کد خبر: ۱۶۹۹۴۵
تاریخ انتشار : ۲۴ شهريور ۱۳۹۸ - ۲۰:۱۱
به مناسبت هفتاد و دومین سالگرد ولادت شهید آوینی- بخش اول

راه طی شده سید مرتضی چیست؟





یوسف سیف‌زاد
اشاره:
راه طی شده راهی است که به بیراه می‌رود و عناصر سازنده‌اش «نفس‌خواهی»، «جهل‌زدگی»، «تظاهر به دانایی»، «پیچیدگی‌گویی»، «تقلیدگرایی»، «فضل‌فروشی» و «بی‌دردی» است. انسان روشنفکر به دایره‌ای از جهان بسته و منجمد تعلق دارد که درکی از خواست‌ها، نیازها و نگاه دیگران پیدا نمی‌کند و تعلقاتی دارد که ماهیت واقعی ندارد و از وهم و خیالِ روح سرگردانش حکایت می‌کند. سید مرتضی آوینی این راه که خود با تمام وجود و تا انتها طی کرده بود، به خوبی می‌شناسد و برای آن آسیب شناسی خاص خود را دارد. در این مقاله به مختصات این راه می‌اندیشیم.
سال‌ها پیش یک انسان تحول‌یافته، از راهی طی شده سخن گفت که خود تا انتهایش را پیموده و بازگشته بود. راهی که بسیاری از انسان‌ها در میانه آن، سرگردان و حیران؛ بی‌هویت و هدف، معطل مانده‌اند و از مقصد و مسیر خویش هیچ آگاهی‌ای ندارند. این انسان هبوط یافته «سید مرتضی آوینی» بود که سیر الی‌الله خویش را با نگاه به گذشته آغاز کرده بود و منشأ این انقلاب درونی را هم «انقلاب اسلامی» و «حضرت روح‌الله» می‌دانست. شاید برشمردن مختصات این راه طی شده آسان باشد. ولی هرکس این بصیرت و دریافت شهودی را ندارد که خویشتنِ خویش را از درون کلاف‌های تاریک شبه روشنفکری بیابد و «از مسلخ عادات سخیف»1 زمینی خود را رها سازد. او با آنان از راه طی شده سخن می‌گفت: «و حالا از یک راه طی شده با شما حرف می‌زنم.»
 اما مرزهای این راه طی شده چیست و چگونه می‌توان آن را شناخت؟ با نگاهی به نوشته‌های آوینی نشانه‌های این راه طی شده را باز می‌شماریم:

 راه حدیث نفس
راه طی شده، راه «حدیث نفس» است. یعنی به جای اینکه انسان «حق‌یاب» و «حق‌گو» باشد؛ فقط خود را می‌نمایاند و جلوه فروشی می‌کند. اگر فیلم می‌سازد، خودِ نفسانی نمود می‌یابد و اگر داستان می‌گوید، از آن سوم شخصِ نفسانی، عقده گشایی می‌شود. در دایره شیفتگیِ خود چرخ می‌زند و محو صورت است نه سیرت و از «صبغه اللهی»2 هیچ در کشکول وجود ندارد. یعنی هرچه می‌گوید و می‌بیند واگویه‌های «نفس» است که به بیان و تصویر می‌آید. سید مرتضی خود می‌گوید:
«هنر امروز متأسفانه حدیث نفس است و هنرمندان گرفتار خودشان هستند:
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز»
کسی که چنین است و از خود به در نیامده است؛ گرفتار هزارتوی توهمات و تعارضات بیهوده خویش می‌شود و نمی‌تواند به عالم تکوین نظر اندازد و از آن سرمایه بگیرد و به سوی اوج «طیران»3 نماید. او «حجاب اکبر»4 است؛ گرچه عالم زمانه باشد و دانش او عالم گیر باشد. او گرفتار خود است و گرفتار تنها گرفتار می‌کند و هرگز نمی‌تواند «رهایی‌بخش» باشد.خود اسیر و دربند است و راه به روشنایی ندارد.
راه جهل زدگی
راه طی شده یعنی به جای اینکه انسان «سواد» و «دانش حقیقی» داشته باشد؛ به سمت سراب دانایی برود و ادای دانایان در آورد و تفاخر به اندوخته‌هایی داشته باشد که عمق و جهت ندارد. این مسیری است که به جاهلیت مدرن منجر شده و در آن شکل ظاهریِ دانش را می‌گیرند. می‌خوانند که خوانده باشند. می‌گویند که گفته باشند. فهم و درک واقعی وجود ندارد. فهم و ادراک، قربانی نادانیِ مضاعفی می‌شود و جهل مرکبی تشکیل داده که این جهل، جلوه علم می‌یابد و در این مسیر تنها «داده ها» و «اطلاعات» مغز انسان را آکنده می‌کند؛ و از «بصیرت» خبری نیست. نه تنها از بصیرت و نور و آگاهی خبری نیست، بلکه از مطالعه و تعمق نیز در آن بهره‌ای یافت نمی‌شود. انسان نقش بازی می‌کند. بازیگری است که به مدرَک و از مدرَک، تنها به محفوظات و از محفوظات تنها به الفاظ و عبارات بسنده کرده است. دانش حقیقی که تجلی انوار شهودی به قلب است، در او رسوخ نکرده است. در حالی اگر کسی در جست‌وجوی حقیقت باشد و سالک طریق الهی باشد، به این شناخت حقیقی و کشف خویشتنِ خویش نائل خواهد شد. این جست‌وجوگری و کاوش در راه‌های آسمان5 موجب می‌شود که انسان به مرداب زمینی خود وابسته و دلبسته نباشد.6 باید از «خود» فاصله گرفته و به افق ابدیت خیره شود. باید از خود دست بشوید. دستیابی به این سرمایه دور از دسترس نیست. تنها یک گام بزرگ می‌خواهد و آن « خواستن» است. باید در طلب و شوق رسیدن بود و از فریب خویش با این جلوه‌گری‌ها دست کشید. باید یافت و از «خواب گران برخاست»7. به قول سید مرتضی:
«تظاهر به دانایی» هرگز جایگزین«دانایی» نمی‌شود؛ و حتی از این بالاتر دانایی نیز با «تحصیل فلسفه» حاصل نمی‌آید. باید در جست و جوی حقیقت بود و این متاعی است که هرکس به راستی طالبش باشد، آن را خواهد یافت، و در نزد خویش نیز خواهد یافت.»
چه بسیار انسان‌های فاضلی که درس ناخوانده به حکمت رسیده‌اند و چه بسیار دانشمندان و فیلسوفانی که از ابتدایی‌ترین مفاهیم انسانی به دور هستند.
پرسه زدن
راه طی شده یعنی در کوچه‌های بی‌انتهای محافل روشنفکری پرسه زدن و سرگردانی در جلساتی که سرانجامی جز سرگیجه ندارد و از جایی سر در نمی‌آورد. بی‌هدف از این «‌کنسرت» به آن «‌نمایش» و از آنجا به این«فیلم» سرک می‌کشد و این ناخنک زدن‌ها به ناکجا آباد می‌رود. تنها می‌روی که رفته باشی. تنها ساعت‌ها به گفت وگو درباره چیزهایی مشغول می‌شوی که از آن فقط عمر هدر رفته است و از نتایج آن نه از دانش و نه هنر بهره‌ای ندارد. خیره شدن به هیچ در یک گالری و گوش سپردن به موسیقی برای عادت و جلوه فروشی، انگیزه آن است. این راه هزینه چندانی ندارد. یک ظاهر آن چنانی، یک پیپ و یک تیپ خاص می‌خواهد و بس. در این راه بازار «ایسم‌ها» داغ است و باید از یکی از آن مکتب‌ها - هرچند پیچیده و ناراست- پیروی کنی و مروج آن باشی و سید مرتضی از میانه این راه چنین می‌گوید:
« من هم سال‌های سال در یکی از دانشکده‌های هنری درس خوانده‌ام، به شب‌های شعر و گالری‌های نقاشی رفته‌ام. موسیقی کلاسیک گوش داده‌ام. ساعت‌ها از وقتم را به مباحثات بیهوده درباره چیزهایی که نمی‌دانستم گذرانده‌ام، من هم سال‌ها با جلوه فروشی و تظاهر به دانایی بسیار زیسته‌ام. ریش پروفسوری و سبیل نیچه‌ای گذاشته‌ام...»
راه پیچیده‌گویی
راه طی شده یعنی «بلغور کردن» هر اصطلاح بدون آنکه ریشه واقعی و حقیقی آن را بداند. هرچه در فضای روشنفکری از کلمات پیچیده و بغرنج استفاده کنی و هرچه تعداد اندکی از تو و حرف‌هایت سر در بیاورند، تفاضل بیشتری یافته‌ای. در این راه نباید بپرسی، تنها باید سخن در لفافه بگویی. درواقع روشنفکری تحفظ چند واژه بیگانه پارادوکسیکال است که نه گوینده و نه شنونده به معنای اصلی و دقیق آن واقف نیست و اگر پرسش‌گر و در جست‌وجوی حقیقت باشی، «‌وارد معقولات» شده‌ای و این خط قرمز این راه است. مریدان چشم و گوش بسته، هم چون مقلدانی به تکرار آن حریم و حفظ تقدس آن مشغولند. هرگز نباید وارد این معقولات شد.
راه فضل‌فروشی
راه طی شده یعنی فضل فروشی به آنچه نداری و ادعای فاضلان و دانایان را - به قیمتی که با درون خود ویترینی خوش آب و رنگ ساخته شود- در آوردن! این راه بر طبل توخالی کوفتن است؛ فقط صدای مهیبی ایجاد می‌کند و درونش تهی است و بی‌خاصیت. این صدای مهیب به گونه‌ای است که شخص، خود نیز توهم این فضل و اعتبار را دارد و گمان می‌برد که یگانه دوران در فهم و ادبی و هنر است و افاضات وی، کمال گوهرینی است که از صدف سینه او به عالم تابیده است. این یگانه زمان از آموختن و اندوختن خود را مبرا دانسته و در پیله توهم فضیلت‌های پوشالی‌اش و در تاریکی پندارش زیست می‌کند. او راه مرید پروری و مرید سازی را در پی گرفته و به هر ترتیبی دکان و دستگاهی ترتیب می‌دهد تا این هواداران بر کوره این خیال بیشتر بدمند.
راه بی‌دردی
راه طی شده یعنی فاصله‌ای نانوشته میان مردم و روشنفکر وجود دارد که هیچ تجربه‌ای نمی‌تواند آن را پر کند. او نه می‌خواهد و نه می‌تواند این فاصله را پر کند. از دنیای دیگری و برای مخاطب دیگری فکر می‌کند. سوژه‌ای انتخاب می‌کند که در آن «درد» نیست و از «دغدغه» اجتماعی به دور است. به دنبال چیزی است که ورای خواست اجتماعی است. و عجیب اینکه چیزی را می‌آفریند که اندک شمارگانی از خودشان درباره‌اش می‌دانند و اکثریت در این موضوع اولاً «لایعرفون» هستند و ثانیاً درک و فهم جمعی نسبت به این موضوع هیچ ارزش و اعتباری ندارد و هر زمان که زبان به اعتراض می‌گشایی می‌گوید به آن حد نرسیده‌ای و وقتی می‌گویی نسبت آن با مردم چیست؟ می‌گوید که هنر هیچ تعهدی ندارد و «هنر برای هنر» است. شما باید این اثر را برای خودش بخواهی و به کارکردها و کاربردهایش توجه نکنی.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- ای شهید، ‌ای آن‌که بر کرانه‌ ازلی و ابدی وجود برنشسته‌ای، دستی برار و ما قبرستان‌نشینان عادات سخیف را نیز، از این منجلاب بیرون کش
2- صبغه‌الله و من احسن من‌الله صبغه و نحن له عابدون (بقره: 138)
رنگ خدايي، و چه چيز بهتر است از رنگ خدايي؟
3- سعدی: طیران مرغ دیدی تو ز پای‌بند شهوت   به در آی تا ببینی طیران آدمیت
4- سرگرمى به علوم، حتى عرفان و توحید، اگر براى انباشتن اصطلاحات است - که هست- و براى خود این علوم است، سالک را به مقصد نزدیک نمى‌کند، که دور مى‌کند؛ (العلم هو الحجاب الأکبر). (حضرت امام، نامه عرفانی «ره عشق» ص 25)
5- به فرمایش مولا علی(ع): بدرستی که من به راه‌های آسمان، از راه‌های زمینی آگاه‌تر هستم.
6- (توبه،38) «ای کسانی که ایمان آورده‌اید، شما را چه شده که زمانی که به شما گفته می‌شود در راه خدا کوچ کنید به زمین سنگینی می‌کنید و در امر کوچ سستی می‌نمایید، آیا از آخرت به زندگی دنیا راضی شده‌اید؟ با آنکه بهره زندگی دنیا درآخرت جز اندکی نیست»
7- قطعه‌ای از شعر«زبور عجم» اقبال لاهوری که ترجیع‌بند آن چنین است: «از خواب گران، خواب گران، خواب گران خیز...»