kayhan.ir

کد خبر: ۱۶۳۰۳۹
تاریخ انتشار : ۳۱ خرداد ۱۳۹۸ - ۲۰:۲۶

تساهل و راحت‌گیری نسبت به فرزندان عامل فجور جوانان



محمد پورمنصوری
یکی از پرسش‌های خانواده‌های مذهبی این است که چرا فرزندانمان گرفتار گمراهی و فسق و فجور می‌شوند؟ این مشکل در خانواده‌های مرفه بیشتر بروز می‌کند و والدین نمی‌توانند رفتار فرزندان خود را در نوجوانی و جوانی مهار و مدیریت کنند. نویسنده در این مطلب با مراجعه به آموزه‌های قرآنی بر آن است تا نقش مداراکردن و راحت‌گیری نسبت به فرزندان و تأثیر آن بر رفتارهای آنان را مورد بررسی قرار دهد.
***
فرزندان، در مسیر مخالفت خوانی
شاید بارها در محافل خصوصی و عمومی والدینی را دیده باشید که مادر با چادر و پدر با محاسن است ولی فرزندان پسر و دختر آنان سوسول و بی‌چادرند و حتی تن پوش‌ها و لباس‌های بدی را پوشیده‌اند. جالب اینکه والدین از پوشش و رفتار فرزندانشان ناراحت و ناراضی هستند و فرزندان نیز از پوشش و رفتار والدین خود شرمنده هستند و خجالت می‌کشند؛ چرا که آنان را امل و دیروزی می‌دانند.
درباره چرایی این دگرگونی و گسست نسلی مطالب و مقالات بسیاری نوشته و تحقیقات میدانی از سوی جامعه‌شناسان و روان شناسان اجتماعی و دیگر گروه‌ها انجام گرفته است. هر کسی در پی علت یابی و چاره‌جویی است تا مشکلات گسست نسلی را کاهش داده و بر این معضل چیره شود.
یکی از علل و عوامل این گسست نسلی را می‌‌توان در عنصر تربیت خانوادگی جست‌وجو کرد؛ زیرا نسل‌ها نخست در خانواده تعلیم و تربیت می‌شوند و سپس عناصر دیگری از جمله محیط اجتماعی و نهادهای آموزشی و مانند آن نقش مکمل را ایفا می‌کنند.
مخالفت خوانی فرزندان گاه تنها در اموری نیست که از مقتضیات زمانی و مکانی است، بلکه فراتر از آن، در اموری است که ارتباط تنگاتنگی با عقاید و آداب و اخلاق و هنجارها دارد. به طور طبیعی هر انسانی می‌پذیرد که شرایط یک نسل با نسلی دیگر متفاوت است و هر فرد انسانی می‌بایست «فرزند زمان» خود باشد. اما این فرزند زمان بودن به معنای پشت پا زدن به اصول انسانی نیست؛ زیرا برخی از امور جزو اصول انسانی است و نادیده گرفته شدن آن به معنای نادیده گرفتن شدن انسانیت است.
به سخن دیگر، برخی از امور است که هویت انسانی ما را شکل می‌دهد؛ اگر این اصول و امور نادیده گرفته شود، انسان به  جانوری تبدیل می‌شود که او را از دایره انسانیت خارج می‌کند. به عنوان نمونه اصول اخلاق انسانی که عقل و عرف و شریعت آن را پذیرفته و امضا کرده است، امتیاز و فصل ممیز انسان از حیوان است. هیچ انسانی نمی‌بایست این اصول را نادیده بگیرد و آن را زیرپا گذارد.
اگر گسست نسلی به معنای نادیده گرفتن هویت‌های انسانی باشد، در حقیقت این گسست غیر قابل جبرانی است که باید به شدت با آن مبارزه کرد و به درمان آن به عنوان یک بیماری واگیر خطرناک انسان پرداخت.
البته جریان کلی طبیعت انسانی به گونه‌ای است که هرگز چنین گسستی به شکل کامل رخ نمی‌دهد؛ زیرا فطرت بشر به گونه‌ای است که عنصر عقل همواره با دینداری و اخلاق و حیا همراه است (اصول کافی، ج ۱، کتاب عقل و جهل) و انسان‌ها نیز به سبب همین عناصر ذاتی و درونی هدایت می‌شوند که از آن به هدایت باطنی و درونی و فطری یاد می‌شود.(روم، آیه ۳۰)
بنابراین، گسست نسلی هرگز آن اندازه حاد و شدید نخواهد بود که بنیان‌های انسانی را بر افکند ولی می‌تواند به شکل یک بیماری خطرناک اقوام و امتی را نابود سازد؛ چنانکه امت‌های بسیاری در طول تاریخ با آنکه بر اصول و عقاید انبیاء و پیامبران تربیت یافته بودند، ولی گسست نسلی رخ داد و موجب تباهی آنان شد. قرآن گزارش‌های بسیاری را از حرکت‌های تباه ساز امت‌ها و ملت‌ها بیان کرده است که می‌تواند عبرتی برای جوامع امروزی و هشداری برای آنان باشد.
چرایی مخالفت‌خوانی فرزندان
در پاسخ به چرایی مخالفت خوانی و مخالفت‌گرایی فرزندان از والدین می‌توان علل و عواملی چند را به عنوان متغیر در نظر گرفت و به تحلیل و تبیین آن پرداخت و سپس توصیه‌هایی را بر پایه آن ارائه کرد.
یکی از مهم‌ترین علل در گسست نسلی مسئله تربیت خانوادگی اسلام بر تادیب و ادب کردن فرزندان از روزهای نخست زندگی تاکید دارد. ادب کردن به معنای آموزش درست زندگی است، به این معنا که به کودک آموخته می‌شود که چگونه بیاندیشد و رفتار کند.
از آنجایی که هر خلق و خویی که انسان می‌گیرد، در چارچوب‌های فرایندی رخ می‌دهد، ضروری است که به عنصر تکرار و عادت توجه و تاکید فزاینده‌ای شود؛ زیرا هر گفتار و رفتاری را می‌بایست به کودک آنچنان تعلیم داد که به شکل عادت، او دارد؛ زیرا عادت ،طبیعت ثانوی و دومی است که هر انسانی آن را کسب می‌کند.
به عبارت دیگر، هر انسانی از این قابلیت برخوردار است که بر اساس شرایط و مقتضیات و امور دیگر، تغییر یابد و خلق و خوی جدید بگیرد. برای کسب هر خلق و خوی جدید لازم است تا با تکرار، آن سخن و کار به شکل یک امر عادی در آید. در آیات قرآن واژگانی چون انس برای ایجاد عادت به رفتاری خاص مورد تاکید قرار گرفته است. به عنوان نمونه در آیه ۶ سوره نساء‌ از والدین و اولیاء خواسته شده تا کودکان و فرزندان را بارها و بارها بیازمایند. آزمون‌های بسیار موجب می‌شود تا در یک کاری خبره شوند و با آن مانوس شوند به گونه‌ای که برای آنان یک کار عادی و معمولی جلوه کند.
کودکان و فرزندان می‌بایست در هر کاری چنان خبره شوند که دیگر نیازی به بزرگ‌ترها نداشته باشند. همان طوری که واژگان را به کودکان می‌آموزیم و به آنان هنر جمله سازی را یاد می‌دهیم تا دیگر نیازی به ما برای بیان نیازهای خود نداشته باشند و هر آنچه در دل و باطن دارند می‌تواند به زبان بیان کنند؛ باید یاد بگیرند که چگونه در رفتارها و کردارهای فردی و اجتماعی خود مستقل شوند و به بهترین شکل آن را انجام دهند.
از آنجایی که انسان‌ها موجودات تقلیدگر هستند، از این توانمندی برخوردارند که با شنیدن و دیدن، کارهای دیگران را تقلید کنند و زندگی خود را بسازند و بهبود بخشند و راه‌های جدیدی را نیز با تقلید از انسان و حیوان و گیاه و مانند آن بیاموزند و تجربه نمایند. فرزندان ما نیز به ما نگاه می‌کنند و با تقلید از ما می‌آموزند. از این روست که گفتار و رفتار ما نقش اساسی را در تربیت فرزندان ما ایفا می‌کند. اینکه خداوند از ما خواسته است پیش از آنکه خانواده و جامعه را به سمت خیر و کمال هدایت کنیم، اجتناب از گناه و زشتی داشته باشیم(تحریم، آیه ۶)، از آن روست که با تغییر خودمان این امکان را فراهم می‌آوریم که فرزندانمان را تربیت کنیم و آنان را به کمال برسانیم؛ زیرا کودکان و فرزندانمان می‌نگرند و تقلید می‌کنند.
تادیب؛ اصل فراموش شده در خانواده
البته ممکن است گفته شود ما در خانواده درست رفتار می‌کنیم و همواره می‌کوشیم که پندار و گفتار و رفتار نیک داشته باشیم، اما چرا فرزندانمان چنین نیستند و بر خلاف ما می‌اندیشند و سخن می‌گویند و رفتار می‌کنند؟
در پاسخ به این پرسش باید به یک نکته کلیدی توجه داشته باشیم که کمتر در خانواده‌ها رعایت می‌شود و آن اصل تادیب است.
خانواده‌ها به دلیل محبت شدید به فرزندان، و یا عمل به توصیه‌های تربیتی غربی‌ها گرفتار نوعی تساهل و تسامح شده و فرزندان را در رفاه کاذب تربیت می‌کنند. این گونه است که وقتی کودک به دوره مسئولیت پذیری و نقش اجتماعی می‌رسد، وا می‌دهد و نمی‌تواند مسئولیت و نقش اجتماعی خود را به خوبی بپذیرد و ایفا کند.
شاید خودتان یکی از کسانی باشید که اجازه داده‌اید دختر خردسال شما با لباس‌های بدن نما و بی‌روسری در کوچه و خیابان برود و حتی مادرانی هستند که دخترانشان را بزک می‌کنند و با موهای افشان به بازار و مهمانی و حتی مجالس مذهبی می‌برند با این استدلال غلط که هنوز خردسال است و تکلیف نشده است. فرزندی که عادت به پوشش نامناسب کند و بی‌حجابی را تجربه داشته باشد، وقتی به سن تمییز و بلوغ می‌رسد، چون عادت ندارد که حجاب را مراعات کند، با آن مخالفت خواهد کرد و با آنکه مادر چادری است دختر حتی با مانتوحاضر نیست که در جامعه تردد کند، بلکه می‌خواهد لباس‌های آزادتری بپوشد که مناسب خانه
است.
والدین در کودکی فرزندان را با نماز و روزه آشنا نمی‌کنند و اجازه می‌دهند تا اعمال مذهبی را به جا نیاورد. کسی که عادت نکرده است در زمان مشخصی نمازش را بخواند، نمی‌تواند پس از بلوغ این کار را انجام دهد.
اینکه در اسلام آمده است کودکان را از سنین خردسالی با اسلام و احکام و آداب دینی و اجتماعی عادت دهید و ادب نمایید، برای این است که فرزندان در زمان بلوغ و مسئولیت بتوانند به راحتی و آسانی آن را انجام دهند. فرزندی که عادت کرده است در هنگام اذان صبح و پس از آن تا طلوع آفتاب بخوابد، نمی‌تواند در هنگام بلوغ به این مسئولیت دینی خود عمل کند.
در روایات است که امامان(ع) کودکان و فرزندان خویش را هنگام نماز صبح بیدار می‌کردند و حتی فرزندان خردسال را بر سجاده نماز نشانده و از آنان می‌خواستند که صلوات بفرستند.
از نظر اسلام ادب کردن و آموزش دادن مهم‌تر از آن است که انسان بخواهد با تسامح و تساهل کودک را تربیت و ادب دور کند.
امیرمومنان علی(ع) می‌فرماید: علموا صبیانکم الصلاه وخدوهم بها اذا بلغوا ثمانى سنین؛ نماز را به فرزندان خویش تعلیم دهید، و چون به هشت سالگى رسیدند، آنان را وادار به خواندن این فریضه الهى کنید. (وسائل الشیعه ، ج ۳، ص ۱۲).
معاویه بن وهب گوید: ساءلت اباعبدالله – ع – فى کم یؤ خذ الصبى بالصلاه ؟ فقال : فیما بین سبع سنین و ست سنین؛ از امام صادق (ع) پرسیدم: کودک را باید از چه سنى وادار به خواندن نماز کرد؟ حضرت فرمودند: بین شش تا هفت سالگى.(وسائل الشیعه ج ۳ ص ۱۲)
جابر مى گوید: ساءلته (ابى جعفر-ع- )عن الصبیان اذا صفوا فى الصلوه المکتوبه قال : لاتؤخروهم عن الصلاه فرقوا بینهم؛ از امام باقر – ع – در مورد کودکانى که در نماز جماعت شرکت مى کنند سؤال کردم، امام باقر(ع ) فرمودند: آنان را از صفهاى جلو به قسمت عقب صف نماز جماعت نفرستید، بلکه آنان را (در میان بزرگسالان ) پراکنده سازید. (تهذیب الاحکام ، شیخ طوسى ، ج ۲ ص ۳۸۰).
در این روایات که به عنوان نمونه نقل شد، ارزش و جایگاه تربیت و ادب کودک بیان شده است؛ زیرا نماز تنها یک نمونه از مسئولیت انسان است که باید انجام دهد. باید همان گونه که کودک را برای انجام این مسئولیت آماده می‌کنیم در سایر زمینه‌ها نیز سخت‌گیری اصولی و بجا و محبت‌آمیز همراه با تشویق کنیم و نباید با تساهل و تسامح امر را واگذار‌نماییم؛ زیرا اگر این گونه سختگیری نکنیم و با تساهل و تسامح بخواهیم رفتار کنیم، به آینده کودک و فرزندان خودمان آسیب رسانیده‌ایم.
برخی از مردم عادت کرده‌اند وقتی فرزند خطایی کرد او را تنبیه نکنند و بگذرند در حالی که این رفتار،بزرگترین خطایی است که در حق فرزند می‌شود؛ زیرا او عادت می‌کند که خطا کند و تنبیه نشود.
باید به کودک مسئولیت داد. اینکه بخواهیم کارهای فرزند را خودمان انجام دهیم و او را در رفاه کاذب و دروغین قرار دهیم، او در آینده نمی‌تواند مسئولیت پذیر شود و کارهایش را انجام دهد. وقتی کودک طعم شکست را نچشیده باشد، نمی‌تواند در برابر آن صبر و مقاومت کند و در آینده با هر شکستی دست به خودکشی می‌زند و یا دچار نومیدی و افسردگی می‌شود.
کودک باید بیاموزد خود غذایش را بخورد، لباسش را بپوشد و پس از خوردن غذا ، ظرف غذا را بردارد و در سنینی آن را بشوید. اما اگر این گونه تربیت نشود، در آینده با مشکل مواجه خواهد شد.
کودکی که نتواند بر تمایلات و خواسته‌های کوچک تسلط یابد و مثلا از آب میوه‌ای یا خوراکی چشم بپوشد در آینده نمی‌تواند از تمایلات‌ بزرگتری بگذرد. باید کودک را آموخت که از خواب صبحگاهی بگذرد و نماز را حتی به شکل ساده و ابتدایی آن انجام دهد، عادت کند ظرف خود را بشوید. اسباب بازی خود را به دیگران بدهد و از خود گذشت داشته باشد. اگر کسی اسباب بازی او را شکست، پوزش و معذرت خواهی او را بپذیرد تا در آینده بتواند با همسرش و اطرافیان نیز همین برخورد را داشته باشد.
کودکی که رفاه زده شود و والدین همه چیز را به آسانی و راحتی در اختیار او بگذارند، او گرفتار فسق و فجور خواهد شد؛ زیرا عادت می‌کند که هر چیزی را که دوست دارد به دست آورد و چیزی را از دست ندهد. چنین کسی در آینده وقتی با شهوت جنسی مواجه می‌شود، نمی‌تواند خودش را مدیریت کند و مهار نماید. و لذا به فسق و فجور گرفتار می‌شود. در آیات قرآن بیان شده که بسیاری از مجرمان و فاسقان و فاجران کسانی هستند که گرفتار رفاه زدگی و ‌اشرافیت هستند. اینان چون عادت دارند به تمایلات غذایی خود به طور کامل پاسخ دهند، عادت می‌کنند در امور دیگر نیز این گونه باشند. از این روست که بسیاری از فاسقان و فاجران همین مترفان هستند که گرفتار رفاه زدگی‌اند.(اسراء، آیه ۱۶) همین افراد هستند که با دین و عقاید دینی و هر گونه قوانین و هنجاری که مانع بر سر شهوات و آزادی‌های بی‌بند و بار است، مخالفت می‌کنند و دشمن هنجارهای دینی و اخلاقی و عرفی هستند و به جنگ آن می‌روند.(سبا، آیه ۳۴؛ زخرف، آیه ۲۳؛ واقعه، آیه ۴۵)
به هر حال، علت فجور جوانان بویژه فرزندان خانواده‌های مذهبی را می‌بایست در تسامح و تساهل افراطی آنان در دوران کودکی و نوجوانی از یک سو و رفاه زدگی آنان از یک سوی دیگر جست‌وجو کرد. کودکی که در رفاه و تساهل و تسامح رشد می‌کند، در زمان مسئولیت پذیری از آن می‌گریزد و علیه آن قیام می‌کند. این گونه است که فرزندان بسیاری از اهل تدین و ایمان و مذهب گرفتار بی‌ایمانی و لاابالی‌گری و رفتارهای ضد دینی و ضد هنجاری می‌شوند و گسست نسلی میان والدین و فرزندان پدید
می‌آید.