حماسه مرصاد
در تاریخ کشورها، دوران و روزگارانی وجود دارد که سرنوشت ساز و حیاتی بوده و هست و درک موقعیت و شناخت مختصاتشان میتواند پیشران کشور و جهش ده سایر دورانها باشد و از سوی دیگر غفلتِ در درک یا شناخت آنها خسارت و گاهی خسران به بار میآورد و ای بسا غفلتهایی که دیگر جای جبران ندارد. مثلاً اگر 50 رزمنده مستقر در تنگه احد، به فرمان پیامبر(ص) سنگرشان را ترک نمیکردند شکستی حاصل نمیشد، روحیه مؤمنین تضعیف و روحیه کفار مکه مضاعف نمیشد و... و دندان پیغمبر نمیشکست و امیرالمؤمنین تا حد شهادت مجروح و حمزه سیدالشهداء شهید نمیشد. اگر مهاجر و انصار در ماجرای سقیفه بر بیعت خود با نبی و ولی میماندند و رود از سرچشمه جدا نمیشد و حبل الله المتینِ هدایت گسسته نمیشد و راه، طبق روال الهی طی میشد و... چه میشد.
در تاریخ ایران هم بارها و بارها همین افسوسها را خورده ایم. عهدنامههای گلستان، ترکمانچای، پاریس، گلدسمید، آخال و 1919 در زمان قاجار و بازگشت وجودِ وطن فروش خبیثی مثل اردشیرریپورتر به وطن، رضا خان و کشف حجاب و جداکردن اروند و دشت ناامید و آرارات از ایران و... و محمدرضا و داستان بحرین و شرکت در جنگ ویتنام و ظفار و حیف و در ونیز و انگلیس و... و در جمهوری اسلامی هم کسانیکه مأمور شُل کردن پیچها بودند و حرکت انقلاب را کند کردند و مشکل آفریدند. خیانت امثال بنیصدر و سادهلوحان و جاسوسان و پیمان 1981 الجزایر و جنایت فرقه فرقان و منافقین و کومله و دموکرات و سال 67 و 78 و 88 و فرصت سوزی تکنوکراتها و غربزدگان و فتنهگران و داستان غمبار برجام و... همه از همان فرصتهای تاریخی «حسرت آوری» بود که از دست بشد و عبرتی گران شد برای آیندگان تا بدانند که این انقلابِ به ثمر نشسته، ابراهیمی است که این بار از میانه آتش و خون نمرودیان چنین زخم خورده ولی زنده بیرون آمده است. زخمهای تنش هرکدام حکایتی دارد، روایتگر و روشنگر تاریخ و تمدن آتی.
از میان این همه، سال 67 حکایتهای بسی عبرت آموز دارد. نوروزش همزمان با میلاد امام حسین علیهالسلام بود. سخنرانی ابتدای سال امام خمینی فضای کشور را عاشورایی میکند. گویی اتفاقات ناگوار را میبیند. « خيال مىكنند كه حضرت سيد الشهدا براى حكومت نيامده، خير؛ اينها براى حكومت آمدند... اصل قيام انبياء از اول تا آخر اين بوده... ما بايد در مقابل تمام اینها [قدرتهاى بزرگ] بايستيم، بايد هيچ درش سستى نشود تا وقتى كه [رزمندگان] إن شاء اللَّه علم را به دست صاحب علم بدهند. زندگى سيد الشهداء، زندگى حضرت صاحب سلام اللَّه عليه زندگى همه انبيا اين معنا بوده است كه در مقابل جور، حكومت عدل را مىخواستند درست كنند... وظيفه اين است كه ما بايد قيام بكنيم. وظيفه اين است كه ما همه بايد همه چيز خودمان را در راه اسلام فدا بكنيم، چنانچه اولياى ما اين كار را كردند.»(1) در فروردین آن سال آمریکا به دو سکوی نفتی ایران حمله نمود و عراق با عملیات بسیار گسترده شیمیایی و بمبهای 9 تنی، با کمک بسیار زیاد همپیمانانش و به خاطر ورود کشورهای دیگری مثل آمریکا و سعودی به جنگ و نبود حمایت کافی دولت ایران از جنگ، غافلگیرانه به فاو حمله کرد و در کمتر از 2 روز توانست این جزیره را پس بگیرد. چند ماه بعد و در اوایل خرداد به شلمچه حمله کرد و کمتر از نصف روز توانست شلمچه را به تصرف خود درآورد. در اوایل تیر ماه به جزایر مجنون حمله کرد و آنها را از آن خود کرد. به منطقه شرهانی و ارتفاعات حمرین حمله کرد و....
در تیرماه، ناوآمریکایی، هواپیمای مسافربری ایران را هدف موشک قرار داد و 299 مسافرش را به شهادت رساند. در ابتدا مدعی شد کهاشتباه کرده و هواپیمای مسافربری با آن هیکل را با هواپیمای جنگیاشتباه گرفته ولی بعد از آنکه فرمانده خبیث این کشتی منفور، از دست رئیسجمهور مدال شجاعت گرفت مشخص شد که دروغ گفتهاند. سازمان منافقین خلق که خود را زیر پر و بال صدام و آمریکا پنهان کرده بود و زمان را مهیا میدید، در مرداد ماه از غرب کشورمان و تحت حمایت ارتش بعث عراق دست به حمله زد و در عملیات مرصاد مثل تولههای مار، در کیسه رزمندگان افتادند و ماشین جنگیشان که از دشمنان این مرز و بوم به عاریت گرفته بودند، برای همیشه ساقط شد. برخی از این اتفاقات تلخ که گوشهای از نیمه اول سخت سال 67 بود باعث پذیرش قطعنامه 598 توسط حضرت امام خمینی در 27 تیر همان سال شد که به تعبیر ایشان مثل نوشیدن جام زهر بود ولی به هر حال کشور را در آن مقطع از بحران نجات داد ولی این پایان ماجرا نبود.
سه روز بعد از پذیرش قطعنامه همانگونه که امام گفته بود «صدام قابل اعتماد نیست» صدام قطعنامه را زیر پا گذاشت و به سمت خرمشهر دستور حمله داد. ارتش بعثی در 30 کیلومتری این شهر مستقر شدند تا با این فتح بزرگشان بتوانند نفس ایران را بگیرند. این حماقت محض و وحشیانه باعث شد حضرت امام از آن پیامهای استثنایی که در مورد رفع حصر پاوه داده بود را این بار خطاب به سپاه صادر کند. « اين نقطه حياتي كفر و اسلام است. يعني نقطه شكست يا پيروزي، يا اسلام يا كفر است و بايد متر به متر جنگيد و هيچي از هيچكس پذيرفته نيست و....»
این پیام امام آتش در رگهای مردم و بسیجیان دواند که بدون ساماندهی نظامی به کمک پاسداران شتافتند و با کمترین امکانات و تجهیزات، یکی از سنگینترین تلفات را به حزب بعث وارد و وادار به عقبنشینی کردند. در میان افکار عمومی داخل و خارج از کشور نیز سران بعث عراق و حامیانش چنان مفتضح شدند که تا ابد میتوان یکی از دلایل اصلی تداوم جنگ بعد از فتح خرمشهر را همین سرکشی صدام معرفی کرد. آمریکا هم مجبور شد به این اقدام احمقانه صدام واکنش منفی نشان دهد. اما منافقین که از مدتها قبل تجهیز شده و چند عملیات به ظاهر موفق علیه ایران داشتند، از حمله عراق و مشغول شدن نیروهای ایرانی در جنوب سوءاستفاده کردند و طبق نقشه از پیش هماهنگ شده با صدام و آمریکا، وحشیانه وارد غرب کشور شدند و چون فرزندان ناخلف، به خاک مادری خود طمع کردند. با فراخوانی گسترده، هواخواهان خود را از ایران و سایر کشورها جمع کردند (بعد از عملیات در میان جنازهها، جنازه زنان فرانسوی هم دیده شد) و در سوم مرداد 67 به خیال فتح دو روزه تهران و سه روز ایران و با پوشش توپخانه، هواپیماها و بالگردهای عراقی از غرب کشور وارد خاک ایران شدند. اگرچه در مسیر تا چهارزبر با مقاومت چندانی مواجه نشدند ولی به تمام معنا جنایت کردند.
«مروین دایملی» نماینده كنگره آمریكا در همان روزها 6 تیر 67 در میان تظاهرات سازمان منافقین در واشنگتن شركت كرد و در سخنانی كه از تلویزیون آمریكا هم پخش شد اظهار داشت: « نباید دست از تلاش كشید، مطمئن باشید كه با كمی صبر و تلاش بیشتر به زودی از مهران به تهران رژه خواهید رفت». سازمان نوار ویدئویی سخنرانی مزبور را برای كلیه كادرهای سازمان پخش كرد «امروز مهران، فردا تهران». سرکرده منافقین به فریب خوردگان فرقه خود قول داد که سخنرانی بعدی را در میدان آزادی انجام میدهد.
سران نفاق از جمله انسانهای نفله و سفله تاریخاند که نامشان در زمره جنایتکارانی است که بزدلانه و از روی ترس آدم میکشتند. جنایتکارانی که چون شغال شکار میکردند، نه مردان مسلح را. نمایه بلند شهدایی که به تیر و تیغ نفاق به شهادت رسیدهاند شهادت میدهد که مهارت فرقه رجوی، کشتن زنان و کودکان و بیگناهان و دست بستگان است. بمب گذاریها، ترورهای کور، وطن فروشی، جاسوسی، شرف فروشی و ناموس فروشیِ در رأس فرقه تنها گوشهای از سیاهه این خونخواران است. آنها که با تیغ موکت بُری به جان مردم کوچه و بازار میافتادند، در انتفاضه شعبانیه، صدها هزار شیعه بیگناه عراقی را برای خوش رقصی پیش صدام به شهادت رساندند. شرف و شجاعتشان تا آنجا بود که در جیب جنازه مردان و زنانشان قرص جلوگیری بود. معلوم نبود اگر این فرقه با این منطق و پیشینه مجال حکومت بر یک روستا را پیدا میکردند چه میکردند.
اگرچه بسیجیان کرمانشاهی به صورت خودجوش به مقابله با لشکرتباهی پرداختند ولی عملیات مرصاد با رمز «یا علی ابن ابیطالب»(ع) آغاز شد و مردم از سراسر ایران با هر وسیله ممکن خود را به منطقه رساندند تا آنجا که بارها اعلام شد به حضور بیشتر ملت نیازی نیست و منافقین سرکوب شده و به هلاکت رسیدهاند. شجاعت مثال زدنی هوانیروز نیز در آن ماجرا ماندنی شد و تا نسل در نسل حدیث شجاعت رزمندگان در دل دوست و دشمن ماند. بعد از شکست منافقین در مرصاد، صدام در سخنانی خود را صلحطلب معرفی کرد و ایران را به خاطر مقاومتش محکوم کرد. روح صیاد شاد که خودش صیاد دشمنان بود و مِهرش صیاد دوستان. مرصاد در فاصله کوتاهی به پیروزی رسید ولی پاکسازی تا مدتها ادامه داشت. و دارد.
محمدهادی صحرایی
__________________
1. صحیفه امام / ج 21 / ص 3