kayhan.ir

کد خبر: ۱۶۸۹۹
تاریخ انتشار : ۰۷ تير ۱۳۹۳ - ۲۱:۴۸

در مدح حضرت زهرا(س)(شعر)


 محمد سهرابی

 زهی کوی کسی کز خون بود آب خیابانش
ز سرهای عزیزان چیده گلدان گرد میدانش
به خورشید قیامت می شود منجر به هر جلوه
تشرف های آیینه به صحن شبنم‌ستانش
به ذیل نام او جز حاشیه متنی نمی جوشد
که داده منشئاتش شان فردیت به عنوانش
کدامین نعره از سجاده حیدر را سفارش کرد
که می پوشد "نعم یا سیدی” شمشیر عریانش
زکاتی داشت خونم گیج تحلیلش شدم دیدم
که حتی می رود عید سعید فطر قربانش
ز کوران نیز بر ستر تجلی گشته او پنهان
که ممکن بود دیدارش ز هر چشمی به کورانش
گناهانم فدای عصمت محضی چنین یارب
که یوسف می شود با دیدن او قرب کنعانش
اگر از ناز عزت پشت پلکی می کند نازک
همان کیفیت لطف است افتاده به مژگانش
به نفی و صبر جایی هست کانجا پلکانش نیست
مدارج بر نمی دارد بلوغ کفر و ایمانش
به قم بر چادرش افتاده جمعی یارضا گویان
گروهی حضرت معصومه گویان در خراسانش
چنین شانی که می بینم من از حیث احد کامل
ندارم شک که در خلوت پرستیده است شیطانش
حدیث کامل لولاک شرح کاملی دارد
که لولای در جنت بچرخد تحت فرمانش
ز وحدت مصطفی را آنکه در کثرت بیارد اوست
احد، احمد شود چون گرد گردد میم امکانش
به شأن خویش دارد التجا از فرط آگاهی
اگر دستی بگیرد در خرامیدن به دامانش
به امکان زنی دل داده ام کز شدت اعجاز
شتر را درنخ سوزن کند با بارکوهانش