ابر دلم برای تو باریده بارها(چشم به راه سپیده)
وقت امضایم نشد؟
خواستم نزدیکتر باشم به آقایم نشد
تا بگیرم دامن لطف تو مولایم نشد
خواستم از معصیت دوری کنم، آدم شوم
بندها را وا کنم از دست و پاهایم نشد
ندبههای جمعه را هی خواب میمانم ببخش
سر به زیرم که میان روضه پیدایم نشد
ظاهراً ذکر تو را میگویم اما باطناً
در میان عاشقانت باز هم جایم نشد
راه دیدار تو اینبار از حرم شد باز، حیف
خواستم تا محضر تو با سرم آیم نشد
گفتمت یک بار در خوابم بیا، جانِ حسن
سر به خاک مقدمت ای یار میسایم، نشد
دائماً میچرخم آقاجان به دور معصیت
از دو چشم خیس تو هربار، پروایم نشد
کربلایم دیر شد، دارم خجالت میکشم
آه آقاجان بگو که وقت امضایم نشد؟
وحید محمدی
غیبت آفتاب!
ای شبزدگان به مرگ عادت نکنید
فردای ظهور را ملامت نکنید
یک روز ز پشت ابرها میآید
پشت سر آفتاب غیبت نکنید
مهدی صفی یاری
خوابی دیگر
یک عمر به دنبال جوابی دیگر
هر روز کشیدهام عذابی دیگر
هر شب به هوای دیدنت از خوابی
آسیمه دویدهام به خوابی دیگر
انتظار
نه شرم و حیا نه آر داریم از تو
اما گله بیشمار داریم از تو
ما منتظر تو نیستیم آقاجان
تنها همه انتظار داریم از تو
بین خودمان بماند!
هرچند که بیمار تو هستیم همه
دیوانه دیدار تو هستیم همه
بین خودمان بماند آقا عمریست
انگار طلبکار تو هستیم همه
جلیل صفر بیگی
تمرین دیدن
شنیدم مژده تابیدنت را
ندارم فرصت فهمیدنت را
به خورشید زمینی خیره ماندم
که تمرین کرده باشم دیدنت را
قنات تشنه
دلیل عشق مادرزادی ما
بیا تا جان بگیرد شادی ما
بجوشد رشته رشته از دل خاک
قنات تشنه آبادی ما
دو رکعت ندبه
دلی سبز و تناور داشت، گلدان
نگاهی خیره بر در داشت گلدان
دو رکعت ندبه خواند و منتظر شد
نباریدی، ترک برداشت، گلدان
حبیب نظاری
صبر ایوب ندارم
زمین دامنم از آب دیده مرطوب است
بیا، که حاصل این کشتزار مرغوب است
مرا خلاص کن از سالهای غیبت خود
مگر تحمل من مثل صبر ایوب است؟
اگرچه روی سیاهم ، به کار میآیم
برای طی زمستان زغال هم خوب است
اگر دروغ بگویم اسیر گرگ شوم:
مقام پیرهنت چشمهای یعقوب است
عصای معجزهها مار میشود با تو
کسی که بیتو نخشکد شقیتر از چوب است
همیشه ابر ز خورشید رنگ میگیرد
به هرکجا بروی این صحیفه زرکوب است
رضا جعفری
انتظار پنجره
عشق از من و نگاه تو تشکیل میشود
گاهی تمام من به تو تبدیل میشود
وقتی به داستان نگاه تو میرسم
یکباره شعر وارد تمثیل میشود
ای عابر بزرگ که با گامهای تو...
از انتظار پنجره تجلیل میشود
تا کی سکوت و خلوت این کوچههای سرد
بر چشمهای پنجره تحمیل میشود؟
آیا دوباره مثل همان سالهای پیش
امسال هم بدون تو تحویل میشود؟
بی شک شبی به پاس غزلهای چشم تو
بازار وزن و قافیه تعطیل میشود
«آنروز هفت سین اهورایی بهار
موعود! با سلام تو تکمیل میشود»
زهرا بیدکی
کو نگارها؟
سوزی نمیدهند بر انسان سه تارها
پاییز میخرند در این ده بهارها
گلدان خانمان مثل گلها در انتحار
هر روز میدهند سر خود به دارها
یک جمعه هم گذشت و یک ندبه بیاثر
شاید کسی نبود در افق انتظارها
امروز کافرم ولی ای مرد منتظر
ابر دلم برای تو باریده بارها
بعد از شما نمیشود از عشق قصه ساخت
چون دیو مانده ولی کو نگارها
بیتو تمام زمین فصل سرد شد
جایی برای کوچ ندارد سارها
حتی تبر بدون شما خالی از خود است
یا چوب کشیده به دورش حصارها
آقا بدون شما نالهای نماند
سوزی نمیدمند در انسان سهتارها