kayhan.ir

کد خبر: ۱۸۴۴۳۸
تاریخ انتشار : ۲۴ اسفند ۱۳۹۸ - ۲۱:۰۵

قصه را بشنویم!



  مانا شهیدی
در گذشته‌های دور، در زمانی که رسانه‌های نوشتاری و دیداری و شنیداری رنگی از واقعیت نداشت، «قصه و قصه گویی» در کنار بازی‌های بومی‌و ملی-  بنا به ذات-  ابزاری برای سرگرمی‌و حکمت آموزی و‌تربیت به شمار می‌آمد! کودکان و نوجوانان-  خاصه در زمستان و به پای کرسی‌ها، گرداگرد مادر بزرگها و پدربزرگها می‌نشستند و همراه با حکایتها و روایتهای بزرگ‌ترها به جهان دیروز و امروز، سفر می‌کردند. سفید موهایی که از حد فرهیختگی برخوردار بودند، فرزندان و نوه‌های خود را با قصه‌های قرآنی و شاهنامه و گلستان و بوستان و دیوان جناب حافظ آشنا می‌کردند. می‌توان گفت در کنار ویژگی‌ها و میوه‌های قصه و قصه گویی، «جمع شدن» همه اعضای خانواده و فامیل با مرکزیت و محوریت بزرگ‌ترهایی بود که نگاه و کلامشان نافذ و موثر بود. در واقع؛ «قصه» دل‌ها را جمع و یکرنگ می‌کرد. هر قدر «جمع» صورت عینی و محکم‌تری پیدا می‌کرد؛ اعتمادها و دلخوشی‌ها ویک دلی‌ها بیشتر می‌شد و آدم‌ها آرامش پررنگ‌تری می‌یافتند. با ورود رسانه‌های نوین، جمع قصه و قصه خوانی از هم پاشید. قصه اهمیت خود را از دست داد وارتباط «رو دررو» یا «چهره به چهره» که در ایجاد و محکم کردن پیوند‌ها کارساز بود؛ کمتر شد. مخاطب از لحن و نگاه مهربان مادر بزرگها و پدر بزرگها دور شدند و قهرمانانی که به دلیل داشتن دل پاک و کار نیک در قله پیروزی قرار می‌گرفتند، جای خود را به قهرمانان پوشالی بیگانه با فرهنگ مخاطب ایرانی دادند! کودکان نام کتابهای ماندگار و پر مغز و حکمی‌و پدیدآورندگان بزرگشان را کمتر شنیدند. رسانه‌های نوین به اندازه‌ای جدی شدند که جای اعتماد به بزرگ‌ترها را گرفتند. کم کم به جای رای و حرف و حکم بزرگ‌ترها، ارزیابی و حکم و تایید رسانه بود که فکر و عمل و مشی مخاطبان و نسل‌ها را شکل می‌داد!
با کاسته شدن از اهمیت قصه و قصه خوانی، قوت و قدرت قصه‌ها نیز رو به افول گذاشت. اگرچه استبداد پهلوی و مشی دین زدایی از عرصه قصه نویسی در کم فروغی قصه ایرانی بی‌تأثیر نبود و به پیکره ادبیات-  منظم و منثور-  سرزمین‌مان آسیبی جدی زد.
پا گیری و گسترش رسانه‌های نوشتاری و شنیداری و دیداری و همراه با تزریق فرهنگ غربی به‌ویژه در عصر پهلوی، قصه را منزوی کرد. مخاطبانی که ذاتا در پی قصه بودند، اقتضای فطرت خود را در پرده سینما و قصه‌هایی سینمایی یا از دید قاب تلویزیون یا همراه با امواج رادیویی خلاصه دیدند. در کنار کمرنگ شدن اهمیت جمع خانواده و فامیل و از سکه افتادن قصه-  به تعبیر نگارنده ای-  «تنهایی عارضه‌ای حاد وشایع» شد. مخاطبان هر روزه فرهنگ غیربومی‌و غیرملی را از دریچه رسانه‌ها دریافت می‌کردند.
بله! بد دستمان را از قصه خالی شد!
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، تعدادی از نویسندگان همچنان شیفته و عالم به بایستگی و ثمرات قصه و قصه گویی قد برافراشتند و قلم زدند! نویسندگانی چون؛ رضا سرشار، امیر حسین فردی، مجتبی شاکری، محمد میر کیانی و...!
از سویی؛ مضامینی جدید چون «انقلاب» و بعدتر«دفاع مقدس» و «مقاومت» به قصه راه یافتند. با این حال؛ و به دلیل خودنمایی رسانه‌های نوین، همچنان قصه و قصه گوییِ دوست داشتنی در کشورمان مهجور است.
چه باید می‌کردیم!
جذابیت رسانه‌های نوشتاری و دیداری و شنیداری و چند رسانه‌ای‌ها کتمان نمی‌شود. اما عزیزان «قصه و قصه گویی» به گفته‌ای همچنان کارکرد خود را دارند. همان طور که شعر دارد و سینما و...!
روزهایی بود که شبکه دوم سیما در قالب برنامه کودک خود، مجموعه «نون و پنیر و قصه» را پخش می‌کرد. در این مجموعه زنده یاد خانم مهین دیهیم بدون تصویر، رو به دوربین می‌نشست و قصه تعریف می‌کرد. چه زیبا نیز چنین می‌کرد! این مجموعه طرفدار پیدا کرده بود. انگار پس از مدتها، انسانی به کیمیا رسیده بود! قصه و مادر بزرگی و خانه‌ای قدیمی‌که عطر ارزش‌های ملی و دینی داشت و سادگی‌اش آرامش می‌داد!
این مجموعه نشان داد که قصه زنده است و می‌تواند اذهان گوناگون را به سمت قصه جلب نماید.
بیش از 20 سال است که کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان جشنواره قصه گویی برگزار می‌کند. این رویداد می‌تواند در بازنمایی اهمیت قصه و قصه گویی در پیش نگاه مخاطبان کارساز باشد.
در این جهان پرآشوب و در عصری که اغلب محصولات رسانه‌های نوین از هدیه آرامش به مخاطب ناتوان هستند، جمع شدن‌ها و گردآمدن در پای دل بزرگ‌ترها و شنیدن قصه. ..رویدادی بزرگ و دلنشین و درخشان است!