kayhan.ir

کد خبر: ۱۶۹۰۰
تاریخ انتشار : ۰۷ تير ۱۳۹۳ - ۲۱:۴۸

حداقل شرط درک روزه


آیت‌الله روح‌الله قرهی

بندگان پروردگار عالم، در عبودیّت و تن دادن به عبادت پروردگار عالم، مِن المتخلّقین و مِن المتّقین می‌شوند.
لذا یکی از راه‌های متخلّق شدن به اخلاق، تن دادن به عبادت است. اگر انسان، اعضاء و جوارحش به عبادت عادت کرد؛ آن‌وقت بنده خدا می‌شود.
اگر دست، چشم، زبان و یک یک اعضاء و جوارح انسان، عادت به عبادت کردند؛ خود این عبادت، برای انسان حصن می‌شود و او را از گناه دور می‌کند. وقتی هم انسان از گناه دور شد، وجودش، متخلّق به اخلاق الهی می‌شود.
پروردگارعالم ،عبادت را باب قرب خود قرار داد، امّا خود عبادت به‌خودی‌خود قرب نمی‌آورد، بلکه این اثر عبادت است که انسان را به پروردگار عالم، مقرّب می‌کند.
مثلاً وقتی عنوان می‌شود: «الصلاة معراج المؤمن»، این نماز عامل می‌شود که انسانی که عبد خدا شد، دیگر جز مقابل ذوالجلال و الاکرام، خم نشود. یا زبانی که به حقیقت به ذکر پروردگار عالم چرخید؛ دیگر فحّاشی نمی‌کند، دروغ نمی‌گوید، غیبت نمی‌کند، تهمت نمی‌زند و ...؛ چون اثر وضعی عبادت آن که به عبادت ذوالجلال و الاکرام مشغول شد، این می‌شود که اعضاء و جوارح او، متخلّق می‌شوند.
همان‌طور که در قرآن کریم و مجید الهی هم بیان شده: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون‏» . صیام و عبادت ظاهری، خودش انسان را مقرّب نمی‌کند، بلکه عامل برای تقوا می‌شود. البته آن هم عنوان «لعلّ» است و اولیاء خدا، عرفای عظیم‌الشّأن و خصّیصین حضرت حقّ بیان می‌کنند: اگر صیام شما صیام حقیقی بود، به این تقوا خواهید رسید.
به عبارت دیگر، اگر عبادت از ناحیه عبد بود، نه از ناحیه انسان؛ به تقوا می‌رسد. عبادت از ناحیه عبد هم، همان چیزی است که معصومین به عنوان بندگان حقیقی خدا و رأس عبّاد الهی، دارند.
مثلاً در باب نماز، بیان شده: وقتی یک‌یک حضرات معصومین(ع)، از نبِیّ مکرّم(ص) و مولی‌الموالی(ع) گرفته تا دیگر ائمّه اطهار(ع)، برای نماز می‌ایستادند؛ معلوم بود که حال نماز آنان، با حال غیرنمازشان تفاوت دارد. گاهی گفتن «اللّه اکبر» برای آنان سخت بود؛ چون فقط لقلقه زبان نبود، می‌دانستند می‌خواهند درمحضر ذوالجلال و الاکرام بایستند. اصلاً اذان، اذن از ناحیه خداوند تبارک و تعالی برای کلام با خودش است. لذا حال اولیاء خدا و رأس آنان، عبّاد حقیقی و معصومین(ع)، این بود که بدنشان به لرزه می‌افتاد، حالشان متغیّر می‌شد و وضعشان دگرگون می‌ گشت.
یک علّت این هم که اولیاء خدا در دل شب، قبل از ورود به نمازشان، اوّل به آسمان نگاه می‌کنند و آیات سمائیّه را می‌خوانند و بعد در هنگام وضو هم حال خاصّی دارند، این است که دارند خودشان را آماده می‌کنند؛ چون می‌دانند می‌خواهند محضر ذوالجلال و الاکرام بایستند. لذا همان‌طور که مولی‌الموالی(ع) می‌فرمایند: من آن خدایی را که نبینم، عبادت نمی‌کنم، آنها هم می‌دیدند.
گرچه خدا، جسم نیست، مکان و زمان ندارد، « هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ»[2] و ما نمی‌توانیم درک کنیم که آن رؤیت ذوالجلال و الاکرام چیست. اصلاً بعضی از مطالب، تبیینی نیست، رسیدنی است! یعنی هر چه اولیاء خدا بخواهند آن را سبک کنند تا من و شما بفهمیم، نمی‌توانیم بفهمیم، مگر اینکه به آن برسیم.
مثلا اگر شصت سال پیش می‌گفتند: با یک شیء کوچکی که در دستمان است(همین تلفن همراه)، می‌توانیم با کسی که در آن سوی دنیاست، حرف بزنیم و همدیگر را ببینیم؛ باور نمی‌کردیم، امّا امروز به آن رسیدیم و باور می‌کنیم.
لذا درک این مطلب هم که امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: من خدایی را که نبینم، عبادت نمی‌کنم و از آن طرف هم ما می‌دانیم پروردگار عالم، جسم نیست، به صورت لغت، معناپذیر نیست، إلّا به اینکه انسان به آن برسد.
زمانی هم انسان به این مقام می‌رسد که یک یک اعضاء و جوارح او، به مقام تقوا درآید. لذافرمود: «لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون‏»؛ چون اگر دستتان متّقی شد، دیگر می‌فهمد نباید گناه کند؛ چون صورت ظاهر در صیام، من و شما را از لقمه حرام و شبهه‌ناک منع نمی‌کنند، بلکه برعکس، ما را از لقمه حلال منع می‌کنند و می‌گویند: همین که اذان صبح را گفتند تا غروب، دیگر از حلال دست بکش. وقتی کسی حلال نخورد، معلوم است که دیگر به شبهه هم دست نمی‌زند، چه برسد به حرام! آن‌وقت حالش که متغیّر شد، تقوا در دست، چشم و سایر اعضاء و جوارح هم می‌آید. لذا در حال روزه، چشمت حتّی از لقمه حلال یا همسر حلالت هم تقوا پیشه می‌کند. نمی‌گویی: روز است و هوس کردم به همسر حلالم نزدیک شوم؛ می‌دانی روزه‌ای و این هوس بیجاست! لذا وقتی ذوالجلال و الاکرام تو را از حلال منع کرد، دیگر به شبهه‌ناک و حرام هم روی نمی‌آوری و آن‌وقت است که متّقی می‌شوی.
چه کنیم که غیبت گوش ندهیم؟
خدا آیت‌الله سیّد عباس ابوترابی‌فرد (پدر بزرگوار حاج سیّد علی اکبر ابوترابی‌فرد، آن مرد الهی که حرّ بود و برای همه آن اسرا در آن اسارت ظاهری - که در حقیقت حرّ بودند - پدری می‌کرد) را رحمت کند. ایشان نقل می‌کردند که یک کسی محضر حاج شیخ جعفر مجتهدی آمده بود و گفته بود: آقا! یک چیزی بگویید که اگر در جایی غیبت کردند، من آن را گوش ندهم. در این باره روایات خیلی شنیدم و خواندم، امّا یکی چیزی می‌خواهم که از زبان شما باشد تا آن را ملکه وجودی خود کنم و مدام یاد آن بیفتم که هر جا غیبت شد، دیگر غیبت گوش ندهم.
حاج شیخ جعفر مجتهدی فرموده بودند: نماز می‌خوانی؟ آن فرد لبخندی زده بود و گفته بود: اگر منظورتان از آن خواندن‌هاست، خیر، امّا اگر منظورتان همین خواندن عادی است که می‌خوانم. ایشان گفته بودند: منظورم همین خواندن عادی است، می‌خوانی؟ آن فرد تعجّب کرده و گفته بود: آقا! به صورت ظاهر یک دولا، راستی می‌شویم. فرموده بودند: اگر بخوانی، غیبت گوش نمی‌دهی. گفته بود: آقا! چرا؟ فرموده بودند: تو در نماز می‌گویی: « مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ »[3]، آن که مالک است، مالک اعضاء و جوارحت هم هست. اگر یادت بیفتد که تو عبد هستی و مالک، کس دیگری است؛ دیگر اختیار هیچ عضوی از اعضاء و جوارح خودت را نداری. اگر این، ملکه وجود شود، غوغا می‌شود!
دستورالعملی برای ترک وسواس
شخصی محضرمیرزا علی‌اصغر صفّار هرندی (پدرحاج حسین آقای صفّار هرندی) آمد و گفت: من نسبت به نجس و پاکی وسوسه دارم. می‌دانم هم وسوسه خوب نیست، ولی نتوانستم آن را ترک کنم. شما دعایی به من بدهید که من دیگر وسوسه نداشته باشم.
آقا فرموده بودند: من به تو دعا نمی‌دهم، یک جمله می‌گویم که برتر از دعاست. این جمله را در ذهنت یادداشت کن و هر موقع خواستی به تعبیری آب‌کشی زیاد انجام بدهی و مدام شک کنی که نجس است و...، اگر یاد این جمله بیفتی، کافی است. آن جمله این است که بدان! دستت مال خودت نیست.اینکه زیاد آب می‌کشی، اگر فردا دستت مریض شد، این دست فردای قیامت به سخن درمی‌آید و می‌گوید: این من را اذیّت کرد. پس ملک تو نیست، تو فقط سوار این هستی.
روح، راکب و جسم، مرکب است. وقتی این اعضاء و جوارح متعلّق به تو نیست، تو اجازه نداری بیش از آنچه که خدا می‌گوید عمل کنی. به تو می‌گوید: عین نجاست که رفت، آب قلیل را یک‌بار می‌ریزی، بار دوم که ریختی، دیگر پاک است و تمام شد. بگویی: به دلم نچسبید و دفعه سوم را بریزی؛ یعنی هوی و هوس! یعنی نفس دون! یعنی خدا در کار نیست!شیطان برای مؤمن این‌طور جلو می‌آید که بگوید: هنوز به دلم ننشسته که این پاک باشد، شاید هنوز نجس باشد و ... .این «دلم» یعنی شیطان!
من مالک خودم نیست، مالک من، ذوالجلال و الاکرام است. من مالک چشمم نیستم، به من گفته: نگاه نکن، من هم اصلاً کاری به عذاب یا اثرات وضعی آن در دنیا - که واقعاً هم اثر دارد و روح انسان تخریب می‌شود، ندارم، امّا چون پروردگار عالم، که صاحب چشم و « مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ » است، می‌گوید: نگاه نکن، من هم نگاه نمی‌کنم.چون پروردگار عالم می‌گوید: روزه بگیر و از صبح چیزی نخور؛ چشم. غروب که اذان می‌گوید، افطار کن؛ چشم.پس متخلّقین به اخلاق الهی عبدند.
چه کسانی می‌توانند در ماه مبارک رمضان وارد شوند؟
اوّل گروهی که حسب روایات شریفه و آنچه که اولیاء خدا بیان فرمودند بإذن الله تبارک تعالی در ماه مبارک رمضان وارد می‌شوند، کسانی هستند که تازه می‌خواهند بندگی را آغاز کنند. پس گروه اوّل بنده‌ها نیستند، آنهایی هستند که می‌خواهند تمرین بندگی کنند و این ماه برایشان عنوان تمرین بندگی است، نه ضیافت الله. عنوان صیام این گروه، صیام عام است.
گروه دوم کسانی هستند که فهمیده‌اند بندگی و تقوا یعنی چه؛ ولی موفّق به اینکه آن حال حقیقی را برای بندگی، پیدا کنند، نشده‌اند. به کسانی که با این حال وارد می‌شوند، صائمین خاص می‌گویند.
گروه سوم آن‌هایی هستند که طعم بندگی را چشیدند و دیگر عبدالله شدند و ورود به این صیام، صیام خاص الخاص است.
گروه دیگری هم هستند که در مباحث کمتر بیان کردند و اولیاء هم جز اندک بیان نکرده‌اند؛ چون تعداد آن‌ها خیلی کم است - اعتقاد بنده این است که عیبی ندارد، گرچه نمی‌توانیم درک کنیم امّا وصف العیش، نصف العیش است. لذا بیان می‌کنیم- این گروه صائمین اخص الخاص و روزه‌داران حقیقی هستند. کسانی که در ضیافت الله و مهمانی خدا به حقیقت وارد شدند و دیگر خروج از این ضیافت الله ندارند.
اولیاء خدا بیان فرمودند که این اخص الخاص مربوط به تالی‌تالو عصمت است که رأس آنها هم معصومین(ع) هستند. به تعبیر دیگر،ملّا محسن فیض کاشانی بیان می‌فرمایند: این گروه برای کسانی است که در مقام عرفانند و به حقیقت عبداللهی را چشیده‌اند و از این مقام عبودیّت به لقا الله رسیده‌اند. آنها دیگر هر جا باشند، خدا آنجا است.
ممکن است سؤال شود: عجب ،خدا که همه جا هست، یعنی چه که هر جا آنها هستند، خدا آنجا است؟! به تعبیر روایات و اولیاء خدا، وقتی به بعضی نگاه می‌کنی، یاد خدا می‌افتی. آنهایی که به ما گفتند هر موقع دلتان از دنیا می‌گیرد، بروید و آنها را جلیستان قرار دهید و همنشین آنها شوید آنهایی که وقتی انسان در محضرشان می‌نشیند، او را به خدا دعوت می‌کنند. همان‌هایی که درباره ایشان بیان شده: « النَّظَرَ إِلَى وَجْهِ الْعَالِمِ عِبَادَةٌ »[4] وقتی به وجه آنها نگاه می‌کنیم، عبادت است و وجهشان انسان را یاد خدا می‌اندازد. تا لب به سخن می‌گشایند، انسان خدایی می‌شود، حالش حال دیگری می شود، ولو شده حدّاقل در همان مجلس و یا تا ساعاتی بعد. البته این بسته به وجود خود انسان است. بعضی‌ وقتی نگاه به آن عارف بالله کردند و کنارش نشستند، نفس قدسی آن ولیّ خدا تا مدّت مدیدی حالشان را متغیّر می‌کند. دیگر حالشان، حال الهی می‌شود و از گناه بدشان می‌آید. حتّی گاهی از خودشان بدشان می‌آید، از نفسشان بدشان می‌آید، می‌خواهند خدایی شوند. مدام می‌گویند: خدا! می‌‌شود ما هم این‌طور شویم؟ می‌شود حال ما هم، حال خوب شود؟ می‌شود ما هم مثل اینها شویم و دائم دنبال خدایی شدن می‌روند.لذا اینکه اولیاء می‌گویند خدا آنجاست یعنی اینکه وقتی انسان محضرشان می‌رود، یاد خدا می‌افتد.
تشنگی و گرسنگی ظاهری، حدّاقل شرط درک صیام عام
امّا گروه اوّلی که بیان کردیم در روزه عام وارد می‌شوند، حدّاقل دعوتشان کردند به اینکه در روزه تشنگی و گرسنگی ظاهری را داشته باشند.
اوّل مسئله‌ای که در روایت بیان می‌کنند این است که صیام عام برای متخلّق شدن انسان‌هاست به وسیله اینکه عطش ظاهری و گرسنگی در دنیا را بچشند.اگر بنا شود بگویم من امروز روزه گرفتم و الحمدلله نه تشنه شدم، نه گرسنه - که بعضی مع‌الأسف هنرشان این است - صیام عام را هم درک نکرده‌ایم. اقلّش این است باید تشنه و گرسنه شویم.
برای همین حال پیغمبر اکرم (ص) را این‌طور بیان می‌کنند:«و لم اره صائماً من شهر إلّا بعطشا» در هر ماهی ایشان را در حال صیام نمی‌دیدی مگر اینکه ایشان در عطش باشند.
چرا خدا می‌خواهد ما تشنه و گرسنه شویم؟
پس اوّلین نکته درصیام عام ،چشیدن گرسنگی و تشنگی ظاهری است.دلیلش هم این است یک موقعی کنار دست انسان نیست، انسان نمی‌خورد امّا یک وقتی کنار دستت هست تا تشنه شدی آب می‌خوری امّا حالا خدا می‌گوید: آب هست امّا نخور! هیچ کس هم در خانه‌ نیست و تنهایی. می‌توانی کنار شیر بروی و آب بخوری امّا نمی‌خوری؛ چون فرمان پروردگار عالم است - برای همین هم می‌گویند پروردگار عالم فرمود: تنها عبادتی که جزایش را خودم می‌دهم، روزه است- و فقط زمانی می‌فهمی که داری این فرمان را اطاعت می‌کنی یا خیر که تشنه‌ای. یعنی اطاعت انسان، موقعی که تشنه است، ظهور پیدا می‌کند. اگر تشنه نشوم و بگویم از صبح روزه گرفتم و تا غروب هم تشنه نشدم، معلوم نمی‌شود که نفسم پیروز ‌شده یا اراده ذوالجلال و الاکرام؟!امّا وقتی تشنه شدم و با کار کردنم این تشنگی مدام اضافه ‌شد، معلوم می‌شود کدام واقعاً پیروزند.
اولیاء می‌گویند:می‌خواهید بدانید که این خواسته نفس بوده و خود تشنگی نبوده و عطش کاذب است، ببینید غروب که می‌شود و نزدیک افطار دیگر احساس تشنگی نمی‌کنید. صبح رفتی بیرون و کارت را انجام دادی، دو ساعت اوّل تشنه شدی، می‌گویی: نه، روزه‌ام. بعد مدام احساس می‌کنی تشنگی‌ات زیادتر شده، لبت خشک شده. ظهر که می‌شود باز عطش بیشتر است. بعدازظهرنفس مدام می‌گوید: آب می‌خواهم امّا هنگام غروب آفتاب و اذان مغرب دیگرآن حرص و ولع و عطش نیست چه شد؟! الان که ساعت‌ها بیشتر گذشته و باید بیشتر تشنه باشی! امّا نفس دون فهمید، می‌گوید: من می‌خواستم یک کاری کنم که این روزه را بخورد و جواب به نفسش بدهد امّا دیگر تمام شد. لذا بعد آرام می‌شوی؛ چون بر نفست پیروز شده‌ای. پس این شیطان است.معلوم می‌شود آن حرص بود، آن نفس دون بود که حتّی در حال صیام هم حرص می‌زند. لذا اولیاء می‌گویند صیام عام برای این است تا با تشنگی و گرسنگی ظاهری متخلّقمان ‌کند.
چه زمانی اولیاء برای طول عمرشان دعا می کردند؟
اولیاء خدا هرچه داشت ماه مبارک نزدیک می‌شد، حالشان، حال عاشق‌ها و مجانین می‌شد. اصلاً در یک حال و وضع دیگر، در یک صفای دیگر و گویی در یک طرب خاص بودند که دارد ماه مبارک می‌آید. ماه رجب که می‌شد، مدام دست زیر محاسنشان می‌بردند که خدایا! تا به حال که جانم را نگرفتی، می‌شود لطف کنی و ماه مبارک را درک کنم، شب‌های قدر را درک کنم و من هم به ماه مبارک وارد شوم. من که هیچ موقع برای طول عمرم دعا نمی‌کنم امّا حالا که بوی ماه مبارک‌ می آید و تو هم تا به حال جانم را نگرفتی، بعد ماه مبارک جانم را بگیر. بعد هم هرچه به ماه مبارک نزدیک می‌شود، اینها دائم گریه و فغانشان و خواسته‌شان در دل شب این است که ماه مبارک را درک کنند؛ چون آنها می‌دانند ماه مبارک چیست.
البته من و تو هم می‌فهمیم امّا زمانی که از این دنیا رفتیم. برای همین در دعای ماه مبارک رمضان اوّلین دعا این است که « اللَّهُمَّ أَدْخِلْ عَلَى أَهْلِ الْقُبُورِ السُّرُور ». چون اهل قبور می‌فهمند، به من و تو التماس می‌کنند، می‌گویند: قدر ماه مبارک را بدان، ما الان چون دستمان کوتاه شده می‌دانیم چه خبر است و حالا دارند نشانمان می‌دهند. ما می‌دانیم این « أَنْفَاسُكُمْ فِيهِ تَسْبِيحٌ» یعنی چه، « نَوْمُكُمْ فِيهِ عِبَادَةٌ » یعنی چه، یک آیه ختم قرآن است یعنی چه. دائم می‌گویند حواستان باشد و به من و شما التماس دعا می‌گویند، حتّی خوبان عالم! لذا قدر بدانیم.
______________________
[1]. بقره/ 183               [2]. حدید/ 3
[3]. فاتحه/ 4 [4]. من لا یحضره الفقیه، ج: 2، ص: 205