چگونگی تعامل با انحرافات فکری و بدعتها(7)(پرسش و پاسخ)
پرسش:
امام حسن عسکری (ع) در دوران خود، در برابر نهضتها، جنبشها و مکتبهای فکری انحرافی و التقاطی چه تعاملی داشتند؟
پاسخ:
در شش بخش قبلی پاسخ به این سوال، ضمن تاکید بر مواضع حکیمانه و مبارزات امام حسن عسکری(ع) در برابر تفکرات و نحلههای انحرافی و التقاطی به مباحثی همچون: 1- بحث حدوث و قدم قرآن 2- شبهه جاثلیق نصرانی و برگشت مردم از دین اسلام 3- ثنویت و موضع امام حسن عسکری(ع) 4- صوفیه و موضع امام حسنعسکری(ع) 5- شبهه کندی و موضع امام حسنعسکری(ع) 6- مفوضه و موضع امام حسنعسکری(ع) پرداختیم. اینک در بخش پایانی دنباله مطلب را پی میگیریم.
۷ - واقفیه و موضع امام حسن عسکری(ع)
یکی از بدعتهایی که پس از شهادت موسیبنجعفر (ع) از ناحیه برخی از یاران حضرت پایهگذاری شده، پیدایش این دسته است. واقفیه به گروهی اطلاق میشود که پس از شهادت امام موسی کاظم(ع) منکر شهادت حضرت و منکر امامت حضرت رضا(ع) شدند و در امامت حضرت موسی توقف کردند. این انکار برای یک سلسله از انگیزههای مادی و دنیوی بود. چرا که در تاریخ آمده است، پس از شهادت امام اموال فراوانی نزد وکلا و اصحاب حضرت بود و بر آنها بایسته بود که آن اموال را تحویل امام عصر (ع) دهند. این افراد برای تصاحب اموال، وسوسه شدند و دست به تحریف یک حقیقت راستین زدند و آن انکار شهادت حضرت موسی و انکار امامت امام رضا بود. بدین نحو ادعا کردند که حضرت کاظم زنده است و بعدها ظهور خواهد کرد. آنها با این سخنان دروغین اموال امام را تصاحب کردند. گویند زیادبن مروان که یکی از مؤسسان این فرقه بود در وقت شهادت حضرت هفتاد هزار دینار از اموال بیتالمال را در اختیار داشته است. و علیبنابی حمزه و عثمان بن عیسی همچنین وضعیتی داشتند. اینها همراه هم، به چنین کردار زشتی دست زدند و برای همیشه نامی ننگین برای خود ثبت کردند و در طول تاریخ انسانهای فراوانی را از راه حق بازداشتند. در کتاب غیبت شیخ طوسی(ره) و در کتاب المقالات و الفرق در این زمینه مطالبی نگاشته شده است که به اختصار به برخی از آنها اشاره میکنیم:
ابن یزید از برخی از اصحاب خویش نقل میکند که او گفت: وقتی امام کاظم (علیهالسلام) از دنیا رفتند نزد زیاد بن مروان قندی هفتاد هزار دینار پول موجود بود و نزد عثمان بن عیسی سی هزار دینار و پنج کنیز بود و مسکنش در مصر بود. امام رضا برای عثمان پیغام فرستاد که اموال و کنیزان و دیگر وسایل را نزد او بفرستد. چرا که او وارث پدر و امام پس از ایشان است و حضرت به عثمان گفتند، شما هیچ عذری در حبس اموالمان ندارید. اما ابن ابی حمزه انکار کرد و ادعا کرد که مالی نزد او نیست و زیاد قندی هم چنین مدعی شد. اما عثمان بن عیسی به امام نوشت پدرت نمرده است و او زنده و قائم است و بعدها ظهور خواهد کرد. و کسی که قائل به موت حضرت موسی شده است اهل باطل است.
و اگر هم از دنیا رفته باشد کما اینکه تو میگویی پس پدرت مرا امر نکرد که اموال را به تو بسپارم و اما کنیزان را آزاد کردم و با آنها ازدواج کردم.(الغیبه، ص43) از این کلام روشن میشود که عثمان بن عیسی پیشگام و مبدع گفتار به وقف است و دیگران به وسوسه و تحریک او قایل به توقف شدند و امامت حضرت رضا (علیهالسلام) را انکار کردند. گفتنی است که این طایفه پس از این انحراف بزرگ در حیات اعتقادی و اجتماعی خویش، دچار انحرافات دیگری هم شدند که در جای خود مذکور است.
پس از پیدایش این فرقه ضاله همه ائمه (ع) در برابر آنها موضع گرفتند و آنها را مطرود دانستند.
سعیدبن سهل بصری نقل میکند که من واقفی مذهب بودم و روزی با امام هادی (ع) دیدار کردم. حضرت به من فرمود: ای سعید، آیا نمیخواهی از خواب غفلت بیدار شوی؟
این سخن کوتاه حضرت در من چنان اثر کرد که بهحق ایمان آوردم و از باور باطل خویش دست برداشتم.(امام هادی و نهضت علویان، ص 249)
برخی از یاران احمدبن مطهر از حضرت عسکری (ع) درباره واقفیه و توقف آنها بر امام هفتم پرسش کردند که آیا آنها را دوست بدارند یا از آنها برائت جویند؟
امام در پاسخ آنها نوشت: آیا تو طلب رحمت میکنی برای عموی خویش- عمویش از واقفیه بود- خداوند عمویت را رحمت نمیکند و از او تبرا میجوید و من هم از آنها نزد خدا بیزاری میجویم. پس تو هم آنها را دوست مدار و با آنها دوستی و مجالست مکن و بر جنازه هایشان حاضر نشو و بر آنها هیچ وقت نماز میت مگزار. کسی که امامی را انکار کند یا بر شمار آنها امامی را بیفزاید، باور به امامت او پذیرفته خداوند نیست و این شخص برابر است با کسی که قایل به تثلیث است. براستی آن کسی که امامی را انکار کند یا بر شمار آنها فردی را بیفزاید مثل کسی است که امامت ما را منکر است.(بحارالانوار، ج50، ص 274)