جستاری در چرایی حجاب ستیزی نظام سلطه
جدال با هویت دینی مردم ایران توصیه استعمارکهن به استعمار نو
علی قرباننژاد
میدانیم که غایت استعمار سلطهجویی برای کسب ثروت است. در همین پیش فرض کوتاه سؤالی به ذهن خطور میکند که این یادداشت در ادامه تلاش دارد تا به آن پاسخ دهد. آن سؤال این است: هدف استعمار استیلا بر منابع و همچنین بازارهای مصرف کشورهای هدف است، با این وصف برای استعمارگران نوین چرا پوشش و حجاب زن مسلمان اهمیت دارد؟!
***
۱. «ریچارد جیلین» در شرح کتاب «وانمودهها و وانمایی» نوشته «ژان بودریار» روایتهایی را از «زوال بر اثر برملاشدن» یا به عبارت دقیقتر «زوال بر اثر مواجهه با فرهنگ غربی» مطرح میکند: «سال ۱۹۷۱ دولت فیلیپین مردم یک قبیله به نام تاسادی را به جنگل باز میگرداند. چرا که آنها به دلیل تماس با جهان معاصر در معرض «از ریخت افتادن» بودند. تاسادی زمانی زوال یافت که در معرض «تماس بصری» با جامعه غربی قرار گرفت.»
ژان بودریار متفکر فرانسوی خود در فرهنگ غربی رشد و نمو یافت اما همواره نسبت به آن نگاه انتقادی داشت. برای درک بهتر جملات بالا و تطبیق آن با جامعه ایرانی باید به این نکات توجه داشت: یک) تماس بصری روزگاری با واسطه حاصل میشد یعنی با سفر طیف موسوم به «منورالفكر» به غرب و بازگشت سراپا فرنگی شده آنها مردم فردی را میدیدند که از فرهنگ خویش تهی شده و ادای دیگران را درمیآورد. بارزترین تجلی این وادادگی در پوشش بود. دو) سپس با شکلگیری رسانههای مدرن (رادیو و تلویزیون) مسیر هجوم فرهنگ غربی تسهیل شد. سه) با آمدن ماهواره و تلویزیونهای ماهوارهای این موضوع سرعت بیشتری گرفت. امروزه با رسانههای تعاملی (دوسویه یا interactive) دیگر نمیتوان گفت که آنها برای هجوم سرعت بیشتری گرفتهاند؛ نه؛ آنها اکنون همین جا هستند؛ کنار ما، آنهایی که به قول «بودریار» و «ریچاردجیلین» میخواهند ما را از فرهنگمان تهی کنند؛ میخواهند ما را «از ریخت بیندازند.»
مراد نویسندگان از اصطلاح «از ریخت افتادن» تغییر و دگرگونشدن هویت فرهنگی یا سبک زندگی است.
***
۲. بودریار برای آنکه مفهوم سخنش را به درستی به مخاطب منتقل کند روایتی را از قبیله تاسادی در فیلیپین نقل میکند. روایت بسیار هنرمندانه انتخاب شده اما تنها نکتهای که میتوان به آن وارد دانست این است که در آن روایت اینگونه تصور میشود که این قبیله تاسادی بوده که با نقل مکان نابجا و یا بهتر است بگوییم با جابهجایی خود را در معرض فرهنگ مهاجم قرار داده است.
اما در جامعه ایرانی ما با هجوم بیمانند فرهنگ سلطهجو روبهرو هستیم. برای درک بهتر این موضوع کافی است در نظر بگیرید که بیش از صدکانال تلویزیونی و چند ده برابر این سایت و وبلاگ و خبرگزاری فارسی زبان خارجی و... روزانه حجم انبوهی محتوا علیه فرهنگ ملی و آموزههای دینی تولید میکنند. حالا به اینها شکلهای تازه رسانهای را نیز بیفزایید؛ شکلهایی از قبیل کانالها و چترومها و گروهها. این شکلهای تازه به مدد رسانههای تعاملی از قبیل اینستاگرام، تلگرام، فیس بوک، توئیتر و... فراهم آمدهاند.
همانطور که گفته شده همه جوانب فرهنگ ما در معرض فرهنگ سلطهجو قرار گرفته و در این میان دجالها روی دگرگونی آموزههای دینی تأکید و توجه خاصی دارند. در میان آموزههای دینی هم همهکسان نیستند. آن اندازه که به فرهنگ محرم و عاشورا و یا حجاب حمله میآورند به موضوعی مانند روزه حمله نمیشود.
با همه آنچه گفته شد سؤال اساسی این است که استعمارگران غربی با فرهنگ ما چه کار دارند؟ تاریخ نشان داده استعمار برای چه چیزی شکل گرفته و چه اهدافی را دنبال کرده است. حال برای آنها چه فرقی دارد که زنان ایرانی با پوشش مناسب با فرهنگ اسلامی- ایرانی باشند یا همسو با فرهنگ مهاجم غربی؟
***
۳.برای دریافت پاسخ سؤال فوق مرور برخی نکات لازم مینماید. میدانیم که غایت استعمار اهداف اقتصادی است. سود و اصالتی که در فرهنگ غربی به آن داده میشود هر اقدامی را برای رسیدن به آن توجیه میکرد. تصور کنید فرانسویها خود را لشکر تمدن نوین غربی میدانستند برای زدودن بربریت به آفریقا سفر کردند و همانها با سرهای بریده الجزایریها عکس یادگاری گرفتند. اینگونه تازهترین تمدن بشر بر پایه اصولی به غایت هراسآور بنا میشد. یکی از این اصول «تنازع بقا» داروین بود که برای قدرتمند به واسطه آنکه قدرت دارد، حق ادامه حیات قایل میشد و ضعیف را جزو لوازم و امکانات قدرتمند برای ادامه زندگی به شمار میآورد. این تفکر پایههای فکری شکل نخست استعمار را بنا نهاد. در این شکل، یک هندی یک سرباز انگلیسی را با اسلحه و سرنیزهاش میدید. جامعه هندی (بهصورت مستقیم یا غیرمستقیم) به زور همین اسلحه به بیگاری برای استعمارگران کشانده میشدند. این کار اما فقط مایحتاج زنده بودن را برای آنها به ارمغان میآورد. اینگونه استعمارگران ثروتها و معادن مستعمرات خود را به کمترین بهای ممکن بهعنوان مواد اولیه به کشورشان میفرستادند. از سویی دیگر به مستعمرات بهعنوان بازار مصرف نیز نگاه میشد. یعنی مواد اولیه به ثمن بخس میرفت و کالایی تولید میشد و با قیمتهای بالا به مردمان مستعمرات فروخته میشد. به اینترتیب مثلا هند هم گنجینه تأمین مواد اولیه بود و هم بازار مصرف کالاهای انگلیسی.
با افزایش آگاهی و انتشار اخبار قیامهای آزادیخواهانه و استقلالطلبانه این موج به سرعت در همه جهان تسری یافت. شخصی مانند گاندی مبارزات خود را بر پایه تحریم کالاهای انگلیسی بنا نهاد. او در مفاهیم و سنتهای سرزمینش ریشه داشت؛ این یعنی هویت فرهنگی گاندی بود که به او یادآوری میکرد نباید یک انگلیسی در سرزمین هند با هندیان مانند بردگان رفتار کند و امورات آنها را در دست بگیرد.
***
۴. پس از پایان دوره نخست استعمار کشورها یکی پس از دیگری ظاهرا استقلال مییافتند. ایران بهصورت تام به استعمار کشوری درنیامده است اما این به آن معنا نیست که زخم استعمار را بر تن ندارد. از قضا شکل دوم استعمار در کشور ما بسیار قوی و پیچیده ظاهر شد.
در کشورهای استقلال یافته دولتی تشکیل شد یا درباری علم گردید. سربازان انگلیسی بر کشتیها سوار شده و رفتند و به جای آنها دیپلماتها آمدند و نفوذیها بازارشان گرم شد. این بار دیگر رقابت استعمارگران بر پهنه دشتها و یا روی سینه دریاها به شکل صفآرایی برای رزم و جنگ نبود بلکه نبرد به هزارتوی دربارها و اندرونیها کشیده شده بود. این بار استعمارگران با نفوذ به دربار شاهان و امرا درصدد بودند همان منافع استعمارگری در شیوه نخست را کسب نمایند. فلسفه وجودی «میرزا آقاخان نوری» و «محمدعلی فروغی» و امثال اینها همین بود. در این شکل تازه قراردادهای استعماری پا به میدان گذاشت.
در این مسیر استعمارگران در کشوری مانند ایران اما به سدی محکم برخوردند. سدی محکم به نام مرجعیت که نمونه کامل هویت مداری بر مبنای فرهنگ و دین بودند. لذا قراردادهای استعماری نظیر قرارداد تنباکو و یا قرارداد رویتر و... دست از پا درازتر برگشت خوردند. در این مرحله نقش فرهنگ دینی- ملی در برابر نقشههای استعمارگران کاملا مشهود است. اشخاصی نظیر «میرزای شیرازی» و «ملاعلی کنی» در مخالفت با قراردادهای استعماری در این دوره نقشی بیبدیل داشتند.
میگویند وقتی میرزای شیرازی فتوای تحریم تنباکو را صادر کرد این فتوا حتی اندرونی کاخ ناصری را نیز به لرزه انداخت و ساکنان کاخ نیز به تبعیت از آن قلیانها را شکستند. «ساموئلگرین ویلر بنجامین» سفیر آمریکا در ایران در خاطراتش آورده است: «[ملاعلی کنی] مثل اینکه وجودی ملکوتی است. اگر یک کلمه بگوید میتواند اعلیحضرت را از سلطنت خلع کند. سربازهایی که در سفارت ممالک متحده آمریکا قراول میکشیدند به من گفتند که اگرچه ما برای حفظ وجود شما اینجا فرستاده شدهایم، اما اگر حاجی ملاعلی امر کند همه شما را میکشیم!»
این سدمحکم با دیدبانی مرجعیت و توجه تام و تمام ملت به کلام آن بزرگواران جز بر بستر دین (که مهمترین شاکله فرهنگ ایرانی بود) محقق شدنی نبود، لذا استعمارگران دریافتند که ابتدا بایدهویت دینی جامعه را گرفت.
***
۵. با گذار از شکل پیشین مرحله تازهای از استعمار شکل گرفت که متکی بر رسانه بود. این بار استعمارگران با تجربهای که اندوخته بودند برای تصرف بازارهای بزرگ مصرف به میدان آمدند اما این بار داستان پیچیدهتر از دفعات قبل بود. اتکای استعمار جدید بر ابزارش یعنی رسانه سبب شد در دو- سه دهه اخیر رسانهها هم بهصورت کیفی و هم کمیرشد و پیشرفتی بسیار سریع داشته باشند.
یک کانادایی به نام «مک لوهان» غایت آرزوی ابزار جدید استعمارگران یعنی رسانه را دقیقاً مشخص کرد: «دهکده جهانی»
وقتی این را مک لوهان گفت بسیاری با ذوق و شوق در مدح «دهکده جهانی» نوشتند؛ از اینکه رسانهها در خدمت خود فاصلهها را برداشته و جهان را به دهکدهای بدل میکنند، اما در آن روزها کمتر کسی به خیانت رسانهها پرداخت که کار ویژه آنها ساختن دهکده جهانی بود. وقتی سخن از جهان است گسترهای وسیع بهنظر میآید که در هر گوشه آن مردمانی با زبان و فرهنگ و سبک زندگی خودشان ساکن هستند و اگر بخواهیم این گستره را به دهکدهای بدل کنیم لازمهاش هضم و نابودی فرهنگهای مختلف در فرهنگ سلطهجو است چرا که یک دهکده بیش از یک فرهنگ نمیخواهد.
استعمارگران با تجربهای اندوخته از ادوار گذشته به این باور رسیدهاند که فایق آمدن بر یک ملت تنها با اضمحلال «هویت فرهنگی» آنها ممکن است چرا که آنها پیش از این دیده بودند که پرچم مبارزه با استعمارگران را شخصیتهایی با هویت فرهنگی برافراشته بودند. باید توجه داشت که فرهنگ جامعهای مثل جامعه ایرانی با باورهای دینی در هم تنیده شده و تفکیک آنها از هم تقریباً بعید مینماید.
در مسیر اضمحلال هویت فرهنگی جامعه زنان هدف اول و اصلی هستند. اگر بتوان هویت فرهنگی زنان یک جامعه را در فرهنگ مهاجم هضم و هدم کرد بقیه اجزای آن جامعه تاب مقاومت نخواهند داشت و بدون شک فرو خواهند ریخت.
شاخصترین هویت زن ایرانی حتی از قرنهای پیش از اسلام تاکنون پوشش و حجاب او بوده و هست. به همین خاطر است که استعمارگران با صرف هزینههای هنگفت پروژههای کوتاه و بلندمدتی را برای تغییر پوشش زن ایرانی پیریزی کردهاند. آنها به خوبی پی بردهاند که تا وقتی نقطه اتکای یک مرد زنی باشد که در هویت دینی- ملی خود ریشه دارد شکست دادنش تقریبا نزدیک به محال است. در نقطه مقابل زنی که هویت فرهنگی خویش را باخته فقط خود به تنهایی به بردگی برای فرهنگ سلطهجو نمیرود بلکه او میتواند یک جامعه را به راه بردگی فرهنگی رهنمون سازد.
در پایان بار دیگر این نکته را یادآور شوم که پوشش و حجاب بارزترین تجلی هویت فرهنگی است و امیرالمومنین علی(ع) چه زیبا و موجز جان کلام را بیان فرمودند که «کمتر کسی است که خود را شبیه گروهی کند و بهزودی یکی از آنها نشود.» (نهجالبلاغه؛ حکمت 207)