حوزه و دانشگاه تعامل یا تخاصم؟!
بدون شک، یکی از بزرگ ترین دستاوردهای انقلاب اسلامی ایران، ارتباط عمیق و تنگاتنگ قشر های مختلف مردم بود که این مهم با رهبری مدبرانه و حکیمانه معمار کبیر انقلاب و خلف بر حق او امام خامنه ای صورت گرفت. در دوران حاکمیت گفتمان شاهنشاهی، علیرغم تبلیغات دامنه دار نظام منحوس طاغوتی علیه روحانیت، روحانیون به عنوان پرچمداران نهضت عاشورایی، در صف اول جبهه حق علیه کفار نقش ایفا می کردند و با تشکیل هسته های مردمی در مساجد، تکایا و اماکن مذهبی، نیروهای پراکنده اجتماعی را از هر صنف، قشر و طبقه ای سازماندهی می کردند. جهان بینی روحانیون در دوران حاکمیت طاغوت، نگاهی عمودی و آمرانه نبود و به تعبیر میشل فوکو سازماندهی قدرت از بالا نبود بلکه روحانیون به شبکههای خرده ریز قدرت باور داشتند و ارتباط آنان با مردم با زبانی متناسب با باورهای مردم که همانا باورهای اصیل اسلامی ایرانی بود صورت میگرفت. در این میان بودند روشنفکران و گروه های مختلف و متنوعی اعم از سوسیالیست، ملی گرا و ... که سعی داشتند با ارائه اصول و مرامنامه هایی در راستای بسیج مردم گام بردارند. اما چون این گروهها و دستجات نسبت به باورهای مذهبی- شیعی مردم ایران آشنایی کافی و وافی نداشتند و یا مخالف این ارزش ها بودند، نتوانستند کارنامه مشعشعی را از خود به جا گذارند. در میان روحانیون، یک روحانی بود که در تمامی صحنه ها حاضر بود، اهل خطر بود، صریحاللهجه بود و تمام قد در برابر طاغوتیان و مستکبرین می ایستاد و ترسی به دل راه نمی داد.
روح الله، مرد خدا بود و مشروعیتش را از خدا می گرفت. او با عشق سخن می گفت، عارفی فرزانه بود و سخنانش، دل و جان مردم را نوازش می داد. خمینی کبیر، یک شخص نبود، یک دنیا بود و روح پیکار جوی او یاد آور رنج ها و مصیبت های مردم ستمدیده ای بود که سالیان متمادی زیر شلاق مستکبران و مستبدان مجروح شده بود.
روح الله، ساده زیست بود، با مردم حشر و نشر داشت و حرف دل ستمدیدگان را می زد و یار و یاور بی پناهان و شلاق خوردگان بود. با انصاف بود، اهل افراط و تفریط نبود. وسیع المشرب بود اما در برابر دشمنان اسلام ، سرسخت و آشتی ناپذیر. روح الله، از همه دلجویی می کرد، و راهش ،راه خدا و مردم بود.
آنسان که عموم روشنفکران سر بر آستان اعلی حضرت همایونی! ساییده بودند و مدح درباریان را می گفتند، این روح الله و مردم رنجور از شلاق مستبدین بودند که در برابر تمامی دنیا ایستادند و توانستند کاری کنند کارستان و انقلابی را خلق نمایند که دنیا تا آن زمان نظیرش را به خود ندیده بود. انقلابی خلاف جهت حرکت تاریخ. انقلابی فرهنگی و انسانی. انقلابی که نوید دنیایی جدید و عاری از فقر و ستم را می داد و می خواست جهانی شود و چنین نیز شد. شخصیت امام خمینی و منظومه فکری ایشان به گونه ای بود که ایشان سعی داشتند همیشه در راستای تفاهم و ارتباط متقابل حوزه و دانشگاه گام بردارند، ایشان براین باور بودند که دانشگاه کارخانه انسان سازی است و تا دانشگاهها اسلامی نشوند نباید امید تغییر در کشور را داشت.
امام قائل به وحدت حوزه و دانشگاه بودند و شاگردان برجسته ای را تربیت کردند که یکی از آنها استاد مرتضی مطهری بود.
شهید مطهری، شخصیت فرهیخته ای بودند که توانستند نقش عمده ای در وحدت حوزه و دانشگاه ایفا کنند و ایشان با حسن نیتی مثال زدنی، روشنفکر مسلمان دکتر علی شریعتی را به حسینیه ارشاد دعوت کردند و سعی نمودند ارتباط حوزه و دانشگاه را از این طریق تقویت نمایند. امام در مقاطع مختلف از دانشگاهیانی که در راستای اهداف اسلامی گام بر می داشتند تجلیل می کردند و بر این باور بودند که اگر مشکلی در آراء اندیشمندان مسلمان هست باید با صبر و متانت با این اندیشه ها برخورد کرد و نباید به بهانه چند ایراد حتی ایرادهایی جدی، تأثیر گذاری این اندیشمندان را در جامعه اسلامی از یاد برد. دانشگاهیان مسلمان نیز ارادتمند امام خمینی بودند و بنا به گفته استاد رحیم پور ازغدی آن زمان که در رساله ها حتی جرأت نمی کردند نام امام خمینی را بیاورند و به اختصار "خ" می نوشتند دکتر شریعتی اعلام کرد که مقلد امام خمینی است.
این رابطه تفاهمی میان حوزه و دانشگاه در دوران بعد از انقلاب نیز کماکان رابطه ای دوستانه اما در عین حال انتقادی بود. البته بودند دانشگاهیانی که علیه ارزش های اسلامی قلم فرسایی می نمودند و سعی در تخطئه اندیشه اسلامی داشتند اما تدبیر امام و استاد مطهری توطئه این خود فروختگان و قلم فروشان را نقش بر آب نمود. بعد از رحلت جانگذار امام امت و قدرت گیری جریانات غربگرا در سپهر سیاست ایران زمین، فضای جدیدی در کشور شکل گرفت و گروهی از روشنفکران شروع به دشنام گویی علیه حوزویان نمودند و اندیشه اسلامی و ایده وحدت حوزه و دانشگاه را به سخره گرفتند.
عبدالکریم سروش که خود نان انقلاب را خورده بود سکاندار این جریان فکری- سیاسی شد و در نوشته های خویش روحانیت را با توهین آمیزترین الفاظ مورد عتاب قرار داد. آری! این دوران جولانگاه روشنفکران غرب زده ای بود که هر آنچه را که می خواستند علیه اسلام و انقلاب می نوشتند و علیه آرمان های امام عقده گشایی میکردند. استراتژی کارگزاران ناتوی فرهنگی، حذف و طرد روحانیون از دانشگاهها و القای این اندیشه بود که گویا روحانیون مخالف تفکر هستند و مبانی اسلامی، نعوذ باالله مخالف آموزه های عقلی و علمی است. این در حالیست که اسلام هرگز مخالف عقل و علم نبوده است ولی این نکته را نیز می باید متذکر شد که مراد اسلام از عقلانیت، نه عقل نقاد خودبنیاد دکارتی و کانتی، که عقلانیتی بر گرفته از آموزههای اصیل دین است. واقع امر این است که تجربه انقلاب اسلامی و تحولات بعد از آن این نکته را ثابت نموده است که رابطه حوزه و دانشگاه بر خلاف تبلیغات بنگاه ها و رسانه های استکباری، رابطه ای تعاملی و در عین حال انتقادی است و شکی نیست که با نصب العین قرار دادن رهنمودهای حکیمانه مقام معظم رهبری، می توان به مطلوبی رسید که حوزه و دانشگاه یکدل و یکصدا در راستای پیشرفت علمی و ارتقای اسلام ناب امام خمینی در پهنه گیتی گام بردارند.
حسین روحانی
استاد علوم سیاسی دانشگاه اصفهان