رزق و روزی با منزوی شدن از جامعه به دست نمیآید(حکایت خوبان)
در بنیاسرائیل زاهدی از شهر بیرون رفت و در غاری انزوا گزید با این انگیزه که توکل میکنم تا روزی من برسد. یک هفته سپری گشت و هیچ رفقی (گشایشی) پدید نیامد. و به هلاکت نزدیک گشت. وحی آمد به پیغمبر روزگار که به آن زاهد بگو! به عزت من سوگند تا به شهر نروی و در میان مردم تعامل نکنی تو را روزی ندهم. پس به فرمان حق به شهر باز آمد و رفقها و گشایشها آغاز شد. از هر جانبی هر کسی تقربی میکرد و چیزی میآورد. در دل وی افتاد که این چه حالت است؟ وحی آمد به پیامبری که در آن روزگار بود که به او بگو! تو خواستی که با زهد خویش حکمت ما را باطل کنی، ندانستی که من روزی بنده خویش را از دست دیگران (و در تعامل با آنان) دهم. تو بندگی کن ( به اوامر و نواهی خدا عمل کن) و کار خدایی و روزیرسانی را به ما واگذار!1
____________
1- پایگاه اطلاعرسانی حوزه، مورخ اسفند 1380، شماره 12