نقد و تحلیل فیلم «خانه پدری»
پا در گِل و لب بر تیغ! برسد به دست کیانوش عیاری
محمدرضا محقق
کیانوش عیاری در سینمای ایران کارگردان باسابقه و نامآشنایی است. تعدادی از بهترین و ماندگارترین فیلمهای سینمای ایران متعلق به اوست. از «بودن و نبودن» گرفته تا «شبح کژدم». اما خانه پدری چه در حوزه ساختار و میزانسن سینمایی و زیباییشناسی هنری و چه در فرامتن ارجاعی و رویکرد تحلیلی و نماد و نمود اندیشگیاش نیازمند نقد و تحلیل درخور و جدی است.
فیلم آنطور که خود کارگردان میگوید از یک خبر در روزنامه شروع شده؛ خبر به قتل رسیدن یک دختر در خانهای واقع در شمال تهران آن هم به دلیل «بیحیثیتی ناموسی» و ترس خانواده از آبروی بر باد رفته.
همین بخش از ماجرا هم جای سوال دارد که وقتی یک خبر، یک منظر، یک قاب، یک طرح، یک رویداد، مطمح نظر و محل تأمل فیلمساز میشود، آیا خودآگاه و ناخودآگاه، به سمت «تعمیمدهی» و افتادن در ورطه ابهامآفرینی به جهت بسامد واقعی آن واقعه در جامعه، و تصویری که از برآیند آن فرآیند سینمایی برای مخاطب داخلی و خارجی به وجود میآید نمی رود؟
اصلا بحث این نیست که کارگردان چنین قصدی داشته و خودآگاه به این سمت و سو رفته یا نه؛ بحث چیزهای اجتنابناپذیری است که در چنین اتمسفری به سراغ هر کارگردانی میآید و نمیتوان از آن فرار کرد.
«تعمیمدهی» و «نمادسازی»، «ارجاعهای فرامتنی» و گذر از حجاب «هنر» و تلنگر به «تاریخ»، همه و همه زیربنایی میشود برای ایجاد حواشی فرامتنی و التهاب ناشی از آن به خصوص در سینمای ایران و بهخصوص در مواقف و مواضعی مثل آنچه «خانه پدری» بدان پرداخته و در آن گرفتار آمده است.
البته مواردی که مطرح شد نه به مثابه مضار و خواص ویژه این فیلم و اینگونه فیلمها، بلکه عموما، آسیبها و تبعاتی که این اتمسفر دارد و چه بسا نتوان بسیاری از آنها را به گردن فیلمساز انداخت و از او توقع جبران داشت، بلکه بایستی به لحاظ اندیشگی و به خصوص به جهت مطالعات بینامتنی، به این خلل و فرج اندیشید و راه عبور از اینگونه مخمصهها را با کمترین آسیب و هزینه، جست و یافت.
البته تصویری که در خانه پدری بر پرده افتاده بسیار تلخ و زجرناک و ملتهب و آسیبزننده است. و این تصویر حتی اگر بازتاب صادقانهای باشد و حتی اگر فیلمساز برای خود یک رسالت و تعهد و مسئولیت اجتماعی و فرهنگی فرا هنری قائل باشد که گویا هست؛ در چنین موقعیتی باید به دنبال راه چاره بود که این «تصویر»، «تعمیم» نباید و این همان تمهیدی است که در خانه پدری به آن اندیشیده نشده و از آن غفلت ورزیدهاند.
نکته دیگر اینکه کارگردان میبایستی با حواس جمع و دقتنظر، کاملا به اشارات «تاریخی» و تذکارهای فرامتنیاش دقت میکرد. به عبارت دیگر میتوان گفت لطمات شدیدی که فیلم «خانه پدری» از ناحیه فرامتنش خورد و باعث و بانی بسیاری از مشکلات برای این فیلم شد، انگارههای تاریخی و به نوعی بیان این فاجعه – قتل دختر معصوم به دلیل روحیه تعصبی غلط- در قامت یک تدریج تاریخی است به گونهای که گویی همه تاریخ در امتداد و به پیوست چنین فجایعی شکل گرفته است و میگیرد! این در واقع پاشنه آشیل اصلی و همان سوراخ دعایی است که کارگردان گم کرده و خود را، فیلمش را و مخاطب و سینما و جامعه و همه و همه را به هچل انداخته است!
عدم رعایت این مرزبندیهای دقیق در حوزه تاریخ، جامعه، نمادهای سینمایی، اشارات مذهبی، ریزبینیها و نکته سنجیهای شخصیتپردازانه و دهها نکته و ظرافت هنری دیگر که حتما کارگردانی همچون کیانوش عیاری به خوبی بر آنها واقف است، منجر به همین وضعیت بغرنجی شد که خانه پدری در طول این 10 سال آزگار آوارگی و بلاتکلیفی و ممیزی و توقیف چندبارهاش تجربه کرد. در حالی که کاملا قابل سنجش، پیشبینی و جلوگیری بود.
بگذارید برای توضیح بیشتر و دقیقتر موضوع در این بحث که بسیار موسع و مفصل است تنها به یک مثال بسنده کنم؛ قطعا جناب کارگردان بهتر از نگارنده میداند که حتی اگر تنها یک شخصیت در میان شخصیتهای اصلی و یا حتی فرعی خانه در حوزه ریختشناسی آدمهای مذکر بالغ متعصب غیرتمند مذهبی، رویکرد دیگری داشت، «مثبت» بود و از تعصب کور، از قتل فجیع، از یکدست شدن فضای خانه از ناحیه مردان در خصوص کشتن دختر، جلوگیری میکرد و یا حتی ندای دگراندیشی سر میداد، فیلم برای مخالفانش اینقدر یکطرفه و مغرضانه به نظر نمیرسید.
اما زهی تأسف که غفلت از این تمهید مهم و دم دست، و فروغلتیدن در آوار تلخ و خونین و دردناک فاجعهآفرینی دستهجمعی، کار را بسی مشکل و غیر قابل هضم و باور کرد و شد آنچه شد!
در حالی که «خانه پدری» با رعایت این تمهیدات نه تنها از نظرگاه منتقدان منصف و غیرمنصفش در این فضای سوءتفاهم برانگیز ملتهب، یک فیلم ضد ایرانی و سیاه و تلخ نبود، بلکه یک اثر آسیبشناسانه جدی که میتواند دستاورد ارزشمند و قابل دفاعی در حوزه جامعهشناسی، تاریخ، اندیشه ایرانی، نقد عرف مذهبی و... داشته باشد محسوب میشد. حیف و صد حیف!