در محضر امام خمینی(ره)
روزی که امام ناپدید شد!
پس از سال 1365 که امام به بیماری قلبی گرفتار شدند، پزشکان دستگاهی را به قلبشان نصب کردند که این دستگاه تمامی اطلاعات پزشکی مربوط به قلب ایشان را به یک دستگاه مانیتور که در بیمارستان جنب حسینیه استقرار یافته بود، مخابره میکرد و پزشکان دائما از وضعیت قلبی ایشان مطلع میشدند. یک روز دکترها با اضطراب آمدند و گفتند که ما نوار قلبی از حضرت امام(ره) نداریم. ارتباط مانیتور با قلب امام قطع شده است. چه اتفاقی افتاده است؟ امام کجاست؟ ما باید وضعیتشان را بررسی کنیم. دستگاه الکتروکاردیوگرام، امواج قلبی را دریافت نمیکند. نوار یک خط صاف و ممتد نشان میدهد. امام را بیابید. ما باید ایشان را معاینه کنیم.
بلافاصله به اتاق آقا رفتیم. آقا در اتاقش نبود، به حیاط رفتیم، آنجا هم نبود، به خانه آیفون زدیم میخواستیم ببینیم آیا آنجا هستند؟ آیا نزد خانمشان هستند؟ آنجا هم نبود، گفتند آقا اینجا نیست. خدایا پس آقا کجاست؟ از این سو به آن سو، هر طرف را که گشتیم و جستیم، امام را نیافتیم، ببینید امام کجاست؟ رابطه دستگاه با قلب آقا قطع شده است و ایشان نه در حیاط است، نه در نزد همسرشان. اتاق خود ایشان هم دوبار شد، اما امام را نیافتیم و...
پس از مدتی به اتفاق دکتر نعمتیپور، به اتاق آقا رفتیم و دیدیم تشریف ندارند، بار سوم که برای یافتن آقا به اتاق آمدیم، دیدیم لب تختشان نشستهاند، گویا از همان لحظه دوباره ارتباط دستگاه با قلب امام برقرار شده بود...
ما مطمئنیم که همه جا را گشتیم و امام نبود، اما آقا کجا بود؟ خدا میداند. حقیقت این قضیه را تنها ایشان میدانند و خدا، به کجا رجعت کرده بود؟ این اسراری است که به درون آقا بستگی داشت.
* حاج عیسی جعفری وحاج سیدرحیم میریان، خدمتکاران امام، هفتهنامه کیهانهوایی،
ویژهنامه چهارمین سالگرد رحلت امام.
شرط امام با همسرش
اوایل زندگیمان هفته اول یا ماه اول، یادم نیست، گفتند: من به کار تو کاری ندارم، به هر صورت که میل داری لباس بخر و بپوش، اما آنچه از تو میخواهم این است که واجبات را انجام بدهی و محرمات را ترک بکنی، یعنی گناه نکنی. به مستحبات خیلی کاری نداشتند، به کارهای من کاری نداشت، هر طوری که دوست داشتم زندگی میکردم. به رفت و آمد با دوستانم کاری نداشتند، چه وقت بروم چه وقت برگردم، ایشان به درس و تحصیل مشغول بودند و من هم سرم به کار خودم بود.
* خانم ثقفی، همسر امام، مجله ندا، شماره12، پاییز1372
به شدت برآشفته میشدند
امام خیلی خوش محضر بودند. برای نزدیکان امام بهترین مجلس، مجلسی بود که ایشان در آن باشند. در حضورشان انسان میتوانست راحت و بیتکلف سخن بگوید، حتی ما در حضور ایشان لطیفه میگفتیم؛ البته طوری که به کسی برنخورد و غیبت نباشد. اما اگر خدای ناکرده در میان حرفهایمان غیبت از کسی بود یا کسی را مسخره میکردیم، امام بهشدت برآشفته میشدند.
* خانم فاطمه طباطبایی، مهر و قهر (محمدرضا سبحانینیا- سعیدرضا علیعسگری)