kayhan.ir

کد خبر: ۱۸۴۰۱۴
تاریخ انتشار : ۱۸ اسفند ۱۳۹۸ - ۲۱:۱۲
شرح حکیمانه رهبر معظم انقلاب بر فرازهایی از نهج ‌البلاغه-42

حاکم می‌تواند از حقوق خود صرف‌نظر کند ولی از حقوق مردم نه!





نکته دیگر این است که نگاه امیرالمؤمنین در این فرمان عمدتاً به آن چیزهایی است که به خود ما مربوط است، نه به قانون. ببینید؛ یک‌وقت هست که کسی با ما بدی می‌کند، به ما اهانت می‌کند، علیه ما حرف می‌زند [امّا] قانون‌شکنی نمی‌کند؛ خب ما در برخورد با او چگونه عمل خواهیم کرد؟ [حضرت] این را می‌خواهد بیان کند که آن کسی که با شما بد است، به شما بی‌اعتنائی کرده یا به شما بدگویی کرده، از او صفح کنید، عفو کنید، نادیده بگیرید این کار را، همچنان‌ که توقّع دارید خدای متعال خطاهای شما را و تَجَرُّئهایی که در مقابل خدای متعال که خالق شما است داشتید نادیده بگیرد؛ این ناظر به این است. پس بنابراین مجموعاً با‌توجه ‌به این دو سه نکته‌ای که گفته شد، معنای این عبارت هم خوب روشن می‌شود: «مِثلِ الَّذِی تُحِبُّ وَ تَرضى اَن يُعطِيَکَ الله مِن عَفوِهِ وَ صَفحِهِ فَاِنَّکَ فَوقَهُم»؛ تو بالادست این مردمی هستی که داری بر آنها حکمرانی می‌کنی، «وَ والِیَ الاَمرِ عَلَيکَ فَوقَک»؛ و آن کسی که تو را به این سِمت منصوب کرده، بالادست تو است، او هم می‌تواند بر تو همین‌جور سخت‌گیری کند؛ تو توقّع داری که بر تو سخت‌گیری نکند! «وَ الله فَوقَ مَن وَلّاک»؛ خدا هم بالاتر از آن بالادستیِ تو است که تو را به این سِمت گماشته؛ بالاسر همه شما خدا است. پس همچنان‌ که توقّع داری که خدای متعال یا بالادست تو با تو با رعایت، با انصاف رفتار کند، تو هم با کسانی که زیردست تو هستند، همین‌جور رفتار کن. «وَ قَدِ استَکفاکَ اَمرَهُم»؛ و کفایت امر آنها را خدا به تو واگذار کرده، «وَ ابتَلاکَ بِهِم»؛ تو را مبتلا کرده است به امور اینها و سرنوشت اینها و اداره آنها، «وَ لا تَنصِبَنَّ نَفسِکَ لِحَربِ الله»؛ خود را در معرض محاربه با خدا قرار نده؛ یعنی درافتادن با بندگان خدا در حکم محاربه خدا است- که یک روایتی هم دارد- «فَاِنَّهُ لا یَدَ لَکَ بِنَقِمَتِه»؛ تو نمی‌توانی، قدرت آن را نداری که با نقمت الهی دربیفتی و نمی‌توانی در موضع محاربه با خدای متعال قرار بگیری، «وَ لا غِنی بِکَ عَن عَفوِهِ وَ رَحمَتِه»؛ و از عفو و رحمت پروردگار بی‌نیاز نیستی.
امام حسن(ع)؛ مخاطب حکمت سی‌و‌هشتم
این حکمت یک وصیّتی و توصیه‌ای است به امام حسن(ع). البتّه در نظر امیرالمؤمنین، فرزندان خودش با آحاد مردم فرق نمی‌کند؛ یعنی همان خیرخواهی‌ای که برای فرزندان دارد، برای آحاد مردم و جوانان دیگر هم دارد. در این جهت تفاوتی نیست که بگوییم چون این مال فرزندش است، دلسوزانه‌تر است؛ نه، لکن مخاطب مستقیم که امام حسن‌(علیه‌السّلام) است، از ‌لحاظ سطح فکر و اعتلاء رتبه روحی و معنوی از مردم عادی طبعاً بالاتر است- امام حسن است دیگر- و خیلی به ذهن نزدیک می‌آید که بگوییم امیرالمؤمنین (علیه‌الصّلاة والسّلام) در انتخاب محتواها و الفاظ، سطح فکر این مخاطب را در نظر میگیرند. یک‌وقت مثلاً مخاطب ایشان یک کسی است در جنگ صفّین که [حضرت] این‌جوری با او حرف می‌زنند: «اِنَّکَ لَقَلِقُ الوَضینِ تُرسِلُ فی غَیرِ سَدَد»، که طعن و‌اندکی اهانت هم در آن هست؛ امّا یک‌وقت طرف، یک فردی است در سطح فکر امام حسن مجتبی(علیه‌السّلام)، در سطح معنویّت این بزرگوار؛ طبعاً [با او] جور دیگری حرف می‌زنند. این جملات را با این نگاه باید توجّه کرد.
۴ چیز در برابر ۴ چیز
«يَا بُنَیَّ احفَظ عَنّی اَربَعًا وَ اَربَعًا»؛ فرزندم، پسرم! یک چهار چیز را و یک چهار چیز دیگر را از من به یاد داشته باش. دو مجموعه‌ حکمت چهارتایی را حضرت می‌خواهند در اختیار این فرزند بگذارند. «لا يَضُرُّکَ‏ ما عَمِلتَ‏ مَعَهُنّ»؛ اگر این دو مجموعه چهارتایی را در نظر داشته باشی، در زندگی، در رفتار زندگی، در عمل زندگی هرجور مشی بکنی، ضرری به تو عاید نخواهد شد. خب یک چنین مجموعه‌ای خیلی چیز مغتنمی است که انسان با خودش داشته باشد و برطبق اینها رفتار کند و عمل کند و این موجب بشود که انسان در میدان زندگی، با یک قدرت مانور فراوان، هر کاری که بکند و به هر طرفی که حرکت کند، به سود او تمام بشود و به ضررش تمام نشود؛ این مهم است.
عقل؛ برترین توانگری
این چهار چیزِ اوّل- این بسته اوّلی- این است: «اِنَّ اَغنَى الغِنَى العَقل»؛ برترین و بالاترین توانگری‌ها و بی‌نیازی‌های انسان، خِرد انسان است. این را به یاد داشته باش: آنجایی که خِرد مورد استفاده انسان قرار می‌گیرد و انسان از خِرد استفاده می‌کند، از عقل استفاده می‌کند به‌اضافه آن چند چیز دیگر، اگر [اینها] رعایت بشوند، آنجا هیچ ضرری عاید انسان نخواهد شد. «اِنَّ اَغنَى الغِنَى العَقل»؛ از همه ثروتها بالاتر، این است. که حالا من راجع به این مسئله عقل، دو سه نکته دیگر هم بعد از این حدیث عرض می‌کنم. این یک.
حماقت؛ بزرگ‌ترین تنگدستی
«وَ اَکبَرَ الفَقرِ الحُمق»؛ بزرگ‌ترین تنگدستی‌ها و فقرهای انسان، حماقت او است. اگر انسان حماقت به‌خرج بدهد، کارهای حماقت‌آمیز بکند، هیچ ثروتی به درد او نمی‌خورد. ما در زندگی خودمان هم که نگاه می‌کنیم، می‌بینیم همین‌جور است؛ یعنی عقل و فطرت ما اینها را تصدیق می‌کند. و معنای حکمت هم همین است؛ «مَن يُؤتَ الحِکمَةَ فَقَد اوتِيَ خَيرًا کَثيرًا» یا «ءاتَيـنا لُقمّْنَ الحِکمَة»؛ حکمت همان اسراری است از زندگی که ذهن معمولی از آنها غفلت می‌کند، از آنها عبور می‌کند، امّا ذهن حکیم آنها را می‌بیند، برجسته می‌کند، درشت می‌کند، جلوی چشم نگه می‌دارد و انسان وقتی نگاه می‌کند، می‌بیند درست است؛ فطرتِ خود انسان و عقلِ خود انسان، آنها را تأیید می‌کند، تصویب می‌کند؛ حکمت این است. مواردی [مانند] «ذلِکَ مِمّا اَوحي اِلَيکَ رَبُّــکَ مِنَ الحِکمَة»که در چند جای قرآن هست، اگر نگاه کنید، همه از همین قبیل است. خب، این هم یکی.
خودشگفتی؛ وحشتناک‌ترین تنهایی
«وَ اَوحَشَ الوَحشَةِ العُجب»؛ وحشت یعنی تنهایی و احساس غربت و احساس تنهایی. از همه وحشتها و تنهایی‌ها وحشتناک‌تر، دهشتناک‌تر، عُجب است. عُجب یعنی خودشگفتی؛ [یعنی] چشم انسان نسبت به خود، نسبت به مزایای خود باز بشود و عیوب خود را نبیند؛ [لذا] این مزایا به‌صورت یک‌جانبه خودشان را به رُخ انسان می‌کشند و آدم در نظر خودش بزرگ می‌شود. دو رکعت نماز خوب می‌خوانیم، به چشممان می‌آید؛ یک شبِ احیائی را مثلاً خوب حرکت می‌کنیم و کار می‌کنیم، فوراً به چشممان می‌آید؛ یک صدقه در راه خدا می‌دهیم، فوراً به چشممان می‌آید [امّا] در کنار این، کارهای نکرده را به‌حساب نمی‌آوریم، کارهای بدکرده را هم به حساب نمی‌آوریم؛ نه بدی‌هایمان یادمان می‌آید، نه آن کارهای خوبی که باید می‌کردیم و نکردیم. این عدم‌النّفع‌ها در حکم ضرر است دیگر؛ یعنی شما اگر بازرگان خوبی باشید، فعّال اقتصادی خوبی باشید و پولی در اختیار شما باشد که این را به کار نیندازید و از آن بهره‌برداری نکنید، به خودتان ضرر زده‌اید؛ همه عقلای عالم این را زیان می‌بینند. [اگر] معدنی داشته باشید که آن را استخراج نکنید در وقتی‌که به آن نیاز دارید، این ضرر بزرگی است. این کارهایی هم که نکردیم [درحالی‌که] استعدادش را داشتیم، فرصتش را داشتیم و می‌توانستیم، این هم ضرر است برای ما. اینها را نمی‌بینیم، و فقط در‌نتیجه آن نقطه مثبت را می‌بینیم. [لذا] از همه تنهایی‌ها و وحشتها بالاتر، این [عُجب] است؛ چون موجب می‌شود که هم انسان در دل خود از دیگران دور بشود، هم دیگران از او احساس دوری بکنند؛ از هر دو طرف دوری به‌وجود می‌آید. بنده وقتی خودم را خیلی به چشم اهتمام نگریستم و خوبی‌های خودم در نظرم جلوه کرد، به دیگران که نگاه می‌کنم، همه را یک سروگردن پایین‌تر مشاهده می‌کنم؛ پس در دلم از آنها احساس دوری می‌کنم؛ و دیگران هم که این حالت را- که در رفتار من طبعاً منعکس می‌شود- می‌بینند، آنها هم از من احساس دوری می‌کنند. بنابراین دهشتناک‌ترین تنهایی‌ها و وحشتها این است.