شرح حکیمانه رهبر معظم انقلاب بر فرازهایی از نهج البلاغه-14
نگاه دنیوی به مناصب حکومتی، ابتدای آفات است
گمراهی
اثر دور شدن از راه راست شریعت
بعد در آخر اين خطبه کوتاه- البتّه کوتاه بودنش بهخاطر همين است که ايشان اين قسمتش را انتخاب کردهاند؛ وَالّا شايد [طولانىتر باشد]- اينجور میفرماید: «اَيُّهَا النّاسُ مَن سَلَک الطَّريقَ الواضِحَ وَرَدَ الماءَ وَ مَن خَالَفَ وَقَعَ فِى التّيه». میفرماید هرکس از اين راه روشن شناختهشده- همين راه هدايتى که استدلال و منطق عقلانى و حجّت شرعى، ما را به اين راه رهنمون شده و راهنمايى کرده- حرکت کند، به چشمه آب خواهد رسيد؛ اگر کسى از اين راه جادّه چپ و راست بشود، ناگهان وسط بيابان بىآبوعلف سر درخواهد آورد که راه به جايى ندارد. باتوجّهبه وضع رفتوآمد و سفر در آن روزگار، حضرت اين بيان را با اين کيفيّت کردند؛ چقدر اهمّيّت داشت که انسان مثلاً سوار استر خودش يا اسب خودش يا شتر خودش بشود و در جادّه حرکت بکند و بتواند به آن نقطه موردنظرش برسد. فرض کنيد تشنهاى است، که میخواهد به آب برسد؛ خب اگر اين راه را گرفت به آب خواهد رسيد، امّا اگر چنانچه از راه منصرف شد و اينوَروآنوَر رفت، ناگهان احساس میکند که در بيابانى قرار گرفته که به هيچ جا راه ندارد.
در بيابان زندگى هم همين است. در اين زندگى دنيوى، اگر انسان راهى را حرکت بکند که وحى الهى و نبوّتهاى پروردگار پيش پاى بنىآدم گذاشتهاند، قطعاً به سرچشمه خواهد رسيد؛ يعنى جايى که آنجا زندگى هست، ادامه حيات هست و آسايش هست؛ نگرانى ندارد. [امّا] اگر از اين راه منصرف شد، ناگهان وسط بيابان قرار میگیرد، راه به جايى ندارد، کارى نمیشود کرد، ديگر نمیشود جبران کرد. وقتى انسان وسط بيابان قرار گرفت، نمیتواند باز به راه برگردد؛ چون قوّتى لازم است و توانى لازم است که انسان اين راه طولانى را برگردد؛ کمتر کسانى میتوانند برگردند. واقعاً همينجور است و انسان [همين را] احساس میکند؛ امروز هم ما در دنيا همين را احساس میکنیم و مىبينيم که بشريّتى که از راه خدا منصرف شده، راه اديان را رها کرده و با هدايتهاى الهى- چه به شکل مقرّرات دينى، چه به شکل تعاليم اخلاقى، چه به شکل معارف صحيح الهى مثل توحيد و مثل نبوّت و ازاين قبيل- دشمنى ورزيده واقعاً دچار مشکلاتى شده که قابل برگشت نيست. الان دنيا واقعاً همينجور است؛ دنيا دچار يکاشتباهاتى است که شايد اگر از راه خدا حرکت ميکرد، به ايناشتباهات دچار نميشد.
من ديشب ديدم يک تبليغ خيلى خوبى در تلويزيون ميشد براى پتروشيمى که خيلى تبليغ زيرکانه و جالبى بود. اوّل اين دستکش جرّاحى را نشان داد و ما فکر کرديم میخواهد تبليغ کند براى خون؛ عمل جرّاحى و دستکش و حسّاسيّت و اهمّيّت اين دستکش و اينکه اگر يکذرّه چنين باشد چنان میشود و چه فاجعهاى رخ میدهد، بعد همينطور اين چرخهها- چرخهاى که اين دستکش در آن بهوجود آمده است- مدام رفت عقب و رفت عقب، تا رسيد به پتروشيمى، [آنگاه] گفت اين پتروشيمى است که حالا مثلاً داريم ميسازيم؛ مراحلش را معرّفى کرد. تبليغ خيلى زيبا و خوبى بود براى پتروشيمى. ناگهان به ذهنم رسيد که ما- ما يعنى بشر- با نفت چه کردهايم! شايد اگر تمدّن از اين راه که امروز آمده نمىآمد، با نفتى که از اوّل ميتوانست هزاران برابر فوايدى که تا امروز داشته فايده برساند، اين عمل را انجام نميداد و درنتيجه دنيا را و محيط زيست را- که نميدانيم فرداى محيطزيست چه خواهد شد- به اين شکل در نمىآورد. هيچ بُعدى ندارد که مثلاً پنجاه سال ديگر حقيقتاً انسانها دنبال جايى بگردند که بتوانند در آن تنفّس بکنند و راحت نفَس بکشند؛ واقعاً ممکن است اينجور وضعى پيش بيايد. الان شما ملاحظه کنيد وضع سرما و گرما در دنيا کاملاً بههمخورده؛ اين تعادل سرما و گرما و زمستان و تابستان و بارندگى و مانند اينها مثل گذشته نيست. اين [وضع] ناشى از همين عوارض جوّى و مسائل زيستمحيطى است که بهوجود آمده و طبعاً اين مسائل بهخاطر کار بشر، بهخاطر همين کارخانهها، بهخاطر اين جنگها و بهخاطر اين چيزها بهوجود آمده. ممکن است در آينده اين [مسائل] بشدّت افزوده بشود و ناشى هم باشد از خود انسان. مثلاً فرض کنيد يکقلم ممکن است اين باشد که- البتّه من اين را بهطور قطع و يقين نميگويم؛ ممکن است اين باشد- ناگهان بشر بفهمد که صد سال نفت را بيخود مصرف کرده، نفت را نبايد مصرف ميکرد؛ ممکن است بشر به اينجا برسد؛ اين همان «تيه» است در «وَقَعَ فِى التّيه». حالا چهجورى ميخواهى برگردى؟ برگرد! به قيمت به دست آوردن چه چيزى يکاشتباهى را مثلاً ما انجام داديم و صد سال افراد بشر انجام دادند؟ شايد اگر چنانچه تمدّن يک تمدّنى بود که با هدايت الهى حرکت ميکرد، به اينجا نميرسيد. البتّه در آن صورت هم کارخانههايى بهوجود مىآمد، کارهايى انجام ميگرفت، دانش بشرى و تکنولوژى بشرى بلاشک پيشرفتهايى ميکرد، منتها از اين راه نميکرد و [بلکه] از راه ديگرى اين پيشرفتها انجام ميگرفت؛ ممکن بود اينجور باشد. يعنى میخواهم عرض بکنم اين «وَقَعَ فِى التّيه» که اميرالمؤمنين میگوید، اينجور است؛ ناگهان واقع ميشويد در يکجايى که نمیتوانید کارى را انجام بدهيد.
افتخار بزرگ
کارگزار کشور اسلامی بودن
بههرحال آنچه من از مجموع اين خطبه کوتاه به نظرم رسيد که بهعنوان جمعبندى عرض بکنم خدمت آقايان، اين است که شماها امروز بايد خيلى اين را که در راه خدا، آنهم در جلوى صفوف، داريد حرکت میکنید، مغتنم بشماريد. البتّه هر نظامى، هر کشورى، هر مجموعه انسانهايى که در راه خدا حرکت میکنند، بايد مفتخر باشند، خشنود باشند، سپاسگزار پروردگار باشند که خدا هدايت را به اينها نشان داد، راه خودش را به اينها نشان داد و دارند در راه خدا حرکت میکنند؛ ولى اگر چنانچه انسان در اين راه جزو قاده بود، جزو سران و پيشروان و پديدآورندگان و کمککنندگان به ادامه راه و ازاينقبيل بود، اين خيلى باارزش است، اين خيلى قيمت دارد. طبعاً تشکيلات ادارهکننده کشور و دستگاههاى دولتى اينجور هستند؛ هرکدام از شما يک بخشى را برعهدهداريد و کار آن بخش را داريد انجام ميدهيد، مشکلاتى را در آن بخش از مردم داريد برطرف میکنید، خدماتى به مردم در آن بخش داريد انجام ميدهيد.
ثواب عظیم خدمت کردن خالصانه
به مردم
يعنى واقعاً اگرچنانچه کسى خدمت در راه خدا را بخواهد قدردانى بکند، اگر درست آن حقيقت قضيّه را بفهمد، به اين خدمت ده برابر علاقهمندتر خواهد شد از کسى که به اين خدمت به چشم يک منصب نگاه میکند و به منصب دنيوى بهعنوان يک کار دنيوى علاقهمند است؛ يعنى علاقهاش و وابستگىاش و تعلّقش به اين کار، ده برابر بيشتر خواهد شد؛ منتها براى خدا و براى کار للهِ و فىالله اينجور است. بعضىها ممکن است به يک کارى به چشم يک منصب نگاه کنند؛ به تعبير اميرالمؤمنين [به چشم] يک طعمهاى نگاه کنند، اين را طعمه بهحساب بياورند و فکر کنند از اينجا میشود خورد، از اينجا میشود برد، از اينجا میشود زندگىِ راحتى کرد، از اينجا میشود به التذاذات رسيد، از اينجا میشود به خويشاوند و دوست و رفيق و مانند اينها رسيد. خب اين بد است، اين جز وزر و وبال چيزى ندارد؛ خدمتى هم اگر انسان در اين راه بکند، من خيال میکنم وقتى هدفش الهى نباشد خدمتش هم مقبول نمیشود، چون فرمود: «اِنَّما يَتَقَبَّلُ الله مِنَ المُتَّقين»، خداى متعال اصلاً از مردم پرهيزکار قبول میکند؛ وَالّا اگر پرهيزکارى نباشد و براى خدا نباشد، آن کار خوبى هم که انجام بگيرد مورد قبول پروردگار قرار نمیگیرد.
امّا يکوقت هست که اين را بهعنوان يک مسئوليّت بر گردن خودتان احساس میکنید. من يقين دارم و مطمئنّم که برادران ما بلاشک از آن نوع اوّل نيستند. من نمیخواهم تبرئه کنم خودهايمان را و بگويم ماها هيچ به فکر دنيا نيستيم؛ نه، بالاخره در گوشهوکنار ذهن انسان، لااقل در بعضى از اوقات، در بعضى از ميدانها و در بعضى از جاها آن حالت طعمهطلبى و مانند اينها مىآيد و در مواردى به سراغ انسان مىآيد، امّا اينجور نيست که يکسره آن باشد. بلاشک، جنبه خدمت و جنبه کار براى خدا حتماً وجود دارد و به گمان قوى اقلاً در بيشتر افراد غلبه هم دارد بر آن جنبه طعمه بودن و کار بهعنوان يک کار دنيايى بودن؛ من مطمئنّم و ميدانم. لااقل در سطوح وزرا و طبقات بعد از وزرا و معاونين اينجور است؛ حالا طبقات پايينش ممکن است مثلاً يک مقدارى تفاوت داشته باشد- حالا انسان آنها را درست نميداند که چهجورى است- امّا درمورد مجموعه کسانى که در رأس کارند اين[جورى] است. اين خيلى پيش خداى متعال سپاسگزارى دارد. بايستى اين حالت را اوّلاً در خودتان تقويت کنيد.