز در همین فضا بودند که شاخص ترین آن ها «پدر سالار» بود. اما «پدر سالار» کجا و «فاخته» کجا! اصلا قابل مقایسه نیستند.
سریال «فاخته» به کارگردانی محمود معظمی، مثل سریال «مدینه» اخلاق و معنویت را در زندگی روزمره و در تعامل میان انسان ها نمایش می داد. داستان این سریال، به نوعی، بازسازی تقابل سنت و مدرنیته در موقعیتی خانوادگی است. در یک سوی ماجرا خانواده منصور به عنوان یک گروه متعهد به ارزش های مذهبی و سنت های فرهنگی قرار دارند و در سوی دیگر داستان پرویز و دار و دسته اش در موضع دنیاطلبان ورشکسته صف کشیده اند.
سریال «فاخته» سوژه جدید و متفاوتی را برای تقابل میان دو نوع طرز تفکر انتخاب کرده است. وبگاه شبکه دو پیرامون موضوع این سریال نوشته است: «درباره دختری (لیلا) از یک خانواده فرهیخته است که درست اول ماه رمضان به سن تکلیف رسیده و تمام اعمال دینی بر او واجب میشود. » لیلا قرار بود که قهرمان این سریال باشد. انصافا هم بازیگر خردسال این نقش به خوبی از پس این کار برآمده است. اما مشکل آنجاست که شخصیت لیلا تقریبا در حاشیه قرار گرفته و دعواها و گریه و زاری های بیش از حد بزرگترهایش، شیرینی این شخصیت را کمرنگ کرده است! این وضعیت درباره بقیه آدم های درون داستان نیز صادق است. یعنی همه کاراکترها خام و قالبی هستند. مثلا معلوم نمیشود که چرا پدربزرگ لیلا صدو هشتاد درجه تغییر جهت می دهد و ناگهان از فردی شرور و بدکردار، تبدیل به آدمی خوب و خیرخواه میگردد؟! با وجود فضاسازی خوب سریال و تلاش قابل تقدیر سازندگان «فاخته» در ترسیم خانواده ایرانی اما به دلیل کمبود اتفاق و ضعف در داستان پردازی، مخاطب به تعقیب ماجراها ترغیب نمی شود.