ردپای 60 سال خیانت و جنایت پاورقی
روایتی مستند از دخالتها و جنایات آمریکا در ایران 1392-1332
پادشاه اردن: کتم را میفروشم و برای شما پول فراهم میکنم
Research@kayhan.ir
تالیف: کامران غضنفری
احمد علی مسعود انصاری میگوید: موافقت و تصمیم شاه برای تشکیل یک شورای مبارزه و مقاومت، حقیقتاً مرا خوشحال کرد و تصمیم گرفتم تا سرحد توان و قدرت برای عملی شدن این فکر کوشش کنم و بلافاصله نیزکار را شروع کردم.
ابتدا با دکتر حسین نصر و دکتر نهاوندی تماس گرفتم. اما در مذاکره با آنها زیاد وارد جزئیات امر نشدم. چون احساس کردم که یکی از مهرههای اصلی باید تیمسار اویسی باشد. تیمسار اویسی در آن موقع در نیویورک به سر می برد، من هم معطلی را جایز ندانستم و با اولین پرواز از مکزیک راهی نیویورک شدم و یک سر به سراغ تیمسار اویسی رفتم. بعد از مذاکرات مقدماتی و بیان اینکه شاه راضی شده و تصمیم به عمل گرفته، گفتم باید مسأله را جدی گرفت و دست به کار شد.
در آن موقع خود اویسی تا حدودی نقش فعال داشت و برآوردهایی هم برای مقابله با نظام جدید ایران کرده بود. در گفت و گوهای آن روز هم ضمن موافقت با نظر شاه گفت : برای شروع عملیات ما به حدود چهل میلیون دلار پول احتیاج داریم به اضافه ی اجازه ی مقامات آمریکایی.
حقیقت این بود که اویسی بدون اجازه ی آمریکاییها به قول معروف جرأت نداشت یک قدم بردارد. گفت و گوی ما در همان حد ماند و من گفتم باید با سایر کسانی که شاه گفته تماس بگیرم تا با توجه به نظر همه ی آقایان خط و خطوط کار روشن شود. صحبت ما با تیمسار اویسی مقدمتاً به همین جا ختم شد. بعد در همان شهر نیویورک به دیدار هوشنگ انصاری رفتم و تصمیم شاه را به او گفتم. ایشان هم پس از مذاکرات نسبتاً مفصلی که داشتیم، نظرش را گفت و در نهایت قبول کرد که در شورا عضویت داشته باشد. پس از نیویورک به پاریس رفتم. در آنجا ضمن تماس، قرار ملاقاتی با بختیار گذاشته شد و به دیدار ایشان رفتم و کل ماجرا و نظر شاه را با ایشان در میان گذاشتم. ضمناً گفتم که قبلاً در آمریکا با نصر و نهاوندی و اویسی و انصاری ملاقات کرده ام و مختصری از مطالب مورد مذاکره با آقایان را برای بختیار بیان کردم. بختیار نیز نظرش را بازگو کرد و گفت : افراد خانواده ی سلطنتی و یاران آنها عموماً فاسد و آلوده هستند و اگر قرار است که من در شورای مورد نظر شاه شرکت داشته باشم، باید رهبری مرا بپذیرند و همه از جمله تیمسار اویسی از من فرمان بگیرند. گفتم که من شرایط و نظر شما را با شاه و سایرین در میان خواهم گذاشت تا ببینم چه خواهد شد. بدین ترتیب دیدار با بختیار را که پنجمین نفر از جمله افرادی بود که شاه مأموریت تماس با آنها را به من داده بود، با وعده دیدار بعدی به پایان بردم. مانده بود تماس با پالیزبان. اما مهم تر از آن اقدام برای تأمین بودجه ای بود که بتواند برای برنامههای آتی پشتوانه ی مالی لازم را تأمین کند. راستش در آن موقع، کشورهای ثروتمند عرب و مشخصاً عربستان سعودی این آمادگی را داشتند که نیاز مالی ما را برآورده سازند. من با توجه به سابقه ی دوستی و مراوده با ملک حسین، تصمیم سفر به اردن و دیدار با ایشان گرفتم و از پاریس یکسر راهی امان شدم. در پایتخت اردن، ملک حسین کمال استقبال و محبت را کرد و تا مرا دید در آغوش گرفت و بوسید. من جریان گروه را با او در میان گذاشتم. ایشان گفتند من حتی حاضرم کت خودم را بفروشم و برای شما پول تهیه کنم. سپس گفتند : هفته آینده به سعودی می روم و مسأله تو را مطرح میکنم».
مطالب فوق به خوبی بیانگر آن است که شاه پس از خروج از کشور، دوباره درصدد انجام یک کودتا با همکاری آمریکا و مراجعت به کشور بود.
پس از مدتی سرگردانی در کشورهای مختلف، بالاخره شاه تصمیم گرفت که به آمریکا برود، لذا دوستان قدرتمند وی در آمریکا که سالیان درازی از طریق وی به غارت ثروتهای ایران مشغول بودند، در صدد گرفتن پذیرش برای ورود او به آمریکا برآمدند.
در واشنگتن، فشار برای پذیرش شاه از جهات مختلف سرچشمه میگرفت. با نزدیک شدن سال انتخابات، این فشار به طور فزاینده ای از خود کاخ سفید آغاز شد. برژینسکی از شورای امنیت ملی، رهبری این گروه فشار را برعهده داشت. در پشت صحنه، گروه راکفلر ـ کیسینجر به طور مستمر فشار میآوردند. بعد از مرگ نلسون راکفلر، کیسینجر رابطه ی خود را با این خانواده از طریق دیوید حفظ کرد. عملیات اجازه گرفتن ورود شاه به ایران، این دو نفر را که برای کمک به دوست قدیمی، شریک سیاسی و همکار تجاری خود مبارزه میکردند، به هم نزدیک کرد.
به قول ویلیام شوکراس (نویسنده آمریکایی) :
«اکنون که شاه سقوط کرده بود، کیسینجر اصرار می ورزید که ایالات متحده مدیون سی و هفت سال دوستی با اوست و بنابراین باید بی درنگ به او اجازه ورود به خاک آمریکا داده شود. کیسینجر هم چنین استدلال میکرد که اگر با شاه در این دوران بدبختی و نیازمندی خوب رفتار نشود، سایر حکام منطقه از اعتماد به ایالات متحده دلسرد خواهند شد.»
کیسینجر در هفته ی اول آوریل 1979 ( 12فروردین 1358) در تلاش برای گرفتن پناهندگی شاه در آمریکا، نخست با برژینسکی و سپس با کارتر تماس گرفت … به اقرار خود کیسینجر، وی برای راضی کردن دولت کارتر به دادن اجازه ی ورود شاه به آمریکا، بین ماههای آوریل و ژوئن 1979، پنج ملاقات خصوصی داشت که علاوه بر تماس با برژینسکی و کارتر شامل دو ملاقات شخصی با سایروس ونس (وزیر خارجه) نیز می شد.
اما سیاستمداران حرفه ای وزارت خارجه [آمریکا] اتفاق نظر داشتند که راه دادن شاه به آمریکا در جهت منافع ملی آمریکا نیست. هنری پرشت و وارن کریستوفر در سه مورد طی گزارشهایی در مخالفت با اجازه ی ورود به شاه بحث کردند. هنری پرشت در ششم ماه مارس 1979 (15 اسفند 1357) در گزارش خود شدیداً با راه دادن شاه به آمریکا مخالفت کرده و گفته بود :
« اگر شاه به آمریکا بیاید، فاجعه ای برای روابط ایران و آمریکا و برای موقعیت غرب در منطقه خواهد داشت و یک مشکل امنیتی جدی برای پرسنل ما در تهران و مقامات دولت آمریکا در واشنگتن به وجود خواهد آورد. من مطمئن نیستم که بتوانیم سفارتمان را در تهران حفظ نماییم.»