تاریخ شفاهی انقلاب به روایت حاج حبیبالله عسکراولادی-شبشکنان-4
اختلاف و تعصب، ریشه نهضت ملی نفت را خشکاند
عضو فدائيان اسلام نبودم
من در هفده سالگي در متن فعاليتها ولي بدون عضويت در هيچ يک از سازمانها بودم. حتي توفيق عضويت در فدائيان اسلام را نداشتم. آن روز گروههاي مذهبي- ملي حداقل هفت يا هشت گروه بودند. دو، سه تاي آنها ملي خالص و دو سه تا مذهبي خالص بودند. مثلا فدائيان اسلام مذهبي خالص بودند. مجمع مسلمانان مجاهد گروهي مذهبي در کنار آيتالله کاشاني بود.
در مسجد صدريه تهران که در ميدان خراسان قرار دارد، مرحوم شيخ محمد تهراني يک بخش عمدهاي را که هيئت قائميه نام داشت، هدايت ميکرد. اينها بخشهاي مذهبي بودند که در حرکت اسلامي ملي آن روز شرکت داشتند. در مقابل، حزب ايران، حزب مردم ايران و حزب زحمتکشان ملت ايران فعاليت ميکردند. بعدها تشکلهايي منشعب شده از اين سه تشکل ملي وجود داشتند و تعدادي هم از هيئات ديني. بنده در آن روز عضو هيچ کدام از اينها نبودم. اما در ارتباط با بيت مرحوم آيتالله کاشاني و موضعگيريهاي ايشان توفيق داشتم. به همين جهت هم تصور بنده راجع به قيام اسلامي ملي شدن صنعت نفت اين است که هردو بخش از روي تعصب چيزهايي از خودشان باقي گذاشتهاند. يعني آنچه که مليون از آن نهضت اسلامي و ملي به يادگار گذاشتهاند اين است که اين نهضت فقط ملي بوده و مذهبيها جز در انحراف نهضت ملي نقش ديگري نداشتهاند، به عکس، درميان مذهبيها هم بعضي چيزها نوشته ميشود که آنها هم براي مليون نقشي جز فسادانگيزي قائل نيستند.
انصاف بايد داد که در شروع آن نهضت سرمايهگذاريهاي خالصي وجود داشت و حتي بسياري از نيروها که در بخش ملي آن روز کار ميکردند، بعداً به بخش مذهبي پيوستند و البته بعضي از کساني هم که در بخش مذهبي کار ميکردند به بخش ملي پيوستند. شرايط ملي شدن صنعت نفت را بايد کساني که تعصب ندارند، به رشته تحریر دربیاورند. آنچه من تاحالا ديده و شنيدهام خالي از تعصب نيست. اين را به اين دليل براي نسل جوانمان عرض ميکنم که از اينجا به بعد هم بنده وقتي راجع به هر موضوعي مطلبي را بگويم سعي ندارم مورد پسند امروز باشد، سعي خواهم کرد که ببينم واقعا آن روز در تاريخ چگونه گذشته است تا تحليلگران موارد دست نخورده تاريخي را کنار هم بگذارند و بتوانند تحليل بکنند.
ما در جريان ملي شدن صنعت نفت رفتهرفته مجموعهاي شديم از تعدادي از برادران که در همان حوزه مرحوم شيخ محمد حسين زاهد با هم بوديم و نيز تعدادي که در مدرسه مروي و در هيئتهاي ديني با همديگر آشنا شده بوديم. تعدادي از ما عضويت هيچ کجا را نداشتيم، فقط در متن کارهاي مورد تاييد آيتالله کاشاني قرار ميگرفتيم. از سال 1327 و پس از آزاد شدن از زندان تا 28 مرداد 1332 در عمده جريانات هماهنگ با روحانيت در متن فعاليتها بوديم. اما پس از 28 مرداد شرايطي خاصي پيش آمد.
تهاجم خونين مليگراها به منزل آيتالله کاشاني
اختلافاتي در بين فدائيان اسلام و نيز اختلافاتي ميان بخش ملي و مذهبي نهضت اسلامي و مليونانداختند؛ دو طرف شروع کردند به محکوم کردن يکديگر. حتي در 22 و 23 مرداد 1332 تعدادي که خودشان را نيروي سوم ميناميدند از پشتبامها و ديوارها به جلسه روضهخواني منزل مرحوم آيتالله کاشاني ريختند و تعدادي را در روضه شهيد کردند و صدماتي را وارد کردند. تا نزديک 28 مرداد اين به هم ريختگي وجود داشت. دو طرف همديگر را محکوم ميکردند. براي مثال مرحوم نواب صفوي در 27 ماه حکومت دکتر مصدق، 24 ماه در زندان و تبعيد بود. حالا مرحوم نواب صفوي کسي است که دستور اعدام رزم آرا را داده بود و رزم آرا اگر ميماند براي جبهه ملي هيچ مجالي نميماند!
در يک تصميمگيري که اعضاي جبهه ملي هم از بخش مذهبي و بخش ملي در آن حضور داشتند، ايشان ابتدا اتمام حجت کرد و سپس به دنبال اعدام رزم آرا رفت. اما دولت دکتر مصدق به محض اينکه روي کار آمد ايجاد محدوديت براي فدائيان اسلام را شروع کرد. اينها هم البته به عکسالعمل وادار شدند. از جمله اينکه تعداد زيادي از فدائيان اسلام براي آزاد شدن رهبرشان، مرحوم سيد مجتبي ميرلوحي (نوابصفوي) در زندان قصر متحصن شدند. دستور دولت بر کوبيدن، مجروح کردن و بازداشت اينها که قرار گرفت و به دنبال آن نقشه ترور دکتر مصدق و بعد انصراف از ترور دکتر مصدق و انجام ترور دکتر حسين فاطمي اوضاع را بسيار مغشوش کرد.
دلزدگي جوانان متدين از اختلافات داخلي مبارزان نهضت نفت
شرايط در چند ماهه آخر حکومت دکتر مصدق بسيار نگرانکننده شد. اطرافيان مرحوم آیتالله کاشاني نيز همهشان قابل دفاع نبودند. منجمله يک روحاني به نام شمسالدين قناتآبادي که در راس مجمع مسلمان مجاهد قرار داشت؛ اصلاً متصل به رژيم محمدرضا خائن و جزء عوامل و نوکران آنها شد. يک بخش ديگر از طرفداران مرحوم آيتالله کاشاني حزب زحمتکشان دکتر بقايي بود. واقعاً موضعگيريهاي آنها قابل دفاع نبود. لذا عمده ماها از اين شرايط زده شديم.
بخش ديگري از نيروها که بعداً در خدمت امام(ره)قرار ميگيرند، در اين صحنه زده شدند. از جمله نيروهاي فدائيان اسلام مثل مرحوم شهيد مهدي عراقي که ايشان در اثر تلاش براي حل اختلاف بين رهبران فدائيان اسلام و تعدادي از اعضا با حکم رهبر فدائيان اسلام از اين گروه اخراج شدند و خود به خود اين کارهاي داخلي بيش از دشمنان خارجي در تفرقه و پراکندگي موثر افتاد و شرايط سال 33 و34 شرايطي شد که عمده نيروهاي مخلص به فکر اين افتادند که تکيهگاهي ندارند و در نتيجه خودشان را از صحنه سياسي کنار کشيدند. لذا بنده همراه با برادران ديگري که با هم بوديم از سال 33 تا سال 39 به دنبال تشکيل يک هيئت و کارهاي خيريه و اجتماعي رفتيم و از کارهاي سياسي کنارهگيري کرديم.