عارف نوجوان جبهه که سرلشکر سلیمانی روایت کرد که بود؟
با بیسیم راکال با حاج قاسم سلیمانی تماس میگیرد و میگوید «بیا اینجا». به سرلشکر سلیمانی میگوید «اکبر موساییپور و صادقی [بچههایی که برای شناسایی رفته بودند] برنگشتند.» حاج قاسم بسیار ناراحت میشود و میگوید «ما هنوز شروع نکردیم، دشمن از ما اسیر گرفت و این عملیات لو رفت» دو روز بعد مجدد با حاج قاسم تماس میگیرد و میگوید «بیا اینجا» به سرلشکر سلیمانی میگوید «فردا اکبر موساییپور برمیگردد و بعدش صادقی برمیگردد...»
شهدا متصل به کانون حیات شدهاند و حیات بخش جامعه انسانیاند. انسان بقاء خود و هر نفسی را که میکشد، مدیون ایثار و مجاهدت آنهاست. در میان رزمندگان، عارفان و صاحب دلانی حضور داشتند که عصاره فضیلت در جبههها بودند و در اثر طهارت روحی و تزکیه نفس، دلباخته و شیدای خدا شده بودند. آنها نقش طلایهداری و هدایتگری داشتند و مجرای بارش فیض الهی بودند. از کرامات آن وارستگان هرچند شنیدهایم و خواندهایم امااشاره سرلشکر قاسم سلیمانی به یکی از این ستارههای پُر نور دفاع مقدس، بیننده را حیرتزده میکرد. آن شهید جلیل القدر که فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در مصاحبه با دفتر حفظ و نشر آثار رهبر معظم انقلاب اسلامی از او یاد کرد، نامش «حسین نادری» است.
سردار مقاومت در آن گفتوگو، پس از تبیین زمینههای وقوع جنگ ۳۳روزه، اتفاقات تکان دهنده اتاق عملیات حزبالله، توصیف مقام والای شهید مجاهد و مخلص «عماد مغنیه» و حالات معنوی رزمندگان حزبالله به روایت مقام عرفانی و زلالی روحی «شهید نادری» و تأثیر آن در صحنه مدیریت عملیات در دفاع مقدس میپردازد.
حاج قاسم سلیمانی میگوید: ما خیلی از این صحنهها را در دفاع مقدس خودمان دیده بودیم... یک وقت - شاید یک سال و نیم قبل از عملیات کربلای پنج - ما در شلمچه بودیم و میخواستیم آنجا عملیات بکنیم و برای اینکه دشمن متوجه ما نشود، نیروهای اطلاعات عملیاتمان را مستقر کرده بودیم. مقابل ما آب بود و آن روز دو نفر از بچههای ما به نام حسین صادقی و اکبر موساییپور به شناسایی رفتند اما برنگشتند. یک برادری ما داشتیم که خیلی عارف بود؛ نوجوان مدرسهای بود، دانشآموز بود اما خیلی عارف بود. یعنی شاید در عرفان عملی، کم مثل او پیدا میشد؛ به درجهای رسیده بود که بعضی از اولیا و بزرگان عرفان، بعد از مدت طولانی مثلاً هفتاد هشتاد سال میرسیدند. من در اهواز بودم که این برادر نوجوان ما با بیسیم راکال با من تماس گرفت و گفت «بیا اینجا». من رفتم آنجا. آن برادر ما گفت «اکبر موساییپور و صادقی برنگشتند.» خیلی ناراحت شدم و گفتم «ما هنوز شروع نکردیم، دشمن از ما اسیر گرفت و این عملیات لو رفت» و با عصبانیت این حرف را بیان کردم.
موساییپور
فردا برمیگردد
فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از تماس دوباره «شهید نادری» دو روز پس از این ماجرا و رفتنش نزد وی میگوید و میافزاید: وقتی اسم «حسین آقا» را میبردند، یک حسین آقا بیشتر نداشتیم؛ شاید صدها حسین در آنجا بودند، اما فقط یک «حسین آقا» بود. گفتم «حسین! چه شده؟» گفت «فردا اکبر موساییپور برمیگردد و بعدش صادقی برمیگردد.» گفتم «از کجا میگویی؟» گفت «شما فقط بمانید اینجا.» من ماندم.
نماز شب روی آب
سرلشکر سلیمانی، اینجا درست از آب درآمدن پیشبینی غیبی «حسین آقا» را بیان میکند؛ ما یک دوربین خرگوشی داشتیم که دورش را گونی چیده بودیم و دژ درست کرده بودیم. برادرهای اطلاعات که پشت دوربین بودند، نزدیک ساعت یک بعدازظهر بود که گفتند یک سیاهی روی آب است. من آمدم بالا دیدم درست است؛ یک سیاهی روی آب خوابیده بود. بچهها رفتند داخل آب و دیدند که اکبر موساییپور است. روز بعدش هم حسین صادقی آمد. عجیب این بود که آن آب با همه تلاطماتی که داشته، اینها را به همان نقطه عزیمتشان برگردانده بود. هر دو در آب شهید شده بودند. خیلی عجیب بود. من به حسین گفتم «حسین! از کجا این را فهمیدی؟» گفت «من دیشب اکبر موساییپور را در خواب دیدم که به من گفت: حسین! ما اسیر نشدیم، ما شهید شدیم. من فردا این ساعت برمیگردم و صادقی روز بعدش برمیگردد.» بعد حسین به من جملهای گفت که خیلی مهم است. گفت «میدانی چرا اکبر موساییپور با من حرف زد؟» گفتم نه. گفت «اکبر موساییپور دو تا فضیلت داشت: یکی اینکه ازدواج کرده بود، دوم اینکه نماز شب او در آب قطع نشد. این فضیلت او بود که او آمد من را مطلع کرد.»
جوانترین فرمانده گردان
خوب است، به مناسبت یادکرد حاج قاسم سلیمانی از شهید «حسین نادری» اینجا به بخشی از زندگینامه و خاطرات همرزم آن وارسته نوجوان جبهه بپردازیم. «حسین آقای جبهه» متولد ۲۰ فروردین ۱۳۴۷ در شهرستان سیرجان استان کرمان بود. پس از طی دوران دبستان و راهنمایی، در رشته علوم تجربی در دبیرستان ادامه تحصیل داد و نقشآفرینی مهمی در اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشآموزان داشت.
شهید عزیز، «حسین نادری» در ۱۵ سالگی وارد جبهه شد و در گردانهای رزمی سازماندهی و وارد سازمان ادوات شد. تدبیر، شجاعت و قدرت بالای تصمیمگیری «حسین» در کنار تعبد و اخلاصش، سبب شد او جانشین گردان ضد زره، فرمانده گردان ضد زره و جانشین عملیات تیپ ادوات شود. این شهید واصل و عارف پس از آن و در حالیکه 18 سال داشت، فرمانده گردان ۴۱۶ عاشورای لشکر ۴۱ ثارالله شد. به همین دلیل از او بهعنوان جوانترین فرمانده گردان نیروی زمینی سپاه یاد میشود.
اینجا را با خون شهدا گرفتیم از دست نمیدهیم
همرزم این شهید والامقام میگوید: آتش عراق خیلی زیاد بود. دستور عقبنشینی رسیده بود و بچهها آمده بودند عقب، ولی حسین حاضر نمیشد برگردد، یوسف رفت سراغش و گفت؛ بیا برویم عقب، حسین گفت؛ نه من عقب نمیآیم، ما اینجا را با خون شهدا گرفتیم و به این راحتی از دست نمیدهیم.
وی ادامه میدهد: یوسف که دید حسین به هیچ قیمتی حاضر به برگشتن نیست، رفت پیش روحانی گردان و از او کمک خواست. حاج آقا انصاری خودش را به حسین رساند و به خون حاج آقا مهدی زندینیا قسمش داد؛ تا راضی شد برگردد عقب. شهید حسین نادری با ناراحتی برمیگشت عقب. چند قدم که برمیداشت، نگاهی به پشت سرش میانداخت و به پهنای صورتاشک میریخت و میگفت؛ ما اینجا را با خون شهدا گرفتیم و به این راحتی از دست نمیدهیم.
معاون عراقی حسین آقا!
همرزم «شهید نادری» خاطره دیگری نیز بیان میکند؛ شهید «حسین نادری» شوخ طبع بود، روز اول عملیات کربلای یک، بچهها یک عراقی را اسیر کردند. حسین، اسیر عراقی را مینشاند کنار دست خودش توی جیپ و میرفت کارهایش را توی خط انجام میداد. در چند روزی که اسیر عراقی همراه حسین بود، هر کس از حسین میپرسید این کیه؟ میخندید و میگفت؛ معاونم هست. اسیر عراقی آنقدر تحت تأثیر رفتار و اخلاق حسین قرار گرفته بود که وقتی حسین پشت قبضه ۸۲ مینشست تاتانکهای عراقی را بزند، میرفت و برایش مهمات میآورد و با دست خودش میگذاشت توی قبضه و شرایط را برای شلیک قبضه ۸۲ آماده میکرد و حسین همتانکها را هدف قرار میداد.
«حسین آقای جبهه» سپیدهدم روز یکشنبه ۲ مرداد ۱۳۶۷ در عملیات بیت المقدس ۷ وقتی که 21 سال داشت، در سرزمین مقدس شلمچه شهادت را در آغوش کشید. خون آن شهیدان عظیم القدر امروز، موجب رویش جوانان مؤمن انقلابی شده است که از ایران، افغانستان، پاکستان، عراق، سوریه و بحرین تا یمن، فلسطین، لبنان، نیجریه و کل پهنه جهان در راه دفاع از اسلام و انقلاب و ولایت تا آخرین نفر و تا آخرین سنگر ایستادهاند و با مجاهدتشان خواب مستکبران را آشفته کردهاند. آنها چشم و دل به لسان مقتدای انقلاب، امیدوارانه پیش میروند تا زمینه را برای طلوع خورشید ولایت عظمی فراهم سازند.