کد خبر: ۱۹۴۵۳۱
تاریخ انتشار : ۰۸ مرداد ۱۳۹۹ - ۲۰:۲۷

رویارویی آمریکا و چین گستردگی و چرایی



  امین الاسلام تهرانی
اشاره
چند سالی است که تنش‌های میان چین و آمریکا در حال گسترده شدن است؛ این تنش‌ها در دوره «باراک اوباما» (رئیس‌جمهور سابق آمریکا) بالا گرفت، اما کنترل شد. با روی کار آمدن «دونالد ترامپ»، که از همان دوره تبلیغات انتخاباتی، شمشیرش را علیه چین، از رو بسته بود، اوضاع بسیار پیچیده شد. ابتدا جنگ اقتصادی این دو کشور، که با تعرفه‌گذاری‌های آمریکا بر کالاهای چینی شروع شده بود، ابعاد تازه‌ای یافت و کم‌کم از حوزه اقتصاد فراتر رفت و به ناوکشی‌های آمریکا در آب‌های چین کشیده شد و اکنون نیز یک جنگ دیپلماتیک سنگین میان دو طرف در جریان است. در مقاله پیشِ‌رو نیم‌نگاهی به ریشه‌های این مشکل انداختیم و با بیان گستردگی آن و در لابه‌لای فهرست تنش‌ها، کم‌وبیش علل آن را نیز واکاویدیم. نهایتا نیز در حد وسع، به آنچه پیش خواهد آمد نیز ‌اشاراتی کردیم.
سرویس خارجی  
از زمان روي کار آمدن «باراک اوباما» به عنوان رئيس جمهور آمريکا، اختلافات چين و آمريکا در مسائل مختلف سياسي، نظامي و اقتصادي شدت گرفت. اعلانِ مقاماتِ وقتِ پنتاگون مبني بر فروش تسليحات پيشرفته نظامي به تايوان موجب خشم و نگراني مقامات پکن شد و وزارت امور خارجه چین در پی فاش شدن این تصمیم ضمن محکوم کردن این اقدام، آن را مصداق بارز مداخله آمریکا در امور داخلی این کشور دانسته و با ارسال پیامی به سفارت آمریکا در پکن، این اقدام کاخ سفید را موجب تیره شدن و حتی کاهش و قطع روابط میان دو کشور عنوان کرده است. ظاهراً وزارت دفاع آمریکا در معامله‌ای تسلیحاتی با تایوان، تصمیم به فروش 114 فروند موشک پاتريوت به ارزش 81/2 ميليارد دلار و60 فروند هلی کوپتر بلک هاوک به ارزش 1/3 ميليارد و مقادیری تجهیزات مخابراتی برای هواپیماهای جت اف 16 گرفته است که ارزش این معامله حدود 4/6 میلیارد برآورد می‌شد که این مسئله بنابه دلایلی موجب خشم و انزجار بی‌سابقه دولت و ملت چین شد.
تحلیل‌گران سیاسی بر این عقیده بودند که افزایش تمایلات ضدآمریکایی در چین، برای مقامات واشنگتن نیز غافل‌گیر‌کننده بوده و آنها نیز انتظار نداشتند که فروش تسلیحات نظامی به تایوان و درخواست اوباما برای رعایت حقوق بشر در تبت، تا این اندازه واکنش منفی مقامات پکن را در پی داشته باشد. به اعتقاد آنان، واکنش دولت و مردم چین به اقدامات تحریک‌آمیز آمریکا، هیچ گاه این قدر تند نبود، در حالی که یک دهه پیش از آن، در برخی موارد، آمریکا اقدامات آشکاری علیه چین انجام داده بود؛ مثلاً، سفارت چین در کشور یوگسلاوی در سال 1999 توسط آمریکا بمباران شد و در سال 2001، چینی‌ها موفق به شناسایی هواپیمای جاسوسی آمریکا بر فراز یکی از جزایر چین شدند، اما در عین حال روابط دو کشور تا روی کار آمدن اوباما رو به پیشرفت بود.
اینکه چرا چنین شد، دلایل مختلفی دارد، آمریکا تقریباً از دوران بوشِ پسر نگران چین بود، اما درگیری گسترده آمریکا در آن‌ سا‌ل‌ها و وارد شدن به دو جنگِ بزرگ در غرب آسیا مانع تمرکز بر چین بود. اما از زمان اوباما این فرصت ایجاد شد تا تمرکز بیشتری بر چین شود. آمریکا نگران بود که بزرگ شدن اقتصاد چین که با سرعت بسیار بالایی در جریان بود و به ویژه تبدیل شدن این قدرت اقتصادی به قدرت نظامیِ غیرقابل کنترل منافع آمریکا در شرق آسیا به خصوص و دیگر نقاط جهان به طور کلی را به خطر بیاندازد، از این رو مواضع آمریکا در قبال چین تغییرات اساسی کرد و آمریکا برای کنترل چین رویکردی مقابله‌جویانه را پی گرفت و حاضر نشد کیکِ قدرت را با این رقیب جدی‌اش تقسیم کند (آن‌طور که کسانی چون «هنری کیسینجر» پیشنهاد می‌دادند).
اما با روی کار آمدن «دونالد ترامپ»، اوضاع نه تنها بهتر نشد، بلکه بسیار بدتر هم شد. ترامپ سال 2016 به کاخ سفید آمد. گزارشِ استراتژی امنیت ملی آمریکا، که در سال 2017 منتشر شد، به روشنی استراتژیِ امنیتیِ دولت ترامپ را نشان می‌داد؛ «چرخش به شرق» و کم کردن تمرکز در غرب آسیا. اما شکل اجرایی شدن آن از طرف ترامپ بسیار خشن بود. جنگ تجاری آمریکا و چین از یک سال پس از انتشار این سند یعنی در سال ۲۰۱۸ آغاز شد. جنگ تجاری آمریکا و جمهوری خلق چین، با تصمیم ترامپ، در ۶ ژوئیه ۲۰۱۸ (15 تیر 1397)، بر اعمال ۳۴ میلیارد دلار تعرفه گمرکی بر واردات کالاهای چینی و اقدامات متقابل چین شروع شد. ترامپ در تبلیغات انتخاباتی خود وعده داده بود سوءاستفاده‌های چین از سامانه نابسامان بین‌المللی و روش‌های نامنصفانه را از میان بردارد و اما این وعده‌ها تعبیرش یک سلسله حماقت‌های بی‌پایان شد.
ابعاد رویارویی آمریکا و چین
گرچه 6 ماه پیش، چندی پس از جنگِ تعرفه‌ها که مطلعِ جنگ تجاری شد، دو کشور یک توافق تجاری را به امضا رساندند و دونالد ترامپ که به ابراز نظرهای شتابزده و بی‌خردانه مشهور است، با ذوق‌زدگی می‌گفت روابط آمریکا و چین در بهترین حالت است، اما کارشناسانان همان موقع هم می‌توانستند حدس بزنند که تضاد منافع و حتی تضاد ایدئولوژیک دو طرف به قدری هست که با یک توافق نتوان به آینده روابطشان امیدوار بود. حالا که این توافق عقیم مانده و ترامپ می‌گوید میلی به توافقات بعدی ندارد، کار به جایی رسیده آمریکا و چین اکنون در لبه پرتگاهی هستند که اگر در آن سقوط کنند، این دو «رقیب» تبدیل به دو «دشمن» خواهند شد.
پس از اِعمال محدودیت برای واردات کالا و تعرفه‌گذاری‌های سنگین، طرفین واردات برخی کالاها از طرف مقابل را قطع و محدود کردند و بر برخی کالاهای یکدیگر تعرفه‌های سنگین وضع کردند، تا جنگ اقتصادی دو کشور بالا بگیرد. با همه‌گیری بیماری کرونا یک جنگ تبلیغاتی نیز ضمیمه این جنگ اقتصادی شد و طرفین یکدیگر را به گونه‌ای برای این بیماری و همه‌گیر شدنش متهم می‌کردند.
همه این‌ها در حالی است که در این دو سال طرفین از نظر نظامی هم یکدیگر را تهدید می‌کردند و می‌کنند، یک نمونه از آن را می‌توان در ناوکشی‌های طرفین در آب‌های بین‌المللی جست و جو کرد. البته جنگ دیپلماتیک بین آمریکا و چین را نیز نباید از قلم انداخت، این دو با ایجاد محدودیت برای دیپلمات‌های یکدیگر، کارزار دیپلماتیک را نیز داغ نگه داشته‌اند و البته کار به جایی رسیده که وزیر امور خارجه آمریکا خواستار آن شده، واشنگتن و هم‌پیمانانش از راه‌های خلاقانه‌تر و جسورانه‌تر برای تحت فشار قرار دادن حزب کمونیست چین جهت تغییر مسیرش استفاده کنند و این کار را «مأموریت زمان ما» خوانده است. آمریکا هفته پیش در جریان همین رویارویی‌ها –که به تعبیر پایگاه خبری «هیل» جنگِ سردِ ارث رسیده از ترامپ است– دستور داد تا چین کنسولگری خود در شهر «هیوستون» واقع در ایالت تگزاس را تعطیل کند. چین نیز در واکنش به این اقدام آمریکا، از این کشور خواسته کنسولگری خود در شهر «چنگدو» واقع در جنوب غرب چین را ببندد و تمام فعالیت‌ها و عملیات‌های خود را در این کنسولگری تعطیل کند.
اما این‌ها تمام ماجرا نیست، خبرهایی نیز از جنگ اطلاعاتیِ این دو کشور می‌آید. «کریستوفر ری»، رئیس‌پلیس فدرال آمریکا (اف.‌بی.‌آی)، چندی پیش در اندیشکده راستگرای «هادسن» ادعا کرد که دولت چین کارزاری چند لایه و چند وجهی را علیه آمریکا آغاز کرده و با هدف قرار دادن شهروندان خود در خارج از این کشور از آنان می‌خواهد که به چین بازگردند.» ری گفت: «به طور متوسط هر ۱۰ ساعت یک پرونده ضدجاسوسی مرتبط با چین تشکیل می‌دهیم و تقریبا نیمی از ۵ هزار پرونده ضدجاسوسی جاری در آمریکا مربوط به چین است.» او همچنین، عملیات ضد اطلاعات پکن را بزرگ‌ترین و طولانی‌ترین تهدید علیه اطلاع‌رسانی و مالکیت معنوی کشور آمریکا و علیه اقتصاد آمریکا، خواند. البته دخالت‌های آمریکا در مسئله هنگ‌کنگ هم خود ماجرای دیگری است که روابط دو کشور را شدیداً متشنج کرده است که بررسی آن مجال دیگری می‌طلبد.
به خوبی پیداست، جنگی که با تعرفه‌گذاری شروع شد حالا با گسترده‌تر شدن روابط دو کشور را به «نقطه بی‌بازگشت» نزدیک می‌کند. وقتی مقامات آمریکایی به جای لفظ «رئیس‌جمهور» از لفظ «دبیرکل» برای خطاب قرار دادن «شی جینپینگ» استفاده می‌کنند، ذهن تحلیل‌گران بیش از هر چیزی متوجه دوران جنگ سرد می‌شود زمانی که رهبران آمریکا، رهبران شوروی را رئیس‌جمهور مشروع نمی‌دانستند. حالا باید معلوم شود که آیا آمریکایی‌ها می‌خواهند پرونده جنگ سرد دیگری را بگشایند؟ البته این تصمیم لوازم و پیامدهایی دارد، آیا سیاستمداران آمریکایی متوجه آنها هستند و آیا آنها را می‌پذیرند؟
از چین هم باید پرسید که آیا انتخاب‌های رهبران شوروی را می‌کند یا نه؟ آیا چین بر سر مالکیت آب‌های مناقشه با کشورهای همسایه‌اش و موضوعاتی همچون آن موضع سیطره‌طلبانه پیش خواهد کرد اجازه تشکیل اجماعی علیه خود را خواهد داد یا نه؟ به هر حال آغاز یک جنگ سرد واقعی حداقل دو طرف دارد، حماقت‌های یکی از دو طرف چندان کافی نیست. البته طبیعی است که اقدامات‌اشتباه یک طرف حتماً باید واکنشی در پی داشته باشد، اما جنس این واکنش‌ها خواهد بود که به طور نسبی تنش‌های بعدی را کنترل می‌کند.
جالب خواهد بود که نظر چند تن از کارشناسان غربی را با نشریه آتلانتیک از نظر بگذرانیم، تا ببینیم آنها اقدامات ترامپ را چگونه ارزیابی می‌کنند؟ برای مثال «رابرت ای. منینگ»، عضو ارشد مرکز «اسکوکرافت» می‌گوید: «تیره‌ترین ابرها بر سر مردم هنگ‌کنگ سایه انداخته است. سخنان و اقدامات دونالد ترامپ، سرعت سقوط آزاد روابط آمریکا و چین را افزایش داده و نابودی هنگ کنگ به عنوان کانون برتر سرمایه‌گذاری در آسیا و نقش آن به عنوان پایگاه عملیاتی کسب و کارهای جهانی فعال در چین و گستره آسیا را تسریع خواهد کرد. این باعث می‌شود تیره‌ترین ابرها بر سر بیش از یک هزار و 300 شرکت آمریکایی و 80هزار فعال اقتصادی آمریکایی در هنگ کنگ و همچنین 67 میلیارد روابط تجاری سالانه، سایه بیندازد.»
یا «دکستر رابرتز»، عضو ارشد راهکار امنیت آسیا در مرکز اسکوکرافت می‌گوید، روابط آمریکا و چین به اندازه‌ای کاهش یافته که از زمان اعتراضات تیانانمن، بی‌سابقه بوده است. تصمیم ترامپ نیز ضربه‌ ویرانگری بر آینده هنگ‌کنگ و همچنین روابط اقتصادی و سیاسی آمریکا – چین وارد می‌کند. کاهش روزافزون در روابط دوجانبه اکنون به جایی رسیده که از زمان قتل‌عام میدان تیانانمن در 4 ژوئن 1989 بی‌سابقه بوده است و هیچ دلیلی وجود ندارد که شرایط در آینده نزدیک بهبود یابد.
سخنان «مایک پمپئو»، وزیر امور خارجه آمریکا در کتابخانه «نیکسون» آخرین میخ بر این تابوت بود تا کسی هیچ امیدی به بهبود روابط دو کشور نداشته باشد. او چین را غول فرانکشتاین خواند، در سخنانی بسیار تند مدعی شد: «حقیقت این است که سیاست‌های ما و همچنین سیاست‌های دیگر کشورهای آزاد باعث احیاء اقتصاد در حال شکست چین شده و حالا پکن دست‌های بین‌المللی که داشتند عسل در دهانش می‌گذاشتند را گاز گرفت.» سخنانی که طرف چینی را واداشت تا پمپئو را به مورچه‌ای تشبیه کند که با حرکتش می‌خواهد درخت را تکان دهد. او چندی پیش نیز در کنفرانس مجازیِ دموکراسیِ کپنهاگِ ۲۰۲۰ تأکید کرده بود: «امیدوارم حزب کمونیست درک کند که اگر می‌خواهد پیشرفت کند و به تقویت ملت‌اش ادامه دهد باید این کار را بر مبنای یک قاعده مشخص غربی، انجام دهد!»
به نظر نمی‌رسد رویارویی آمریکا و چین به یک جنگ نظامیِ تمام عیار مبدل شود، اما به نظر هم نمی‌رسد اوضاع دو کشور حدأقل در کوتاه مدت هیچ بهبودی پیدا کند. مواضع چین در مقابله با اقدامات آمریکا، بیانگر آن است که رشد قدرت اقتصادی و نظامی چین به دولت‌مردان و مردم این کشور قدرت انتخاب بیشتری نسبت به گذشته داده است، ضمن اینکه با توجه به فضای حاکم در روابط بین کشورها که رقابت برای کسب منافع بیشتر است، افزایش قدرت چین در آینده و تلاش برای یافتن فضای حیاتی، قدرت مانور آمریکا در مناسبات جهانی را کاهش خواهد داد و این امر تشدید رقابت بین این دو قدرت را‌گریز ناپذیر می‌کند.
پیش‌بینی بدبینانه بسیاری از کارشناسان این است که این تنش کوتاه مدت و مقطعی نیست و می‌توان پیش‌بینی کرد که این مسئله، در آینده ابعاد گسترده‌تری نیز به خود بگیرد به ویژه آن‌که بودجه نظامی چین افزایش قابل توجهی یافته و در همین راستا، این کشور تلاش زیادی را در جهت مدرنیزه کردن ارتش خود انجام می‌دهد. با این حال به راحتی می‌توان پیش‌بینی کرد که چین، استقرار نیروهای نظامی خود را در مرزهای با تایوان افزایش دهد و با تقویت نیروهای دریایی و هوایی و موشکی خود، آمریکا و نیروهای آمریکایی را در منطقه آسیای شرقی با اقدامات تلافی‌جویانه مواجه سازد.
برخی کارشناسان باور داشتند، هر دو کشور پیوندهای عمیق اقتصادی و... دارند، از این رو پیش‌بینی یک «جنگ سرد» بین آمریکا و چین، آن‌طور که بین آمریکا و شوروی وجود داشت، چندان محتمل نیست، چرا که امروز دیگر «دیوار آهنین» به معنای آن روزش وجود ندارد. اما یک چیز را نباید از نظر دور داشت، و آن این‌که جهتِ رویارویی طرفین، تشدید تنش‌ها را نشان می‌دهد و آینده روشنی را برای روابط واشنگتن-پکن نشان نمی‌دهد. نسبت به این تحلیل باید گفت که دیگر نمی‌توان چندان مطمئن بود، گرچه واقع‌بینانه می‌نماید.
فرجام بحث
در پایان باید گفت، آن‌چه آمریکا را به اقدام علیه چین وا می‌دارد، قدرت و پیشروی‌های سریع چین در میدان اقتصاد است، البته خود این به تنهایی این وحشت را نساخته است، بلکه پیش‌بینی تبدیل شدنِ این سیطره اقتصادی به سیطره نظامی و سیاسی است که عامل وحشت است، گرچه چین بارها تأکید کرده است که قصد این را ندارد که جای آمریکا را بگیرد، اما گویا سیاستمداران آمریکایی چندان باوری به این حرف‌ها ندارند و همچنان از سست شدن جایگاه خود در شرق آسیا و تبع آن در کل جهان وحشت دارند، و تا وقتی این وحشت هست، این تنش‌ها هم باقی خواهد ماند، اما آن‌چه تفاوت می‌کند حضور یا عدم حضور حکمرانانی چون ترامپ و حزب کمونیست چین است که می‌توانند، تنش‌ها را تبدیل به فاجعه کنند یا کنترل کنند.