kayhan.ir

کد خبر: ۱۶۷۱۰۳
تاریخ انتشار : ۱۶ مرداد ۱۳۹۸ - ۲۱:۳۶

کجایی ماه پشت ابر پنهانم؟ نمی‌دانم(چشم به راه سپیده)



سه‌شنبه شب قم
مستانه از پياله، نه از خم شروع شد
از جاده سه‌شنبه شب قم شروع شد
آيينه خيره شد به من و من به آيينه
آنقدر خيره شد که تبسم شروع شد
خورشيد، ذره‌بين به تماشاي من گرفت
آنگاه آتش از دل هيزم شروع شد
وقتي نسيم آه من از شيشه‌ها گذشت
بي‌تابي مزارع گندم شروع شد
موج عذاب يا شب گرداب، هيچ يک
دريا دلش گرفت و تلاطم شروع شد
از فال دست خود چه بگويم که ماجرا
از ربناي رکعت دوم شروع شد
در سجده توبه کردم و پايان گرفت کار
تا گفتم السلام‌عليکم... شروع شد
فاضل نظري
حلالم کن!
زیاد خون به دلت کرده‌ام حلالم کن
تو خوب بوده‌ای و من بدم حلالم کن
چقدر قدر تو مخفی است بین ما مردم
در آسمان و زمین محترم، حلالم کن
نه مقبلم نه کمیتم نه محتشم اما
به سوز شاعری محتشم حلالم کن
همه امید من این چشم‌های دریایی است
میان‌گریه شبی باز هم حلالم کن
تو از سلاله زهرای مهربان هستی
به حق فاطمه بی‌حرم حلالم کن
مرا به خیل گناهم نگیر آقا جان
تو را به چادر زهرا قسم حلالم کن
به مشک پاره عباس و چشم پرخونش
تو را به حق دو دست قلم حلالم کن
وحید محمدی
مهمان نگاه
چرا آواره کوه و بیابانم، نمی‌دانم
چه می‌خواهد غم عشق تو از جانم، نمی‌دانم
به سمت آسمان رو می‌کنم هر جمعه می‌پرسم
کجایی ماه پشت ابر پنهانم؟ نمی‌دانم
تو که هر هفته امضاء می‌کنی پرونده ما را
نمی‌مانم چرا بر عهد و پیمانم، نمی‌دانم
در این عصر غم و تردید آقا با ظهور تو
به جا می‌ماند آیا دین و ایمانم؟ نمی‌دانم
نمی‌دانم که هستم آن زمان پای رکاب تو
چه هستم، کافرم، گبر مسلمانم، نمی‌دانم
فدای قلب پرمهرت که این شب‌ها پر از درد است
محرم مثل تو ناحیه می‌خوانم، نمی‌دانم
چه می‌شد اینکه مانند شما خون‌گریه می‌کردم
خدا می‌کرد چون زینب پریشانم، نمی‌دانم
شبیه حر سرم زیر است پشت خیمه ارباب
نگاهش می‌کند امروز مهمانم؟ نمی‌دانم
عباس احمدی
لهجه هابیل
شوریده نوشته‌ام و بی‌تفصیل‌ست
آهنگ نوشته‌ای که بی‌ترتیل‌ست
آقا تو ببخش با صراحت گفتم:
این لهجه شبیه لهجه ‌هابیل‌ست
باید وسط هفته بیایی آقا
دیریست که جمعه‌های ما تعطیل‌ست
خوابیم و یا مصلحتی خواب‌آلود
کو؟ سیصد و سیزده نفر در ایل‌ست؟
در قرن یخی، قرن‌چت و اینترنت
نسلی که به جا مانده، از آن قابیل‌ست
اصلا وسط هفته بیا، تک نفره
چشم من و ما فقط به این تعجیل‌ست
اکرم بهرامچی
سوار خسته
خیابان در خیابان پایکوب آهن و دود‌ست
مسافر خسته از موسیقی شهر غم‌آلود‌ست
به دوشش کوله‌باری از دوبیتی‌های دلتنگی
مزامیر نیستانش پر از ‌اندوه داوود‌ست
به صحرا چشم می‌دوزد سواری خسته پیدا نیست
و بر دریا که از ‌اندوه ماهی‌ها نمک سود‌ست
می‌اندیشد به یک آدینه آن صبح تماشایی
می‌اندیشد ظهورش در کدامین صبح موعود ست
تمام سارها آن روز شاعر می‌شوند از شوق
و شاعرتر از آنها بید مجنون لب رود‌ست
جهان پلکی به هم تا می‌زند قد راست خواهد کرد
و می‌بیند زمین را خالی از بت‌های نمرود‌ست
محمدحسین انصاری‌نژاد
دل و دیده
شب بی‌تو به دیدار سحر مایل نیست
منظومه خورشیدوَشان کامل نیست
باز آی و قدم به دیده و دل بگذار
هرچند دل و دیده ما قابل نیست
حسین گلچین
روضه ما
خشکی چشم پشیمان مرا دریابید
به غباری سرمژگان مرا دریابید
من اویسم ز قرن آمدم آقایم نیست
چشم‌های‌تر حیران مرا دریابید
کاش می‌دیدم و با‌ گریه‌کنان می‌گفتم
حال آقای پریشان مرا دریابید
می‌زنم سینه به پای غمتان تا یک روز
سینه خسته سوزان مرا دریابید
کاش در روضه فقط جان بسپارم پیشت
کاش در کرب‌وبلا جان مرا دریابید
گریه مادر تو می‌رسد از روضه ما
دست‌ها، چاک‌گریبان مرا دریابید
مادرت باز به سر می‌زند و می‌گوید
پسر تشنه و عریان مرا دریابید
عمه کوچک تو داشت به زینب می‌گفت
زخم‌های لب مهمان مرا دریابید
حسن لطفی