مختصات پیچ تاریخی(نگاه)
محمود عباسزاده مشگینی
سخنان رهبر معظم انقلاب در هر شرایطی برای جهان اسلام و کشور روشنگر و راهگشاست اما برخی از بیانات معظمله به لحاظ شرایط تاریخی لزوما در مسیر تاریخ تاثیرگذارتر است و صد البته آنچه که در دیدار کارگزاران نظام در نهم ماه مبارک رمضان ایراد فرمودند، هم به لحاظ استراتژیک و نکات راهبردی و هم تاکتیکی از نکات شگرفی برخوردار بود، لازم به ذکر است که تحلیلها و پیامهای رهبر معظم انقلاب به اندازهای صریح و روشن است که نیاز به تفسیر ندارد لیکن هر پیام استراتژیک در ساحت عمل و اجرا باید ما به ازای عملیاتی و اجرایی داشته باشد و ارکان مختلف نظام در اجرای پیام به تکلیف و وظیفه خودشان واقف بوده و در هر مرحله به روشنی و جدیت حرکتی رو به جلو داشته باشند.
رهبر معظم انقلاب اسلامی در این سخنرانی نکات استراتژیک مختلفی را مطرح فرمودند لیکن در این نوشتار صرفا به یک مورد از آنها اشاره و نکاتی در ذیل آن مختصرا پرداخته میشود، معظمله در همین بیانات خود تاکید فرمودند «بهمعنای کامل کلمه در یک پیچ تاریخی قرار داریم اگر قوی نباشیم همه به ما زور خواهند گفت بنابراین باید قویتر شویم»
اولین سؤال این است که ماهیت و پشت صحنه این پیچ تاریخی چیست؟ واقعیت این است که بعد از فروکش کردن جنگ بین دو قطب سرمایهداری و کمونیزم که در یک صد تا یک صد و پنجاه سال گذشته سابقه داشت یک دو قطبی جدید در دنیا شکل گرفته است که در یک طرف کشورها و ملتهای آزادیخواه و همان مستضعفین قرار دارند که هدایت نرمافزاری آن مبتنی بر مکتب اهل بیت با جلوداری ولیامر مسلمین جهان حضرت آیتالله خامنهای مدظلهالعالی است، صاعقهای که با وقوع انقلاب اسلامی در ایران با رهبری بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران حضرت امام راحل شکل گرفت، طرف دیگر تمام مستکبران عالم با رهبری آمریکا و صهیونیستها بوده که یک طیف تقریبا گستردهای را مهندسی کرده و سایه آن را روی تمام حوزههای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی بشر انداختهاند به طوری که تمام سازمانها و نهادهای بینالمللی مانند سازمان ملل و ارکان زیرمجموعه آن قوانین و مقررات بینالمللی و اصول حاکم بر دیپلماسی مستقیم و غیرمستقیم تحت تاثیر این ساختار مهندسی شده است!
البته در این صفبندی صرفا بحث اسلام هم نیست. امروزه از شرق آسیا گرفته تا آمریکای لاتین حتی بین ملتهای غیرمسلمان هم صفبندی مستکبر و مستضعف شکل گرفته است چون بدیهی است که اراده خداوند متعال بر بیداری ملتها تعلق گرفته و به قول رهبر معظم انقلاب اسلامی قرن اسلام رسیده است.
براساس اطلاعات فاش شده و با استنباط از تحرکات و اظهارات مقامات سیاسی استراتژیک غربی، سیاست خارجی آمریکا براساس اولویتهایی تدوین میشود و به تعبیر دیگر آمریکا برای سالهای آتی در سیاست خارجی در جغرافیای عالم 10 اولویت تعیین کرده است که البته منطقه خاورمیانه به تعبیر خودشان یکی از این اولویتها و البته اولین اولویت سیاست خارجی آمریکاست، بنابراین سؤال این است که چرا غرب آسیا و شمال آفریقا و سواحل شرقی مدیترانه و پیرامون خلیج فارس تبدیل به اولویت اول آمریکا شده است، شاید پاسخ قریب به ذهن این باشد که کانون انرژی و نفت و گاز و... جهان در همین منطقه قرار گرفته است ولی با وجود این که «کانون انرژی بودن منطقه» یک واقعیت انکارناپذیری است ولی پاسخ صحیح همین نیست، پاسخ صحیح این است که خاورمیانه امروز کانون تولید یک الهام و انرژی نرمافزاری است که روح گفتمان مستضعفین است و صد البته منبع و چشمه جوشش این انرژی ایران اسلامی و جمهوری اسلامی ایران است که گسترش این گفتمان مشروعیت کذایی گفتمان لیبرال دموکراسی را در اذهان ملتها زیر سؤال میبرد. امروزه برای سردمداران غرب و صهیونیستها قابل تحمل نیست که روز بهروز شاهد رفت و آمد و ازدیاد زنان با حجاب در خیابانهای لندن، پاریس، مادرید، آتن و... باشند که از اسلام الهام میگیرند.
امروزه برای غرب و حاملان سیاسی و نظری گفتمان لیبرال دموکراسی یا مستکبرین مثل آفتاب روشن شده است که ادامه مسیر تاریخ از قلب جهان اسلام هدایت میشود که مرکزیت جغرافیای آن در غرب آسیا و پیرامون خلیجفارس است و مرکزیت نرمافزاری آن مکتب متعالی اسلام با ترجمه اهل بیت و جلوداری حقیقتی به نام ولایت فقیه است و صد البته به همین دلیل امروزه آن روح حاکم بر سیاست و دیپلماسی غربی که از اول هم اصالت زور و قدرت بوده از پشت پرده سیاست به روی پرده آمده است و امروزه صراحتا از کاربرد زور و قدرت حرف میزنند و هر جایی که منافعشان ایجاب کند بدون رودربایستی عنصر زور و قدرت را به کار میبرند و اگر یک جایی این عنصر را به کار نمیبرند زورشان نمیرسد یا منفعتشان ایجاب نمیکند.
بنابراین امروزه ما در یک پیچ تاریخی حقیقی قرار گرفتهایم چون ملتهای آزاده و جریان مستضعفین از فیلتر و غبار و ابر تیره مهندسان افکار عمومی غرب عبور کردهاند و تاثیر جنگ روانی و تبلیغاتی و رسانهای آنها به واسطه بیداری ملتها تقریبا خنثی شده است، بنابراین مجبور شدهاند اصالت و ذات خودشان را نشان داده و بینقاب به میدان آمدهاند و به تعبیر دیگر علنا دیپلماسی زور و قدرت را برای پیشبرد اهداف خود به کار میبرند و برای وصول به اهداف خود هر عنصری از جمله جنایت و خشونت و تروریسم و تروریستها و جانیها را نیز به خدمت گرفتهاند و از همین عناصر به عنوان برگههای برنده استفاده میکنند و رئیسجمهور وقت آمریکا علنا خود را رهبر خودخوانده جهان معرفی کرده و اعلام میکند که هر کس از ما نیست بر ماست! و براساس همین منطق حاضر به انجام هر جنایتی میشوند و تمام جنایتها و جنگها و تهاجمها و کشتارهای خود را با عباراتی چون جنگ پیشگیرانه و اولویت امنیت غرب توجیه مینماید.
بر همین اساس شکی نیست که برای گذار از این پیچ تاریخی حقیقی باید قویتر بود و آن هم نه در یک حوزه و بخش، باید قویتر شد هم در حوزه نظامی، هم در حوزه اقتصادی، هم در حوزه فرهنگ و این قوی شدن ملزومات و بایستههایی دارد که انشاءالله در یادداشتهای بعدی تقدیم خواهد شد.