تاریخ شفاهی انقلاب به روایت مرحوم حاج حبیبالله عسکراولادی-شبشکنان-۸
برنامه خالی کردن قم از طلاب چگونه شکست خورد؟
آيتالله کاشاني وتشويق مريدان
به تقليد از حاج آقا روحالله
سال 1340 به تعبيري سال بازنگري شد که مراجع، فقهاي بزرگوار و اساتيد مقداري به تفکر فرو رفتند. وضع هيئتهاي ديني از اين به بعد تغيير کرد، به تفکر فرو رفتند و تکاني خوردند. در اسفند 1340 آيتا... کاشاني به رحمت خدا رفتند؛ يعني در سال 1340 ما درخلال فروردين و اسفند دو شخصيت برجسته روحاني رو از دست داديم.
تعدادي از برادران متدينمان که در نهضت اسلامي نسبت به آيتالله کاشاني وفادار مانده بودند، بعد از رحلت آيتالله العظمي بروجردي به مرحوم آيتالله کاشاني مراجعه کردند و از ايشان مسئله ميپرسيدند. (ايشان يک اصطلاح مزاح گونهاي با برادراني که در خدمت ايشان بودن داشتند. وقتي که چيزهايي را ميپرسيدند که نميبايست بپرسند، ايشان به مزاح ميفرمودند: بيسوادها). در اين مقطع درپاسخ به پرسش علاقهمندانشان گفته بودند:«بيسوادها! تا در قم حاج آقا روحالله هست سراغ من که هيچ سراغ هيچ کسی نرويد».
البته حاج آقا روحالله در اون روز حتي تا يک سال و نيم بعد هم رساله مرحمت نفرمودند. ديگر مراجع که انتظار مرجع شدنشان از قبل بود رسالههايي داشتند. ولي ايشان رسالهاي مرحمت نفرموده بودند. براي مردم در روزهاي اول تعجبآور بود که چطور مرحوم آيتالله کاشاني مقلدين خود را رد ميکند! حتي به تعداد معدودي که از قبل يعني در زمان حيات آيتالله بروجردي از ايشان تقليد ميکردند، به همه آنها فرمودند که حاج آقا روحالله در قم هست و به ايشان مراجعه کنيد. امام راحل هم در بسياري از برنامههاي اصلي که آيتالله کاشاني در تهران سامان ميدادند از قم تشريف ميآوردند و در آنها شرکت ميکردند که بنده يک نماز عيد فطر را به خاطر دارم. شايد عکسي هم از اون روز باشد که حضرت ايشان در نماز عيد فطر آيتالله کاشاني که در جنوب شرقي تهران در بيرون شهر تشکيل شد (کنار کارخانهاشکودا) تشريف آورده بودند. در بسياري از برنامههاي اصلي و جدي ايشان سعي ميکردند که حضور پيدا کنند يا در تماس باشند.
تابستانها در آن سالها امام راحلمان به تهران و امام زاده قاسم (يک بخش مذهبي شميران) تشريف ميآوردند و در منزل مرحوم رسولي پدر حضرت حجتالاسلام والمسلمين رسولي تشريف داشتند. آيتالله عبدالکريم حق شناس در مسجد امين الدوله ما را تشويق ميکردند که آنجا به زيارت ايشان برويم. اما ايشان خودشان را به عنوان مرجع تقليد و صاحب رساله معرفي نفرمودند.
مقابله امام با نقشه خالي کردن قم
از طلاب و فضلا
در راس اجرايي حکومت آن روز دکتر علي اميني قرار داشت. دکتر علي اميني براي اينکه رژيم بتواند از اين جريان استفادههاي خاص خودش را داشته باشد، در تشييع جنازه آيتالله کاشاني شرکت کرد و براي شرکت در مراسم تسليت گفتن به بزرگان در قم سعي کرد که خودش به قم برود. در دو سه مرحله که دکتر اميني به قم رفته بود، نقشهاي که رژيم از قبل داشت از زبان او در قم منعکس شده بود. يک بار قبل از فوت آيتالله کاشاني و بار ديگر بعد از فوت ايشان يک مقدار جديتر بود و او با برخي از بزرگان که تصور ميکرد از مراجع هستند، در قم ملاقات کرد و به آن آقايان وعده داد که «ما به زودي راه نجف را باز ميکنيم و براي طلاب و فضلايي که قصد دارند به نجف مشرف شوند من صحبت کرده و راههايش را باز کردهام».
اما وقتي خدمت امام راحل(و به تعبير آن روز حاج آقا روحالله) رسيد و آنجا اين مطلب را بيان کرد امام بلافاصله فرمودند که اين نقشه خالي کردن حوزه علميه قم از فضلا و طلاب جدي است. مگر ما ميگذاريم چنين کاري بشود! اين کار امتيازي نيست که شما ميخواهيد به حوزه بدهيد، بلکه اين باز نقشه تخريب حوزه است. مگر ما ميگذاريم چنين کاري بشود و من اطلاع خواهم داد که اين نقشه چه آسيبهايي براي حوزه دارد. اين مطلب به تهران انعکاس پيدا کرد.
ما را از مدارسه بيرون ميرويم!
بايد اين را عرض بکنم که تا چهلم حضرت آيتالله العظمي بروجردي، روزنامهها راجع به مراجع تقليد اظهار نظرهايي کردند و شرح زندگي، تحصيل و تدريس و موقعيت آنان را انعکاس دادند. آن روزها مقالهاي در کيهان در معرفي حاج آقا روحالله خميني انعکاس پيدا کرد که خيلي نزديک به واقعيت بود و به نيروهاي سرخورده از مسائل سياسي، حتي سرخورده از بيت مراجع تقليد، اميدهايي ميداد.
موضعگيري امام راحل در تشييع جنازه و ختم و بزرگداشتهاي مرحوم آيتالله بروجردي در حوزهها، علماي بلاد و مردم زمينههايي را فراهم کرد. علی اميني که از بعضي از ملاقاتهاي خودش قوتي گرفته بود به طور آزمايشي اصلاحات ارضي را آغاز کرد و ارسنجاني، وزير کشاورزي وقت، مسئوليت اصلاحات را پذيرفت. اين حرکت اصلاحات ارضي در روستاها اميدي پديد آورده بود. محمدرضاي خائن احساس کرد که اميني دارد در بين اقشار مختلف زمينه و موقعيتي پيدا ميکند و تصور اينکه او از قاجار است و خطري براي سلطنت است شاه را وادار کرد که شخصا به عتبهبوسي در آمريکا برود (!) و آنجا بگويد که هر کاري اميني ميکند من خودم خواهم کرد و با اطمينان از آنجا آمد و فشارهايي را بر اميني وارد کرد و اميني را با فشار وادار به استعفا کرد.
اميني در شرايط استعفايش يک جملهاي دارد که کاملا ميتواند نشان بدهد که فشار بر او چقدر بود. او مثال خاصي را که در رابطه با يک موضوع در جنوب شهر تهران در اطراف مدرسه مروي بود زد. گفت: «ما را از «مدارسه» بيرون ميرويم»؛ اين تعبير عدهاي مهاجم بود که طلاب مدرسه مروي آنها را از مدرسه بيرون کرده بودند. وقتي ميخواستند از در مدرسه مروي بيرون بيايند ميگفتند ما را از مدارسه(به جاي مدرسه، مدارسه گفتند)، ميخواستند بگويند بيرون کردند ديدند که چوب طلاب بالاي سرشان است، گفتند ما را از مدارسه بيرون ميرويم. دکتر اميني در شرايط استعفاي خودش گفت من قصدم بود اين خدمت را به پايان برسانم اما ما را از مدارسه بيرون ميرويم. فشار به او فشار فوقالعاده زیاد شد و استعفا داد و اسدالله علم، وزير دربار، به عنوان نخستوزير معرفي شد.