kayhan.ir

کد خبر: ۱۶۰۵۱۳
تاریخ انتشار : ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۲۱:۳۸

ما همه منتظر آمدنت می‌مانیم(چشم به راه سپیده)




نشسته چشم به راهت
دلم شکستی و جانم هنوز چشم به راهت
شبی سیاهم و در آرزوی طلعت ماهت
در انتظار تو چشمم سپید گشت و غمی نیست
اگر قبول تو افتد فدای چشم سیاهت
زگرد راه برون آ که پیر دست به دیوار
به‌اشک و آه یتیمان دویده بر سر راهت
بیا که این رمد چشم عـاشقان تـو ‌ای شـاه
نمی‌رمد مگر از توتیای گرد سپاهت
بیا که جز تو سزاوار این کلاه و کمر نیست
تویی که سوده کمربند کهکشان به کـلاهت
جمال چون تو به چشم و نگاه پاک توان دید
به روی چون منی الحق دریغ چشم و نگاهت
برو به کنـج خراباتت ‌ای نـدیم گدایان
تو بختت آن نه که راهی بود به خلوت شاهت
در انتظار تو می‌میرم و در این دم آخر
دلم خوش است که دیدم به خواب گاه به گاهت
اگر به باغ تو گل بر دمید و من به دل خاک
اجازتی که سری بر کنـم به جای گیاهت
تنور سینه ما را ‌ای آسمان به حذر باش
که روی ماه سیه می‌کند به دوده آهت
کنون که می‌دمد از مغرب آفتاب نیابت
چه کوه‌های سلاطین که می‌شود پر کاهت
تویی که پشت و پناه جهادیان خدایی
که سر جهاد تویی و خداست پشت و پناهت
خدا وبال جوانی نهد به گردن پیری
تو شهریار خمیدی به زیر بار گناهت
 مرحوم استاد شهریار

دنبال ردّ پای تو
بی تو چگونه می‌شود از آسمان نوشت
از انعکاس ساده رنگین کمان نوشت
این یک حقیقت است که بی‌تو بهار من
باید چهار فصل زمان را خزان نوشت
در این جهان بی ‌در و پیکر خدای ما
دستان سبز پوش تو را سایبان نوشت
دنبال رد پای تو گشتم، نیافتم
گویی خدا نشان تو را بی‌نشان نوشت
می‌خواستم تو را بنویسم ولی نشد
با من بگو چگونه تو را می‌توان نوشت؟
جنگل همیشه نام تو را سبز خواند و بس
دریا تو را برای خودش بی‌کران نوشت
دیدم تمام ثانیه‌ها با تو می‌زنند
باید تو را همیشه «امام زمان» نوشت
طیبه چراغی

کدام جمعه میایی؟
به این غبار، نگاهی که آفتاب شود
بسوز قلبِ مرا، کز غمت مُذابّ شود
دوباره رویِ تو را آسمانِ جمعه ندید
کدام جمعه، جمالِ تو ماهتاب شود؟
برای آمدنت، شب به شب دعا کردم
اشاره کن به دعایم که مستجاب شود
زمان به خاطرِ ما دیر دیر می‌گذرد
برایِ خاطرِ تو کاش پُرشتاب شود
امید ِ‌گریه، مرا هم صحابه‌ خود کن
که آسمانِ نگاهم پر از سحاب شود
نباید ‌اشکِ تو بر صورتِ زمین بچکد
سرشکِ چشمِ تو بایست که گلاب شود
من آمدم که سلامِ مرا جواب دهی
سلام می‌کنم و وای اگر جواب شود
اگر اجازه‌ دهی روضه‌خوان شوم امشب
که قلبِ سوخته‌ات بیشتر کباب شود
برایِ کودکِ خود آب خواست، امّا حیف
همین دلیل بر این شد، حسین آب شود
بگویم از شررِ خنده‌های حرمله‌ای
که پاسخِ شرر ‌گریه‌ رباب شود
و شیرخواره پس از این زنیزه خواهد دید
که دستِ مادرِ او بسته در طناب شود
محمد علی بیابانی

پروایم نشد
خواستم نزدیک‌تر باشم به آقایم نشد
تا بگیرم دامن لطف تو مولایم، نشد
خواستم از معصیت دوری کنم، آدم شوم
بند‌ها را وا کنم از دست و پاهایم نشد
ندبه‌های جمعه را هی خواب می‌مانم ببخش
سر به زیرم که میان روضه پیدایم نشد
ظاهراً ذکر تو را می‌گویم اما باطناً
در میان عاشقانت باز هم جایم نشد
راه دیدار تو اینبار از حرم شد باز، حیف
خواستم تا محضر تو با سرم آیم نشد
گفتمت یک بار در خوابم بیا، جانِ حسن
سر به خاک مقدمت ‌ای یار می‌سایم، نشد
دائماً می‌چرخم آقا جان به دور معصیت
از دو چشم خیس تو هربار، پروایم نشد
کربلایم دیر شد، دارم خجالت می‌کشم
آه آقا جان بگو که وقت امضایم نشد؟
وحید محمدی

آقاي مـن...
بي اذن تو هرگز عددي صد نشود
بر هر که نظر کني دگر بد نشود...
زهرا تو دعا کن که بيايد مهدي
زيرا تو اگر دعا کني رد نشود
؟؟؟