kayhan.ir

کد خبر: ۱۸۰۳۰۰
تاریخ انتشار : ۲۹ دی ۱۳۹۸ - ۲۱:۵۴
شرح حکیمانه رهبر معظم انقلاب بر فرازهایی از نهج ‌البلاغه

لزوم رعایت تقوای بیشتر برای مسئولان - شماره 23



   خطبه پرمغز و زیبای «همّام»
من چند جمله انتخاب کرده‏ام از خطبه معروف همّام که معروف به خطبه متّقين و درباره تقوا است. البتّه خطبه خيلى مهم و پُرمغز و مفيدى براى همه ماها است. در دهان ما طلبه‏ها هم خيلى رايج است؛ حالا دلهايمان و عملهايمان را که خدا مي‌داند امّا معمولاً بلديم و تکّه‏هايى‏اش را در منبر و در سخنرانى و مانند اينها می‌خوانیم؛ لکن عمده اين است که عمل کنيم. البتّه خطبه، هم بالنّسبه مفصّل است و هم يک فقره‏هايى و جملاتى دارد که شرح و تفصيل آنها متناسب با جلسه ما نيست. من يک جملاتى را از وسط خطبه انتخاب کرده‏ام.
در مقدّمه خطبه، مرحوم شريف رضى اين‏جور می‌گوید که: «آورده‏اند که يکى از دوستان اميرالمؤمنين که به او همّام گفته مي‌شد، مردى بود عابد.» همّام هم همّام‏بن‏شريح است؛ البتّه اينجا در حاشيه نوشته «شُريخ»، لکن ظاهراً غلط است. شُريح يا شَريح [بوده است]؛ من فرصت نکرده‏ام به ضبط اين [اسم] مراجعه کنم ببينم کدام است. به‏هرحال، از آن کسانى بوده که معتقد بودند به امامت اميرالمؤمنين؛ [يعنى] علاوه‌بر خلافت ظاهرى و امارت بر مؤمنين، امامت و آن ولايت معنوى را هم براى آن بزرگوار قائل بودند. در همان زمان، يک دسته‏اى بودند که اين‏جور بودند، بعضى‏ها هم اين‏جور نبودند.
«فَقالَ يا اَميرَالمُؤمِنينَ صِف لِىَ المُتَّقين»؛ به حضرت عرض کرد که متّقين را براى من توصيف کن، چنان‏که گويى به آنها مي‌نگرم: «حَتّى کاَنّى اَنظُرُ اِلَيهِم». «فَتَثاقَلَ عَلَيهِ السَّلامُ عَن جَوابِه». حضرت قدرى درنگ کردند و سنگينى کردند، زود به جواب نپرداختند؛ يک‏قدرى تأمّل کردند، بعد گفتند که «يا هَمّامُ اتَّقِ الله وَ اَحسِن فَاِنَّ الله مَعَ الَّذينَ اتَّقَوا وَ الَّذينَ هُم مُحسِنون»؛ او را توصيه کردند به تقوا. او چيز ديگرى مي‌خواست از حضرت امّا حضرت در اوّل کار پاسخى ندادند به او؛ شايد مي‌خواستند شوق و عطش او را بيشتر کنند. گفتند که از خدا برحذر باش و تقواى خدا را پيشه کن و نيکوکارى کن و بدان که خداى متعال با کسانى است که متّقى و نيکوکارند. همّام بدين سخن قانع نشد؛ «فَلَم يَقنَع هَمّامٌ بِهذَا القَولِ حَتّى عَزَمَ عَلَيه». حضرت ديگر ديدند چاره‏اى نيست، بعد شروع کردند به اين بيان زيبا. عجيب هم اين است؛ ماها اگر يک مطلبى را هم در ذهنمان آماده کرده باشيم و مثلاً بخواهيم بيان کنيم، براى اينکه اين را در سلک يک عبارات زيبايى بکشيم، چقدر دچار مشکليم؛ [امّا] حضرت همين‏طور روان و آماده عباراتى را در اين خطبه و در همه خطبه‏ها بيان کرده‏اند که جزو زيباترين متون ادبى عرب است. بعضى از ادبا و بلغا و متبحّرين در ادب عربى- ازجمله خود همين عبده که اين کتاب من شرح عبده بر نهج‎البلاغه است، و همچنين مرحوم شريف رضى که خودش جزو ادباى درجه اوّل تاريخ عرب است- در بعضى از جملات می‌گویند اين جمله از بس زيبا و از بس بلند و پُرمغز است، در زبان عربى اصلاً نظير ندارد؛ يعنى عجيب اين است که اين مطالبِ معنوىِ جالب را حضرت بدون اينکه نشسته باشند فکر کرده باشند، آماده کرده باشند- مثل ماها که مى‏نشينيم يک چيزهايى را آماده می‌کنیم- فى‏المجلس، آن‏چنان زيبا و شيوا به سلک سخن می‌کشد که مايه تعجّب است. بعد، آن‏وقت شروع کردند درباره تقوا يک مقدّمه‏اى را بيان کردن.
آن تکّه‏اش که من می‌خواهم بخوانم، اين است که می‌گوید شب آنها چگونه مي‌گذرد، روز آنها چگونه مي‌گذرد. آن‏وقت شبشان را شرح می‌دهد که بهتر هم اين است که آن را ماها اصلاً نخوانيم و نگوييم، چون عمل نمی‌کنیم. يعنى واقعاً آن «شب مردان خدا» که گفته می‌شود، را حضرت تصوير می‌کند.
دل‌مشغولی پرهیزکاران به یاد روز حساب
«وَ اَمَّا النَّهار»؛ امّا روز متّقين چگونه است؟ «فَحُلَماءُ عُلَماء»؛ بردباران و دانشمندانند، اَبرارٌ اَتقِياء؛ نيکوکاران و پرهيزکارانند، «قَد بَراهُمُ الخَوفُ بَرىَ القِداح»؛ که حالا اين جمله را به‌ جهتى معنا نمی‌کنم. «يَنظُرُ اِلَيهِمُ النّاظِرُ فَيَحسَبُهُم مَرضى وَ ما بِالقَومِ مِن مَرَض»؛ کسى اگر نگاه کند، خيال می‌کند اينها بيمارند ــ درهم و آشفته‏اند، چون در فکر کارهاى بزرگند- درحالى‏که بيمار نيستند، «وَ يَقولُ قَد خولِطوا»؛ ممکن است بيننده بگويد اينها شوريده‏حالند. ما در مصطلح فارسى مي‌گوييم قاطى کرده‏اند؛ اين «خولطوا» درست ترجمه تحت‏اللّفظىِ همين قاطى کردن است؛ يعنى يک حالت شوريده‏حالى و مانند اينها دارند. چرا اين‏جور است؟ کأنّه در يک عالم ديگرى است؟ بعد حضرت ميفرمايند: «وَ لَقَد خَالَطَهُم اَمرٌ عَظيم»، به فکر يک امر بزرگى هستند؛ اين آينده سؤال و مسئوليّت در مقابل خدا، اين‏قدر بزرگ است که جا دارد انسان را به‏طور دائم به خودش مشغول کند.
راضی نشدن متّقین از کار کم خود
«لا يَرضَونَ مِن اَعمالِهِمُ القَليل»؛ از کار خود به کم راضى نيستند. مثلاً مختصر کارى، خدمتى يا يک عبادت مختصرى که کرديم، فوراً مي‌گوييم خب الحمدللّه‏، ما که کار خودمان را کرديم، ما که سهم خودمان را مثلاً ايفا کرديم؛ نه، چنين چيزى نيست؛ اين، درست خلاف آن ضابطه‏اى است که حضرت براى متّقين بيان می‌کند.
زیاد نشمردن کار زیاد خود
«وَ لا يَستَکثِرونَ الکثير»؛ اگر کار زياد هم بکنند، آن را زياد نمي‌شمرند. فرض کنيد که يک عمرى را هم به يک کارى يا خدمتى سرگرم بوده [امّا] اين را زياد نمي‌شمرد. واقع قضيّه هم همين است؛ فرض کنيد سرمايه شما را بنده گرفته‏ام و در يک راهى که شما گفته‏ايد مصرف کرده‏ام؛ خب سرمايه شما را مصرف کرده‏ام؛
«اِنّاللّهِ وَ اِنّا اِلَيهِ راجِعون»؛ سرمايه مال خدا و متعلّق به خدا است که در اختيار ما است- که اين وجود و هستى ما است- [اگر] همه آن را هم در راه خدا مصرف کرده باشيم و هيچ هم گناه نکرده باشيم، کار زيادى نکرده‏ايم. البتّه چنين فرضى خيلى هم مستبعد است؛ در غير معصومين کو آن کسى که اين‏جورى باشد؟
و من به دوستان گفته‏ام که چون مسئوليّت‌هاى ماها- يعنى من و شماها که مسئول هستيم ،و من هم بيشتر از شما- سنگين است، تقواي‌مان و اين خصوصيّات‌مان بايد بيشتر از مردم عادى باشد؛ اصلاً نبايد ما قناعت کنيم به اينکه مثل مردم عادى [باشيم]. [البتّه] معنايش اين نيست که من و شمايى که در اين حد از مسئوليّت هستيم، حقيقتاً آن مقدار تقوايى را يا آن نيکوکارى‏اى را که بايد داشته باشيم داريم و از مردم عادى نيکوتريم؛ ابداً اين‏جور نيست. انسان مي‌بيند افرادى را که ما واقعاً مثل يک انسان درظلمت‏نشسته که به خورشيد نگاه می‌کند، به آنها بايد نگاه کنيم؛ اين‏قدر اينها نورانى‏اند، اين‏قدر خوبند. همين مردم عادى و معمولى بى‏ادّعا؛ مثلاً فرض کنيد جوانى است، خانواده شهيدى است، کارمندى است، فعّال در يک بخش از بخش‌هاى گوناگون نظام است؛ به‏قدرى صفا و درخشندگى در اينها هست که انسان واقعاً مبهوت مي‌ماند از خوبى اينها، غبطه مي‌خورد به حال آنها و به حال خودش حسرت مي‌خورد. منتها درعين‏حال، ما که مسئوليّت مان سنگين است، بايستى مراقبت‌مان و مواظبت مان و آن چيزى که به آن مي‌گوييم تقوا، بر‌حذر بودن‌مان، بيشتر باشد تا برايندش يک چيز قابل‌قبول بشود؛ چون بار ما خيلى سنگين است. ممکن است او اين‏همه احساس مسئوليّت و برحذر بودن را هم نداشته باشد، امّا چون بارش سبک است جلوتر از ما است؛ اين واقعيّت است. من و شما که يک بار سنگينى را بر دوش گرفته‏ايم، بايد انرژى بيشترى مصرف کنيم تا شايد به او برسيم. آنچه هم ملاک است، همان پيشروى در اين راه است. [اگر] کسى توانست در راه خدا پيش برود، حقيقتاً برده؛ برد، مال يک چنين کسى است. پس «لا يَستَکثِرونَ الکثير»؛ کار زياد را زياد نمي‌شمرند براى خودشان.
گلایه‌مند بودن پرهیزکاران از خود
«فَهُم لاَنفُسِهِم مُتَّهِمون»؛ همواره خود را متّهم مي‌شمارند؛ ازخودراضى و ازخودخشنود هيچ‏وقت نيستند؛ هميشه خودشان را زير سؤال دارند که چرا اين کار را کردى، چرا اين کار را نکردى، چرا کوتاهى ميکنى، چرا کم مصرف ميکنى براى خدا، چرا کم مجاهدت مي‌کنى؛ دائم از خودشان سؤالشان اين است.