هالیوود زیر ذرهبین
من ایرلندی هستم لعنت به انگلستان!
فاطمه قاسمآبادی
در گذشته فیلمها و سریالهای متعددی در مورد ظلم انگلستان نسبت به دیگر اقوام و کشورهای آسیایی و آفریقایی ساخته شده بود. البته انگلستان ثابت کرده است که وقتی پای برتریت طلبی و نژادپرستی به میان میآید میتواند به همسایههای دم گوشش هم مانند مردمی که در قارهای دیگر هستند، ظلم کند و به زور، ناموس و اموال شان را غارت کند. از این رو در سه دهه گذشته فیلمها و سریالهایی با محوریت ظلم انگلستان به مردم ایرلند و اسکاتلند نیز مورد توجه قرار گرفته است.
فیلم «بلبل» یکی از تازهترین ساختهها در مورد استعمار همه جانبه انگلستان است که سال گذشته بیسر و صدا اکران شد. داستان فیلم در مکانی که کمتر سینما و تلویزیون به آن پرداختهاند میرود و مخاطب را به سال 1825 و زمان استعمار استرالیا توسط انگلیس میبرد و ظلمهایی را که توسط سربازان انگلیسی به مردم بومی استرالیا و زندانیان ایرلندی میشود را، به تصویر میکشد.
در حال حاضر با وجود شعلهور شدن خشم و اعتراض مردم اسکاتلند و ایرلند به خاطر تصمیمات دولت انگلیس مبنی بر جدا شدن از اتحادیه اروپا و نیز به دلیل ظلم، فشار و تحقیری که طی سالیان متوالی بر مردم این دو کشور توسط انگلستان تحمیل شد، ساخت فیلمی مانند «بلبل»، بسیار معنادار به نظر میرسد؛ مخصوصا که به خاطر سیاستهای بسیار تبعیض گرایانه در مورد مردم این دو کشور، زمزمههای جدایی به فریاد تبدیل شده است و هر اتفاقی میتواند فتیله این خشم سربسته و اعتراض بحق را روشن کند.
البته ساخت فیلم بلبل از طرف کشوری مانند استرالیا که میتواند به محض مرگ ملکه انگلستان، استقلال خود را از این کشور اعلام کند هم، قابل توجه است و میتوان آن را به عنوان فیلمی که قرار است ذهن مخاطب استرالیایی را به یاد گذشتههای نه چندان دور ببرد و لزوم جدایی واستقلال از انگلستان را به او یادآور شود، در نظر گرفت.
بلبل شروع به خواندن میکند
بلبل یا(The Nightingale) نام فیلمی است در ژانر درام، تاریخی و هیجانی به کارگردانی و نویسندگی «جنیفر کنت»، محصول سال ۲۰۱۸ استرالیا.
داستان فیلم بلبل در سال 1825 و در زمان اشغال استرالیا توسط انگلیس، میگذرد. «کلیر» که یک محکوم ایرلندی ۲۱ ساله است (با بازی اشلینگ فرنچوسی) دوران محکومیتش توسط دولت انگلستان به پایان رسیده اما پس از آزادی هنوز هم مجبور است با سوء استفادهگریهای ستوان «هاوکینز» (با بازی سم کلفلین) کنار بیاید و به خاطر حفاظت از شوهر و نوزادش، سکوت کند. وقتی همسر کلیر آبروی هاوکینز را جلوی مافوقش میبرد، هاوکینز و گروهش به طرز بیرحمانهای شبش به خانه کلیر حمله میکنند، شوهر و فرزندش را میکشند و به کلیر تعرض میکنند و فردایش هم برای گرفتن پستی مهمتر از آن منطقه میروند.
کلیر که میبیند فریاد و شکایتش پیش قاضی منطقه به جایی نمیرسد، تصمیم میگیرد خودش برای انتقام از این گروه دست به کار شود و با استخدام یک ردیاب بومی به نام «مانگانا» به بهانه اینکه دارد به دنبال همسرش میگردد، رد هاوکینز و گروهش را پیدا میکند... .
نگاهی با فطرت زنانه
در فیلم «بلبل» محور اصلی داستان بر شخصیت زنی میگردد که مورد ظلم واقع شده و حالا به دنبال گرفتن انتقام است اما این شخصیت بر خلاف دیگر شخصیتهای انتقام گیرنده زن در دو دهه اخیر سینمای غرب، نه سمبلی از جذابیتهای جنسی است که تفنگ به دست گرفته و فانتزیهای مجازاتگر بودن را تداعی میکند و نه قرار است با نفرت از مردان، تک تک آنها را قلع و قمع کند؛ کلیر بر خلاف تصاویر کلیشهای معمول از زنان، یک مادر و یک همسر داغدار است که مورد ستم قرار گرفته و چون شرایط شکایت از ظالمان را ندارد، قدم در این راه میگذارد.
بهتر اگر بخواهیم بگوییم کلیر یک زن واقعی است، با تمام خصوصیات فطری و انسانی، به خاطر همین هم وقتی قاتل فرزندش را میکشد به شدت منقلب میشود و میفهمد که انتقام و کشتن چیزی نیست که در ذات او جایگاهی داشته باشد و در نهایت هم دو نفر باقی مانده به دست کلیر در مقابل تمام مردمی که آنها را نمیشناسند، رسوا میشوند اما به دست کلیر کشته نمیشوند .
دقت به حالات و روحیات طبیعی زن و مردی ستم دیده بدون در نظر گرفتن رنگ و نژادشان در فیلم بلبل، باعث شده تا مخاطب با تمام وجود بتواند با لحظه به لحظه این فیلم و دو شخصیت اصلی، هم ذاتپنداری کند و تا آخر پای داستان آنها بنشیند.
تبعیضی بالاتر از رنگ پوست
در فیلم «بلبل» نویسنده با هوشمندی علاوه بر نشان دادن تبعیضهای معمول بین سفیدپوستان و رنگین پوستان، به سراغ به تصویر کشیدن تبعیض در مقیاس عمیق تری چون ملیت گرایی رفته است، به خاطر همین هم در این فیلم مانگانا، به عنوان یک سیاه پوست بومی که مورد آزار سفید پوستان انگلیسی قرار رفته است در کنار کلیر که زنی سفید پوست است ولی با فاصله کمی از انگلستان و در ایرلند به دنیا آمده، قرار میگیرد و فیلم نشان میدهد که هر دو این انسانها در مقابل ظلم و برتریت طلبی افراطی انگلیسیها، یکسان هستند و به هیچ کدام رحمی نمیشود.
در قسمتی از مکالمات مانگانا و کلیر، مانگانا با بیان ظلمهای سفید پوستان انگلیسی در مورد خودش و کل خانواده اش به خاطر خشم از آنچه برایش اتفاق افتاده، به کلیر که فکر میکند یک سفید پوست انگلیسی است، لقب «حرامزاده انگلیسی» میدهد و کلیر هم که خودش بالاترین درجه از تبعیض و ظلم را از جانب این به اصطلاح سفید پوستان انگلیسی دیده بود، با خشم میگوید: «من ایرلندی هستم، لعنت به انگلستان» این دیالوگ و دیالوگهایی که در طول این سفر بین مانگانا و کلیر رد و بدل میشود به خوبی احساسات مردمی را که از ظلم انگلستان ضربه خوردهاند و حالا دیگر نمیتوانند مثل گذشته در این مورد سکوت کنند و به دنبال انتقام هستند را، نشان میدهد.
در فیلم «بلبل» شخصیتها به مرور و در جریان داستان به عمق و پختگی میرسند، به خاطر همین هم در ابتدای فیلم کارگردان با هوشمندی نشان میدهد که شخصیتی مثل کلیر به خاطر ترسش از ستوان انگلیسی، زیر بار ظلم باقی میماند و هر گونه سوءاستفادهگری را به امید نجات همسر و فرزندش تحمل میکند اما در نهایت به این نتیجه میرسد که سکوت نه تنها نجات بخش نیست که تنها ظالم را جریتر و گستاختر میکند و شخصیت مانگانا هم مانند کلیر در ابتدای داستان به شدت از درگیر شدن با به اصطلاح خودش «سفیدپوستان وحشی» میترسد اما رفته رفته و با آشکار شدن اینکه چرا کلیر در این سفر به دنبال انتقام است و دیگر اتفاقات، مانگانا نیز جرأت نداشته اش را به دست میآورد و در مقابل ظلمی که به او و امثال او در سرزمینش شد، میایستد.
در صحنههایی که مانگانا و کلیر مهمان پیرزن و پیرمرد انگلیسی مثلا مهربان هستند، وقتی از مانگانا دعوت میشود که به جای زمین میتواند غذایش را که در ظرف غذای سگ ریخته شده، با آنها روی میز بخورد، اشکهای مانگانا جاری میشود و میگوید: «اینجا سرزمین منه، اینجا خونه منه...» کارگردان با ظرافت عمق نژادپرستی را حتی در قالبهای به ظاهر مهربان ولی در واقع مخوف، به تصویر میکشد و نشان میدهد که هرگز قرار نیست این نژادپرستی تمام شود، بلکه در بهترین حالت ممکن، شکل و رنگش تغییر میکند.