عراق در گرداب ماجراجویی آمریکا
سیده مهدیه قرشی
پس از گذشت قریب به سه سال از خروج نیروهای آمریکایی از عراق و برگزاری انتخابات در این کشور که به روی کارآمدن مالکی در کسوت نخستوزیر انجامید، بروز بحران مجدد در این کشور را میتوان تلاش دوبارهای از سوی غرب برای نفوذ در این کشور وعملیاتی کردن برنامههای سابق خود در جهت دستیابی به اهدافی چون ایجاد موازنه قوا میان کشورهای منطقه و حفظ و تثبیت موقعیت خود برای کسب منافع و بهرهگیری از منابع سرشار این منطقه تلقی نمود. در واقع بحران عراق در حالی روی داد که غرب بدون گرفتن نتیجه قطعی از بحران سوریه و نیز ناکامی در جریان بحران اوکراین درصدد برآمد تا زمین دیگری را برای ادامه بازیاش در منطقه بیابد تا از این طریق همچنان به عنوان یک مهره اثرگذار در معادلات منطقهای ظاهر شود. تاکنون اظهارنظرهای عوامفریبانه سخنگوی کاخ سفید مبنی بر محکوم نمودن تحرکات داعش در عراق مهر تأییدی بر این روند بوده است.
اگرچه در روزهای نخست تهاجم گروههای تروریستی به عراق، صرفا صحبت از گروههای تکفیری به میان میآمد، اما زمانی نگذشت که مشخص شد نهتنها این گروهها از داخل عراق و از سوی عناصر سابق بعثی برای به چالش کشیدن حکومت مرکزی عراق و بازگرداندن شرایط کشور به دوران صدام حمایت میشوند، بلکه در سطح منطقهای نیز برخی دولتها، به ویژه عربستان سعودی، حامی آنها به شمار رفته و در پی آن هستند تا از این طریق به اهداف از پیش تعیینشده خود در زمینه تضعیف دولتهایی از منطقه که گفتمان شیعی در جامعه و حکومت آنها وجه غالب را تشکیل میدهد نیز دست یابند.
در این میان گروههای تکفیری که با حمایتهای مالی کشورهای غربی و عربستان وترکیه، سوریه را مرکزی برای حرکتهای تروریستی خود در نظر گرفته بودند، به جهت نفوذ ایران در سوریه و همچنین مواجهه روسیه با آمریکا در این کشور نتوانستند موجبات سقوط دولت سوریه را فراهم آورند به همین دلیل این گروه که داعیه ایجاد حکومتی اسلامی در خاورمیانه به سبک و سیاق سلفیها را داشتند، پس از شکست در جبهه سوری، عراق را مورد توجه قرار دادند. این در حالی بود که این گروه ساخته و پرداخته جبهه غربی-عربی به دنبال ابراز تفکر حکومتی خود مبنی بر ایجاد دولتی اسلامی در شام و عراق بود تا از قبل آن پدیدهای به نام هلال سلفی-تکفیری ظهور کند. گرچه در این میان، برخی سلفیان را جدای از داعش و تکفیریها میدانند و بر این عقیدهاند که داعش و تکفیریها تنها افرادی تندرو هستند که بدون توجه به قیود دینی اقداماتی انجام میدهند. اما همگان بر این مسئله اذعان دارند که ظهور پدید داعش برآمده از دل سلفیگری است.
بحران روی داده در عراق به مانند اغلب بحرانهایی که کشورهای منطقه را دستخوش تغییر و تنش و نابسامانی میکند از دو منشأ داخلی وخارجی منبعث و از پیوند منافع غرب و دولتهای عرب دست نشانده آنان حاصل شده است. بر همین اساس آمریکا با کمک همپیمانان عرب خود همچون عربستان برای ایجاد خاورمیانه جدید، گروههای اخیرالذکر را ابزاری برای به کنترل درآوردن شرایط حاکم برخاورمیانه قرار دادهاند. البته مسئله ظهور هلال سلفی تکفیری مسبوق به سابقه بوده و پیش از این نیز آمریکا با ایجاد گروههای طالبان به عنوان سلف همین گروهها توانسته بود ناامنی را در منطقه موجب شود.
به انضمام موارد یاد شده که جبهه غربی را از منظر برخورداری از منافع در منطقه متنفع میکرد، از سوی دیگر وقوع بیداری اسلامی که حاصل تفکر مقاومت در خط مقدم مبارزه با صهیونیسم بود نیز از جمله عواملی میتوان در نظر گرفت که گسترش و تسری آن به سایر کشورهای عربی موجب تحرکات جدی غرب در خاورمیانه و پدید آوردن مقوله تکفیریها شده است. چرا که این گفتمان نیروی بالقوه حرکتهای مردمی را به صورت بالفعل درآورد، به طوری که در زمان اندکی بحرین و حتی برخی شهرهای عربستان شاهد خیزشهای مردمی حاصل از این تفکر بودند. همین امر باعث شد تا زمامداران عرب منطقه که ذاتا سکاندار حکومتهای وابسته به غرب بودند به تکاپو افتاده و تلاش خود را به متوقف کردن جریانهای حاصل از بیداری اسلامی معطوف نمایند. از نظر آنان، بحرانآفرینی در سایر کشورهای منطقه که اتفاقا در کمربند امنیتی ایران و لبنان و سوریه قرار داشتند از جمله اقداماتی بود که به تعلیق موضوع بیداری اسلامی میانجامید.
در عین حال با وجودی که گروههای تکفیری اقدام به نمایش شکلی از اسلام براساس نسخه غرب برای حداقلسازی اقبال عمومی در خاورمیانه نسبت به اسلام را در صدر برنامههای خود قرار دادهاند اما به نظر میرسد مقاومت مردمی و همکاری آنان با ارتش در بحران عراق و عقب نشاندن تکفیریها از شهرهای این کشور موجب شده تا این گروهها خود را به مناطق مرزی عربستان برسانند. در واقع تکفیریها برای ادامه حیات خود در منطقه و پس از رویارو شدن با حمایتهای مردمی و کشورهایی چون ایران در بحرانهای پیش آمده در سوریه و عراق به نظر میرسد قصد دارند تا به خاستگاه اولیه خود یعنی عربستان رفته و شاید در ادامه سودای سهمخواهی از حکومت را در سر بپرورانند.
از آنجا که از هم گسیختگی مذهبی در کشورهای خاورمیانه و دمیدن به آتش اختلاف میان سنی و شیعه که از دیرباز تحت سیاست انگلیسی «تفرقه بینداز و حکومت کن» از عمده اهداف کشورهای غربی در مواجهه با کشورهای خاورمیانه که برخوردار از انسجام و وحدت جمعیتی به جهت وجود عامل مذهب بودهاند بوده، لذا اساس هویتبخشی به گروههای تکفیری و تندروی سلفی نیز از آن ناشی میشود. البته نباید این مهم را از نظر دور داشت که همین گروهها چون طالبان در ادامه رویه دیگری را جز اهداف تعیین شده از سوی رهبران عرب و غربی خود دنبال کرده و به دنبال تثبیت موقعیت خود و به رسمیت شناخته شدن از سوی صاحبان هویتبخش خود هستند.
به هر حال، مجموعه این عوامل، نشان از پیچیدگی فراوان اوضاع جاری در عراق و ارتباط آن با عرصه گستردهتر تحولات و نیز منازعات در کلیت منطقه خاورمیانه دارد. منازعاتی که تا وقتی کشورهایی چون عربستان دستور کارهای سلطهجویانه خود را کنار نگذارند و همچنان در مسیر ماجراجویی غرب در منطقه قرار داشته باشند، همچنان به اشکال مختلف ادامه پیدا خواهد کرد.
پس از گذشت قریب به سه سال از خروج نیروهای آمریکایی از عراق و برگزاری انتخابات در این کشور که به روی کارآمدن مالکی در کسوت نخستوزیر انجامید، بروز بحران مجدد در این کشور را میتوان تلاش دوبارهای از سوی غرب برای نفوذ در این کشور وعملیاتی کردن برنامههای سابق خود در جهت دستیابی به اهدافی چون ایجاد موازنه قوا میان کشورهای منطقه و حفظ و تثبیت موقعیت خود برای کسب منافع و بهرهگیری از منابع سرشار این منطقه تلقی نمود. در واقع بحران عراق در حالی روی داد که غرب بدون گرفتن نتیجه قطعی از بحران سوریه و نیز ناکامی در جریان بحران اوکراین درصدد برآمد تا زمین دیگری را برای ادامه بازیاش در منطقه بیابد تا از این طریق همچنان به عنوان یک مهره اثرگذار در معادلات منطقهای ظاهر شود. تاکنون اظهارنظرهای عوامفریبانه سخنگوی کاخ سفید مبنی بر محکوم نمودن تحرکات داعش در عراق مهر تأییدی بر این روند بوده است.
اگرچه در روزهای نخست تهاجم گروههای تروریستی به عراق، صرفا صحبت از گروههای تکفیری به میان میآمد، اما زمانی نگذشت که مشخص شد نهتنها این گروهها از داخل عراق و از سوی عناصر سابق بعثی برای به چالش کشیدن حکومت مرکزی عراق و بازگرداندن شرایط کشور به دوران صدام حمایت میشوند، بلکه در سطح منطقهای نیز برخی دولتها، به ویژه عربستان سعودی، حامی آنها به شمار رفته و در پی آن هستند تا از این طریق به اهداف از پیش تعیینشده خود در زمینه تضعیف دولتهایی از منطقه که گفتمان شیعی در جامعه و حکومت آنها وجه غالب را تشکیل میدهد نیز دست یابند.
در این میان گروههای تکفیری که با حمایتهای مالی کشورهای غربی و عربستان وترکیه، سوریه را مرکزی برای حرکتهای تروریستی خود در نظر گرفته بودند، به جهت نفوذ ایران در سوریه و همچنین مواجهه روسیه با آمریکا در این کشور نتوانستند موجبات سقوط دولت سوریه را فراهم آورند به همین دلیل این گروه که داعیه ایجاد حکومتی اسلامی در خاورمیانه به سبک و سیاق سلفیها را داشتند، پس از شکست در جبهه سوری، عراق را مورد توجه قرار دادند. این در حالی بود که این گروه ساخته و پرداخته جبهه غربی-عربی به دنبال ابراز تفکر حکومتی خود مبنی بر ایجاد دولتی اسلامی در شام و عراق بود تا از قبل آن پدیدهای به نام هلال سلفی-تکفیری ظهور کند. گرچه در این میان، برخی سلفیان را جدای از داعش و تکفیریها میدانند و بر این عقیدهاند که داعش و تکفیریها تنها افرادی تندرو هستند که بدون توجه به قیود دینی اقداماتی انجام میدهند. اما همگان بر این مسئله اذعان دارند که ظهور پدید داعش برآمده از دل سلفیگری است.
بحران روی داده در عراق به مانند اغلب بحرانهایی که کشورهای منطقه را دستخوش تغییر و تنش و نابسامانی میکند از دو منشأ داخلی وخارجی منبعث و از پیوند منافع غرب و دولتهای عرب دست نشانده آنان حاصل شده است. بر همین اساس آمریکا با کمک همپیمانان عرب خود همچون عربستان برای ایجاد خاورمیانه جدید، گروههای اخیرالذکر را ابزاری برای به کنترل درآوردن شرایط حاکم برخاورمیانه قرار دادهاند. البته مسئله ظهور هلال سلفی تکفیری مسبوق به سابقه بوده و پیش از این نیز آمریکا با ایجاد گروههای طالبان به عنوان سلف همین گروهها توانسته بود ناامنی را در منطقه موجب شود.
به انضمام موارد یاد شده که جبهه غربی را از منظر برخورداری از منافع در منطقه متنفع میکرد، از سوی دیگر وقوع بیداری اسلامی که حاصل تفکر مقاومت در خط مقدم مبارزه با صهیونیسم بود نیز از جمله عواملی میتوان در نظر گرفت که گسترش و تسری آن به سایر کشورهای عربی موجب تحرکات جدی غرب در خاورمیانه و پدید آوردن مقوله تکفیریها شده است. چرا که این گفتمان نیروی بالقوه حرکتهای مردمی را به صورت بالفعل درآورد، به طوری که در زمان اندکی بحرین و حتی برخی شهرهای عربستان شاهد خیزشهای مردمی حاصل از این تفکر بودند. همین امر باعث شد تا زمامداران عرب منطقه که ذاتا سکاندار حکومتهای وابسته به غرب بودند به تکاپو افتاده و تلاش خود را به متوقف کردن جریانهای حاصل از بیداری اسلامی معطوف نمایند. از نظر آنان، بحرانآفرینی در سایر کشورهای منطقه که اتفاقا در کمربند امنیتی ایران و لبنان و سوریه قرار داشتند از جمله اقداماتی بود که به تعلیق موضوع بیداری اسلامی میانجامید.
در عین حال با وجودی که گروههای تکفیری اقدام به نمایش شکلی از اسلام براساس نسخه غرب برای حداقلسازی اقبال عمومی در خاورمیانه نسبت به اسلام را در صدر برنامههای خود قرار دادهاند اما به نظر میرسد مقاومت مردمی و همکاری آنان با ارتش در بحران عراق و عقب نشاندن تکفیریها از شهرهای این کشور موجب شده تا این گروهها خود را به مناطق مرزی عربستان برسانند. در واقع تکفیریها برای ادامه حیات خود در منطقه و پس از رویارو شدن با حمایتهای مردمی و کشورهایی چون ایران در بحرانهای پیش آمده در سوریه و عراق به نظر میرسد قصد دارند تا به خاستگاه اولیه خود یعنی عربستان رفته و شاید در ادامه سودای سهمخواهی از حکومت را در سر بپرورانند.
از آنجا که از هم گسیختگی مذهبی در کشورهای خاورمیانه و دمیدن به آتش اختلاف میان سنی و شیعه که از دیرباز تحت سیاست انگلیسی «تفرقه بینداز و حکومت کن» از عمده اهداف کشورهای غربی در مواجهه با کشورهای خاورمیانه که برخوردار از انسجام و وحدت جمعیتی به جهت وجود عامل مذهب بودهاند بوده، لذا اساس هویتبخشی به گروههای تکفیری و تندروی سلفی نیز از آن ناشی میشود. البته نباید این مهم را از نظر دور داشت که همین گروهها چون طالبان در ادامه رویه دیگری را جز اهداف تعیین شده از سوی رهبران عرب و غربی خود دنبال کرده و به دنبال تثبیت موقعیت خود و به رسمیت شناخته شدن از سوی صاحبان هویتبخش خود هستند.
به هر حال، مجموعه این عوامل، نشان از پیچیدگی فراوان اوضاع جاری در عراق و ارتباط آن با عرصه گستردهتر تحولات و نیز منازعات در کلیت منطقه خاورمیانه دارد. منازعاتی که تا وقتی کشورهایی چون عربستان دستور کارهای سلطهجویانه خود را کنار نگذارند و همچنان در مسیر ماجراجویی غرب در منطقه قرار داشته باشند، همچنان به اشکال مختلف ادامه پیدا خواهد کرد.