ردپای 60 سال خیانت و جنایت - روایتی مستند از دخالتها و جنایات آمریکا در ایران 1392-1332
فرح : شاه نخست وزیران را با نظرآمریکا انتخاب میکرد (پاورقی)
تالیف: کامران غضنفری
ارتباط منظم سيا با شاه
ويليام شوکراس در کتاب خود مينويسد:
«رؤساي پايگاه سيا در ايران، يک بخش منظم از زندگي شاه و ديدگاه او را نسبت به جهان تشکيل ميدادند. ملاقاتهايشان با او غيررسميتر و راحتتر از ملاقاتهاي منظم و رسمي شاه با سفراي آمريکا بود.»(11)
محمد حسنين هيکل نيز در کتاب خود در اين باره ميگويد:
«شاه هر هفته يک بار با رئيس پايگاه سيا در تهران، ملاقات ميکرد ساعت 9 صبح روز شنبه بهعنوان وقت ملاقات دو ساعته آنها معين شده بود.»(12)
فرح پهلوي نيز در خاطرات خود ميگويد:
«موقعي که آقاي ريچارد هلمز در سال 1344 به رياست سيا رسيد، فوراً از او براي سفر به تهران دعوت کرديم. او با خانمش آمد و ما از وي استقبالي در سطح رؤساي کشورها بهعمل آورديم. رفت و آمدهاي آقاي هلمز به تهران تا سال 1352 ادامه يافت و در زمان نزديک به هشت سال که او رئيس سازمان سيا بود، ايران در اوج ثبات و اقتدار قرار گرفت. آقاي هلمز آشکارا از ما حمايت ميکرد و با وجود او، همه اقدامات ضد ايراني در کنگره آمريکا خنثي ميشد.»(13)
مشارکت در سرکوب عشاير فارس در سال 1342
گراتيان ياتسويچ (مسئول پايگاه سيا در ايران) در فروردين ماه 1342 به همراه رابرت کومر (کارشناس عاليرتبه سيا در جنگهاي روستائي) به استان فارس سفر و در آنجا با تيمسار ورهرام و تيمسار آريانا - که مسئول سرکوب قيام عشاير فارس شده بودند- ملاقات ميکند. اين سفر که در زمان اوج عمليات سرکوب عشاير جنوب تحت عنوان "غائله فارس" انجام گرفت، بيانگر نظارت مستقيم سازمان سيا بر اين عمليات است.14
نقش جنونآميز بهرام آريانا در قتل عام عشاير جنوب، مورد توجه سرهنگ گراتيان ياتسويچ و هيئت مستشاري آمريکا و محمدرضا پهلوي قرار گرفت و وي به درجه ارتشبدي رسيد. سپس به توصيه آمريکایيها، آريانا در تاريخ 30/9/1344 به رياست ستاد بزرگ ارتشتاران برگزيده شد.(15)
حمايت از کشتار 15 خرداد 1342
پس از کشتار پانزدهم خرداد 1342 ، شاه در روزهاي شانزدهم و هفدهم خرداد، دوبار بهوسيله تلفن با جان.اف.کندي (رئيسجمهور آمريکا) درباره اين حوادث مذاکره کرد تا از پشتيباني او مطمئن شود.(16)
کندي در تاريخ 30/5/1342 يعني دو ماه و نيم پس از کشتار پانزده خرداد 42، بر ادامه کمک به رژيم جنايتکار شاه تأکيد ميکند و ميگويد:
«کمک به ايران بايد همچنان ادامه يابد و آمريکا نبايد برنامههاي دفاعي مشترک خود با ايران، پاکستان، ترکيه، کره و ديگر کشورهایي که در جوار قدرتهاي کمونيست قرار دارند را به هم بزند.»(17)
حمايت ليندون جانسون از جنايات شاه
استراتژي سياست خارجي جانسون نيز که پس از ترور کندي در آذرماه 1342، رئيسجمهور شده بود، با شيوه برخورد کندي با شاه تفاوتي نداشت چرا که او نيز به اصطلاح اصلاحات شاه را مورد تأييد قرار داد و بر رفتار خشونت بار رژيم عليه مخالفان و تظاهرکنندگان در سال 1342، اصرار ميورزيد. از نظر جانسون، محمدرضا شاه تنها حافظ جدّي و وفادار منافع ايالات متحده به حساب ميآمد.(18) جانسون و مشاورين او حتي از اين که شاه به قدر کافي خشن نيست، گله مند بودند!!(19)
حمايت ريچارد نيکسون از رژيم شاه
شاه در تاريخ 29 مهر 1348 بنا به دعوت نيکسون (رئيسجمهور وقت آمريکا) ديداري رسمي از واشنگتن بهعمل آورد. نيکسون در سخنان خود ضمن ستايش از اقدامات شاه بر اين امر تاکيد ورزيد که:
«روابط ايران و ايالات متحده هيچگاه بهخوبي امروز نبوده است. اين حسن روابط مربوط به اين واقعيت ميشود که ما روابط خاصي نه تنها با کشور شما، بلکه با شخص شما داريم.»(20)
ريچارد کاتم (محقق آمريکایي) نيز معتقد است که در تمام دوران جانسون و نيکسون، با آن که دو رئيسجمهور ميدانستند که شاه بهصورت جابرانه بر کشور حکومت ميکند و دستگاه ساواک، وحشيانه مخالفان خود را سرکوب ميکند، باز به سبب اهميت استراتژيک ايران در حفظ منافع آمريکا، از وي بهطور کامل حمايت ميکردند.(21)
ويليام شوکراس نيز در مورد حمايت نيکسون از جنايات شاه مينويسد:
«قدر مسلم اين است که او هيچ مخالفتي با شيوههاي ساواک نکرد. گري سيک (دستيار برژينسکي در امور ايران) که پرونده ملاقات سال 1972 شاه و نيکسون را خوانده بود، بعدها نوشت که: وقتي ساواک در سالهاي دهه 1970 به مخالفان حمله کرد، شاه دلايلي داشت که سرکوب عناصر مخالف، با استقبال واشنگتن رو به رو خواهد شد و شيوه او با مقدار زيادي اغماض تلقي خواهد شد ... شاه از توصيهاي که نيکسون درباره مخالفان داخلي کرده بود، تشکر کرد و گفت، آنها را به زندان خواهد افکند.»(22)
انتصاب نخستوزيران با نظر دولت آمريکا
فرح پهلوي در اين مورد ميگويد:
«در موقع انتصاب دکتر منوچهر اقبال به نخستوزيري، محمدرضا نظر سفير کبير آمريکا در تهران را هم استعلام نمود و با خوشحالي به من گفت: هم آمريکا و هم انگلستان بر سر نخستوزيري دکتر اقبال توافق دارند.
محمدرضا هميشه قبل از صدور حکم نخستوزيري جديد، با سفراي آمريکا و انگلستان مشورت ميکرد. او اين عادت را از زمان اشغال ايران در شهريور ماه 1320 پيدا کرده بود»!(23)
در سال 1339 نيز دولت آمريکا به محمدرضا پهلوي فشار آورد که هرچه سريعتر علي اميني را با اختيارات کامل به نخستوزيري منصوب کند.(24)
کندي (رئيسجمهور آمريکا) ، نخستوزيري علي اميني را بهعنوان پيش شرط اصلي و اوليه کمک مالي به ايران معين نموده و گفته بود که در صورت صدور فرمان نخستوزيري علي اميني، وام 35 ميليون دلاري مورد تقاضاي ايران را در اختيار رژيم پهلوي ميگذارد.25
شاه نيز در 17 ارديبهشت 1340، علي اميني را به نخستوزيري منصوب کرد.(26)
داستان نخستوزير شدن حسنعلي منصور در اسفند ماه 1342 نيز جالب است. طبق يک گزارش "خيليمحرمانه" ساواک به تاريخ 12/11/1342، جلال الدين تهراني (از کهنه کارهاي سياست غرب در ايران) گفته بود:
« وزير مختار سفارت آمريکا که از مستأجرين حسنعلي منصور است و با او سر و سرّي دارد، علناً گفته که من منصور را به نخستوزيري خواهم رساند؛ همانطور که علي اميني را نخستوزير کردم.»(27)
در يک گزارش «خيليمحرمانه» ديگر ساواک هم به تاريخ 29/7/1342، حسنعلي منصور اظهار داشته:
« موضوع نخستوزيري من تمام شده است و اين مسئله را با آمريکایيها هم حل کردهاند.»(28)