kayhan.ir

کد خبر: ۱۹۷۱۰۴
تاریخ انتشار : ۰۹ شهريور ۱۳۹۹ - ۲۲:۵۴

عاشورا و احیاء دولت اسلامی(یادداشت روز)



دیروز عاشورا بود، یک بار دیگر خاطره نهضت حضرت ابی‌عبدالله‌الحسین(علیه‌السلام) و یاران فداکارش تجدید گردید. بدون تردید هدف کوتاه مدت قیام خونین امام حسین(علیه‌السلام)  «تشکیل حکومت» نبود، نه اینکه از نظر دینی و رسالتی که امام دارد، تشکیل حکومت شایسته قیام نبود، نه از این رو که در زمان قیام امام حسین(علیه‌السلام)- دهه 60 هجری - و قبل از آن یعنی در دوره امام مجتبی(ع) تشکیل حکومت ممکن نبود و از این رو بود که خط سیر حرکت امام از مکه به کوفه بعد از رسیدن خبر شهادت حضرت مسلم‌بن‌عقیل علیه‌السلام- در یکی از منازل و روز نهم ذی‌الحجه- تفاوت نکرد و امام به مسیر ادامه داد و تا آخر هم تغییر عقیده نداد. بنا به روایتی پیش از شهادت حضرت مسلم(ع) و در زمانی که امام هنوز در مکه حضور داشت در پاسخ به پسر عمویش ابن‌عباس که خواست از رفتن به کوفه منصرف شده و در مکه بماند، فرمود چه می‌گویی این‌ها که با من می‌آیند قبرهایشان در کربلا آماده است و ابن‌عباس پرسید چه‌طور با این قطعیت از آن حرف می‌زنی، گفت: خداوند به من خبر داده است. بنابراین چه با علم عادی - آن‌گونه که ابن‌عباس هم دریافته‌ بود- و چه با علم غیب - که امام به آن اشارت فرمود- «سید‌الشهدا(ع) قبل از حرکت از نتیجه کار آگاه بود و رفتن به کوفه در واقع انجام یک «رسالت الهی» بود و تفاوتی نمی‌کرد که در پی آن چه حکایتی پیش‌ آید.
مسئله این بود که انحراف بزرگی در جامعه اسلامی پدید آمده بود و می‌رفت تا دین از جامعه رخت بر بندد و این با شرایط زمانی دوره حکومت مطلقه معاویه بن ابی‌سفیان- 41 تا 60 هجری- به کلی متفاوت بود. بله انحراف در مسیر اسلام از روز سقیفه بنی‌ساعده پیش آمده بود و هر روز بر آن اضافه می‌شد و در دوره 20 ساله حکومت آل‌ابی‌سفیان تشدید شده بود اما معاویه و دستگاه اموی آن روز جرأت پیدا نکرده بود تا آشکارا حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام و عهد الهی را بشکند. معاویه در زمانه‌ای می‌زیست که کسی او را با داعیه دینی نمی‌شناخت و خود او نیز برای خود چنین وجهی قائل نبود و لذا زمانی که بعد از امضای صلح با امام حسن مجتبی علیه‌السلام به مدینه آمد گفت: همه تلاش من برای به دست آوردن حکومت بر شما بود و من برای نماز و روزه و حج و زکات وارد جنگ نشدم چرا که خود آن‌ها را انجام می‌دهید. معاویه هیچ‌گاه چهره دینی شناخته نشد کما اینکه «بیهقی» صاحب کتاب تاریخ وقتی شنید بعضی می‌گویند معاویه در اثر جنگ با علی(ع) از ایمان خارج شد گفت: خیر مطلب چنین نیست چون معاویه مومن نبود و داخل در ایمان نشده بود تا از آن خارج شود بلکه در زمام پیامبر(ص) از کفر به نفاق آمد و پس از  رحلت پیامبر(ص) به کفر اصلی بازگشت (طبری، الکامل، ج2، ص206، باب 27). معاویه جایگاه خود را در میان مردم می‌دانست و از این رو چندان در مقولات دینی وارد نمی‌شد کما اینکه با کسانی که با او به عنوان «امیرالمومنین» بیعت نکردند، کاری نداشت و در قراردادی که با امام حسن(ع) امضا کرد پذیرفت که به او خطاب امیرالمومنین نشود.
با روی کار آمدن یزید ابن معاویه در سال 60 هجری، حکومت اموی تلاش کرد تا یک گام بزرگ برای دفن اسلام به جلو بردارد و از این رو  انهدام همه اسلام در دستور کار امویان قرار گرفت. بر این اساس یزید در فاصله بسیار کوتاهی پس از به دست گرفتن خلافت به حاکم مدینه ولید بن عقبه نامه نوشت، تا ابی‌عبدالله الحسین علیه‌السلام را وادار به بیعت نماید و کسی امام را به بیعت فرا می‌خواند که عبدالله بن حنظله وقتی به همراه جمعی از بزرگان مدینه به شام رفت و وضع را دید به مردم مدینه گفت: کسی را دیدیم که آنچنان آشکارا به گناه آلوده بود که ترسیدیم در شام از آسمان سنگباران شویم! و از این رو بود که امت به یک انحراف بزرگ مبتلا شده بود و اساس اسلام هم در معرض تهدید بود تا جایی که امام به مروان تشر زد و فرمود؛ «علی الا سلام السلام إذ قد بلیت الامه براع مثل یزید» و حالا کار به جایی رسیده بود که تنها جنگی خونین چاره کار بود و امام فرمود؛ «ان کان دین محمد لم یستقم الا بقتلی فیاسیوف خذینی» در هر دو بیان امام صحبت از «اسلام» است. امام برای اساس اسلام راهی کوفه شد اما کوفه در این مسئله خود موضوعیت نداشت الا اینکه در آن زمان از میان بلاد اسلامی تنها از این شهر درخواست‌ها به سمت مکه گسیل شده بود.
امام حسین علیه‌السلام راهی کوفه شد و روز دوم محرم به «کربلا» رسید تا اساس یک نهضت دائمی حفظ اسلام بگذارد. در اینجا امام تلاش کرد تا منطق دین را در برابر حکومتی که هیچ نسبتی با دین ندارد با رساترین سخن بیان کند و از این رو طراحی امام در روز عاشورا به‌گونه‌ای بود که هریک از شهدا بتوانند روشنگری کرده و صدایشان را به گوش تاریخ برسانند و سپس شهید آن چیزی باشند که آن را فریاد کرده‌اند. جنگ تن به تن به جای هجوم جمعی بر این اساس طراحی گردید و جنگ 72 تن که می‌توانست در کمتر از یک ساعت به پایان برسد، تا عصر روز عاشورا به درازا کشید و این کمک کرد تا جزءجزء حادثه کربلا در اذهان و تاریخ ثبت شود و از این رو کمتر حادثه‌ تاریخی را می‌شناسیم که به اندازه حادثه عاشورا، جزئیات آن به ثبت رسیده شده باشد که البته یک عامل آن پراکنده شدن اخبار آن توسط «شاهدان عینی» و به عبارتی «پیامبران کربلا» و یک عامل انتشار اخبار آن «دست غیب» بود که جزئیات فراوانی که حتی شاهدی هم نداشت به ثبت رساند که یک نمونه آن نجوای قمر بنی‌هاشم(ع) با خود هنگامی که آب را به روی آب ریخت و ننوشیده از شریعه فرات خارج شد توسط حضرت امام جعفر صادق علیه‌السلام است. حادثه کربلا با تمام جزئیات آن - هر آنچه در اردوی امام حسین و هر آنچه در اردوی ابن‌سعد رد و بدل شده - به ثبت رسیده است.
امام حسین علیه‌السلام به موازات تلاش بنی‌امیه برای محو اسلام، برای حفظ و گسترش اسلام به میدان آمد. یزید بن معاویه لعنهًْ‌الله‌علیه وقتی با سر مبارک ابی‌عبدالله(ع) مواجه گردید با چوب بر لب‌های مقدس امام زد و مغرورانه خواند «لعبت هاشم بالملک فلا خبر جاء ولا وحی نزل» این جمله او در دل تاریخ ثبت شد و همه مقصود او را از جنگ با امام دریافتند و این در حالی بود که پدر او اگرچه به تعبیر «مغیره» در جلسه‌ای خصوصی گفته بود «به خدا سوگند تا هستم سعی می‌کنم نام محمد(ص) را دفن کنم»(شرح ابن ابی‌الحدید، ج5، ص129) اما سعی می‌کرد خود را «خلیفه مسلمین» معرفی کند و هیچ‌گاه جانب احتیاط را رها نکرد. بنابراین آنچه یزید کرد در واقع چوب حراج زدن به سرمایه‌ای بود که معاویه با سیاست و در طول
20 سال خلافت و حدود 42 سال امارت گرد آورده بود و از این رو
 امام سجاد علیه‌السلام در همین مجلس به یزید گفت: «تو رگ‌های خود را بریدی.» چیزی نگذشت که بعضی بزرگان مذاهب اسلامی، «دیانت» و بعضی «عدالت» معاویه را زیر سوال بردند. در یک جمله می‌توانیم بگوئیم ماجرای کربلا از یک سو جمع کردن بساط اسلام و از  سوی دیگر حفظ و گسترش بساط اسلام بود که این دومی به سرانجام رسید.
قیام امام حسین علیه‌السلام به عنوان یک «نهضت» باقی ماند و این در زمانی بود که به هیچ‌وجه امکان اقامه «حکومت» نبود. به تعبیر مرحوم شیخ راضی آل‌یاسین در کتاب شریف «صلح‌الحسن» که حضرت امام‌خامنه‌ای به شیوایی تمام آن را در اختیار فارسی‌زبانان قرار داده - در حالی که جریان انحراف تاریخی که بلافاصله پس از رحلت پیامبر(ص) شروع شده بود در نهایت «حکومت» را از اسلام گرفت و این در حالی بود که «نهضت پیامبر(ص)» در مکه، به «دولت پیامبر» در مدینه تبدیل شده بود و بنی‌امیه ابتدا با گرفتن دولت از اسلام تلاش کرد تا اسلام را از جامعه به حاشیه ببرد و سپس در گام دوم - دوره یزیدبن معاویه - کاملا محو نماید، ‌امام حسین علیه‌السلام با قیام خونین خود، اسلام را به دوره «نهضت» یعنی دوران مکه بازگرداند و در واقع بار دیگر اسلام آغاز شد و از این رو جنگ کربلا از نظر مفهومی و مصداقی با جنگ‌هایی نظیر بدر و حنین و احد شباهت دارد که کفار قریش به سرکردگی ابوسفیان برای محو اسلام به راه انداختند و پیامبر و مسلمانان برای حفظ اسلام به میدان آمدند. امام‌حسین در این مرحله کاملا موفق شد و اگرچه تا قرن‌ها «حکومت اسلام» احیا نشد اما خود اسلام به عنوان یک نهضت فراگیر تهاجمی باقی ماند.
امروز به لطف واقعه کربلا، «دولت اسلام» هم بازگشته است. انقلاب اسلامی ایران در تأسی به قیام الهام‌بخش کربلا و در دنبال‌گیری «نهضت عاشورا»، دولتی که بنی‌امیه و سپس بنی‌عباس و ابناء بعدی‌شان به یغما برده بودند را بازگرداند و اینک ما در مرحله مدینه قرار داریم؛ دورانی که پیامبر از گرفتاری‌های مکه خلاص شده بود و جهان را صلای توحید می‌داد و شرایط به‌رغم سختی‌های فراوان آن، به سمت گسترش اسلام در حال آماده شدن بود.

سعدالله زارعی