نقش استعمار در انحرافات فکری
در کتاب «الفرقان فی تفسیر القرآن و السنّهًْ» راجع به علت تألیف کتاب «فصلالخطاب» آمده است که:
آیتالله مرعشی نجفی(ره) میگوید: از سردار کابلی پرسیدم چه شد استاد شما (میرزا حسین نوری) کتاب فصلالخطاب را تألیف نمود، که این امر باعث خجالت ما و بهانهای برای انتقاد معاندین علیه قرآن گردید؟
وی مکثی نمود وگریست. گفتم آیا به واسطه این پرسش، اسائه ادبی کردم؟ گفت نه، ولی خاطره ناراحتکنندهای در مورد نوشتن این کتاب به ذهن من آمد. من به شیخ (حسین نوری) در جمعکردن سندهایی برای کتاب المستدرک کمک میکردم. سید معمّم هندیای به نزد شیخ آمد؛ سلام کرده و گفت: ای شیخ، آیا اسم امیرالمؤمنین علی(ع) در قرآن آمده است؟ گفت بله، ولی آن را حذف کردهاند. سید گفت: آیا اینگونه به امام ما ظلم کنند و شما ساکت باشید؟ آیا میتوانم از شما درخواست کنم، به هر نحوی که شده هر روز صفحهای از روایاتی را که در مورد نقص قرآن در این زمینه است برای من بنویسید تا آن تسکینی باشد بر دل ما؟ شیخ درخواست او را اجابت کرد و آن سید هر روز میآمد و صفحهای از آنچه شیخ پیرامون موارد تحریف جمع کرده بود، اصلش را به او میداد و نسخهای نزد خود نگه میداشت؛ تا اینکه کتابی شد به اسم «فصلالخطاب فی تحریف کتاب ربّ الارباب». پس از مدتی آن سید رفت و برنگشت.
روزی من به سفارت بریتانیا در بغداد مراجعه کردم که در آن موقع عراق تحت سلطه بریتانیا بود. دیدم یکی از اعضای سفارت به من مکرّر نگاه میکند. من نیز به او نگاه کردم. گویا او را در جایی دیده بودم. او به من سلام کرد و گفت: آیا مرا میشناسی؟ گفتم نه. گفت: من همان سید هندی هستم که به خانه شیخ میآمدم و هر روز صفحهای از کتاب فصلالخطاب را میگرفتم. گفتم پس چرا لباس و ظاهرت را تغییر دادهای؟ گفت: من اهل بریتانیا هستم و مشغول کار در سفارت بریتانیا همانگونه که میبینی؛ و من مأمور بودم برای به دست آوردن آن مطالب از شیخ، که مقصودم حاصل شد.1
شایان ذکر است در مورد روایاتی که مرحوم میرزا نوری در کتاب فصلالخطاب جمعآوری نموده است اینکه روایات ایشان عمدتاً از سه راوی گرفته شده که یا فاسدالمذهب یا دروغگو یا مجهولالحال بودهاند. (احمدبن محمد الیساری فاسدالمذهب- علیبن احمد کوفی کذّاب- و ابیالجارو (مجهول یا مردود هستند)2
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- الفرقان فی تفسیرالقرآن و السنه، محمد صادقی تهرانی، ج 12، ص 329
2- شیعه پاسخ میگوید، آیتالله مکارم شیرازی، ص 23