ابیاتی از شاعران پارسی در وصف «شب قدر» (شعر)
معراج انبیا و شب قدر اصفیا
گیسوى روز پوش قمرساى مصطفى
خواجوی کرمانی
زلف تو شب قدر و رخ تو همه نوروز
ما واسطه روز و شبش چون سحر آییم
مولانا
چنین شب گر مجال افتد که با دلدار بنشینى
شب قدرست و شبهاى چنین بیدار خوش باشد
اوحدی مراغه ای
از آنکه هست نشاط جهان ز رحمت حق
چو روز عید و شب قدر شد صباح و مساش
سنایی
قندیل فروزى به شب قدر به مسجد
مسجد شده چون روز و دلت چون شب یلدا
قندیل میفروز بیاموز که قندیل
بیرون نبرد از دل بر جهل تو ظلما
ناصرخسرو قبادیانی
اى دوست روزهاى تنعم به روزه باش
باشد که در افتد شب قدر وصال دوست
سعدی شیرازی
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند
باده از جام تجلى صفاتم دادند
چه مبارک سحرى بود و چه فرخنده شبى
آن شب قدر که این تازه براتم دادند
حافظ شیرازی