کارخانه تولید حماقت حکایت رسانهها در غرب(اخبار ادبی و هنری)
«ماشین یا کارخانه تولید حماقت» کتابی است نوشته «مارکوس متس» و «گئورک زسلن»، دو روزنامهنگار و فرهنگشناس آلمانی که درباره وضعیت امروز رسانهها در غرب منتشر شده است.
«مارکوس متس» و «گئورگ زسلن» را پس از چند کتابی که بهصورت مشترک منتشر کردهاند، جزو پیگیرترین منتقدان فرهنگ رسانهای در آلمان دانستهاند. برخی آنان را «وجدان معذب ژورنالیسم» نامیدهاند. آنان سازوکارهای گوناگونی را میکاوند که امروزه رسانهها با کمک آنها جامعه را تحمیق میکنند.
متس و زسلن، رسانهها را «ماشینهای تحمیق پستمدرن» مینامند. نوک پیکان انتقاد آنان متوجه تلویزیون، روزنامههای زرد و اینترنت است، اما آگهیهای تجارتی، مد، ورزش و سیاست نیز در این میان بینصیب نمیمانند. معروفترین کتاب متس و زسلن «ماشین یا کارخانه تولید حماقت» نام دارد.
در این کتاب آمده است: «... در جوامع نئولیبرالی امروز، مؤثرترین روش مبارزه با اندیشه و تفکر، این است که چیزی به نام «ماشین حماقت» را جانشین آن کنند. یکسانسازی سیاست و اقتصاد توسط نئولیبرالیسم، باعث محو سوژه کلاسیک جامعه انسانی شده و ناممکن ساخته که او بتواند بیرون از مناسبات موجود بیندیشد. این وضعیت توسط ماشینهای تحمیقی ایجاد شده که همه اشکال نقد را ممتنع کردهاند و به جای آن کوهی از دروغ و یاوه تولید میکنند: تلویزیون تحمیق میکند؛ نظام آموزشی کاربرهای ابله میپرورد و بازار در پی کمعقلان شیفته مصرف است. اینها به «حماقت عمومی» راه میبرد...»
متس و زسلن بر این باورند این ماشینهای حماقت چنین القا میکنند که گویی قوانین بازار، قوانین طبیعت هستند و سرمایهداری را برخاسته از «طبیعتی» وانمود میسازند که باید از آن چونان «فرهنگ» لذت برد، دستکم تا بحران بعدی! ماشینهای حماقت یعنی بهنظر «متس» و «زسلن» همان رسانههای غرب، هر شکلی از تفکر انتقادی و تلاش برای مداخله سیاسی را مانع میشوند. آنها آگاهی، دریافت حسی و ارتباطات انسانی را به گونهای تغییر میدهند که آدمی تصور روشن از جایگاه اجتماعی خود را از دست میدهد و در پی علایق مشترک با دیگران برنمیآید. زسلن و متس در کتاب خود درباره ویژگیهای رسانههای غربی یا همان ماشینهای حماقت مینویسند: «... یکی از شاخصهای بنیادین ماشینهای حماقت این است که به هر قیمتی میخواهند سرگرم کنند. در واقع آنها حماقت را به سرگرمی تبدیل میکنند و نه فقط این، بلکه آنها حماقت را «زیبا»، «اجتماعی»، «انسانی» و حتی «اخلاقی» جلوه میدهند. اما امروزه سرگرمی فقط برخاسته از یک مدل ساده عرضه و تقاضا نیست، بلکه از شبکه پیچیده و درهمتنیدهای از رویدادها و دستکاریهای بازار، علایق سیاسی و خودکامی محض پدیده آمده و مقاومتی در برابر آنها وجود ندارد. بنابراین سرگرمی هم مانند بازار به «بازار سرگرمی» تبدیل شده که دلقکان اجازه دارند در آن تا جایی که میتوانند تحمیق کنند. تلویزیون یکی از ابزارهای اصلی چنین تحمیقی است. «برنامههایی با اجرای بازیگران»، «در جستوجوی سلبریتیها»، «در جستوجوی تاپمدلها» و... به بازار بردگی علنی تبدیل شدهاند. برندگان چنین برنامههایی ممکن است برای چند روزی معروف شوند اما برندگان واقعی این نمایشها تولیدکنندگان آنها هستند که از این راه ثروتهای افسانهای به جیب میزنند. این برنامهها تماشاگر را به فساد عادت میدهند، چرا که نه تنها خود فاسدند، بلکه فاسدکنندهاند. شرکتکنندگان در این برنامهها منزلت انسانی خود را زیر پا میگذارند و آماده فساد بعدی هستند...»