بیم انحراف
پژمان کریمی
منتقدان سینما بر آنند که برخی از آثار سینمایی که در حیطه آثار دفاع مقدس، طبقهبندی موضوعی میشوند، اساساً وجهترادف و نسبتی با واقعیات جنگ تحمیلی هشت ساله ندارند و از دایره شمول و اطلاق اثری در این حوزه، بیرون هستند.
بهطور مثال فیلم سینمایی«خرس» یا «1359» و... را اثری در قلمروی آثار دفاع مقدس توصیف نمیکنند. زیرا رزمندگان درون این فیلمها، نشان رزمندگان اسلام را ندارند. طبعا منظور از «نشان»؛ نه صرفا کلاه و پیشانی بند و لباس و پوتین رزمندگان که علاوه و مهمتر از نشانههای ظاهری؛ نوع تفکر، آرمان و غایات است که در رفتار و کلام و البته ظاهر، تجلی مییابد.
منتقدان بر این دیدگاه پافشاری میکنند که هنرمندان باید از تحریف تاریخ و واقعیت مسلم پرهیز کنند و مقاطع و پدیدهها وشخصیتهای تاریخی را آنچنانی که بودهاند یا هستند، به روایت و تصویر درآورند.
این دیدگاه درست است و طبعاً؛ تفاوت و تنوع سلیقه و اندیشه و خواست، مجوزی برای تحریف و تحدید واقعیات نیست. کارکرد و فضیلت هنرمند اصیل این است که راوی و ناشر صادق واقعیت شود تا حقیقت درهاله پوشیدگی و دام منحوس انکار نرود.
در ساحت ادبیات داستانی نیز همچون سینما باید نگران طبقه بندیها و واقعنماییها و تحریفها باشیم.
نگارنده سالها پیش و در دوران نوجوانی کتابی خواند با نام«ه» که پنداری؛ به شرح بخشی از مبارزات مردمی در قالب نهضت ملیشدن نفت ایران و ایستادگی در برابر استعمار انگلیس میپرداخت. صاحب این کتاب هم- به اشتباه- از نامبردارترینهای ادبیات داستانی معرفی میشود.
اما این کتاب تا چه حدی به شرح مستند مبارزات مردمی و خاصه؛ طبقه محروم علیه دستگاه جور پهلوی و استعمار انگلیس پرداخته است؟ آیا اگر نوجوانی این کتاب را بخواند، واقعیت نهضت ملیشدن نفت را بهخوبی درک خواهد کرد یا با جماعتی روبهرو میشود که اندیشهشان هیچ تناسبی با دغدغههای مردم و مشی دینداران و آرمانهای متعالی ندارد؟
مگر طیف دیندار و گروه فدائیان اسلام نقشی بزرگ در جریان ملیشدن صنعت نفت ایفا نکردند؟ آیا حذف نقش دینداران در واقعهای تاریخی جفا نیست؟ آیا رواست و حرفهای است که کتاب هدف اشاره را چون اشاراتی و نگاهی به مبارزه علیه پهلوی دوم و استعمار انگلیس دارد، در زمره آثار ادبیات انقلاب یا ادبیات پایداری یا ادبیات متعهد بر شماریم؟
بدانیم که ادبیات جعلی؛ ارزشها و هنجارهای جعلی به بار مینشاند و اذهان را مسموم میپروراند.