آنچه درباره «هیچ چیزندانها» نمیدانید
ســـلبریــتیها مغزهای کوچک، جیبهای بزرگ
مهدی امامقلی
امروزه و در دنیای موسوم به «عصر اطلاعات»، گسترش فضای مجازی و شبکههای اجتماعی که سوغات شوم غربیهاست، فرصت و بستر قابل توجهی را برای ظهور و بروز «سلبریتی» و رشد فرهنگ «سلبریتی پروری» فراهم آورده است. دیگر، سلبریتیهای داخلی صرفاً در آگهیهای تبلیغاتی حضور ندارند بلکه بیشتر مواقع در مسلک و قامت کارشناس ظاهر میشوند و در حوزههای مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و... اظهارنظر کرده و گاهی هم با پنجه انداختن بر صورت آموزههای دینی و یا زیر پا گذاشتن اصول انسانی و قانونی، پیادهنظام جریانات اپوزیسیون و معاندین نظام اسلامی میشوند.
نمونههای زیادی ازایندست را میتوان برشمرد؛ از نقش پررنگ سلبریتیها در انتخابات 88 و 92 (و حتی پشیمانی برخی از آنان) و یا ابراز ناراحتی فلان شاعر و بهمان بازیگر از اعدام تروریستها! یا اهانت تهیهکننده سینما به مداحان و ستایشگران اهلبیت (ع) تا کلاهبرداری برخی از سلبریتیها از مردم و... نمونه اخیر آن هم پست اینستاگرامی یک سلبریتی و بسترسازی برای قصد قتل در ماجرای شهادت طلبه همدانی است.
ناگفته نماند، برخی سلبریتیهای «هیچچیز ندان» و «حاشیهساز» توانستهاند با لابیها و اسپانسرهای مالی و رسانهای، بر ارابه شهرتِ بادآورده و بهظاهر نامیراییِ خود سوار شوند و با الگوگیری از نمونههای غربی در زمین تهاجم فرهنگی دشمن بازی کرده و در سیرکی مجازی، حضور دلقکها در سیاست و فرهنگ و... را رقم زنند.
آنچه در پی میآید گزارشی درخصوص ابعاد خطرناک فرهنگ «سلبریتی پروری»؛ از پشت پرده برندسازی سلبریتیها و علت برجستهسازی و بزرگنمایی آنها در برخی رسانهها تا چرایی دخالت آنها در حوزههای سیاسی و اجتماعی و همچنین غفلت و عدم نظارت متولیان حوزه فرهنگی و فضای مجازی در این حوزه است.
***
برندسازی سلبریتیها برای پول و دلار
استفاده از سلبریتیها در مارکتینگ و آگهیهای تبلیغی و تجاری در دنیا، شگردی مرسوم و در کشور ما هم در حال رشد است. ظهور و بروز مباحثی مانند «سلبریتی برندینگ»، «سلبریتیهای فروشنده»، «سلبریتیها؛ سفیر برند» و... در رسانهها و محافل نظری و مطالعاتی گواه بر این ادعاست.
با مرور کوتاهی در شبکههای مجازی درخصوص نقش سلبریتیهای ایرانی در بازاریابی و برندسازی خواهید دید که چگونه سلبریتیها در خدمت برندها قرار گرفتهاند و چگونه تمام وقت و انرژی خود را مصروف مسخ مخاطبان و تبلیغات تجاری کردهاند. خواهید دید هنرپیشه معروفی که او را در سریالهای تلویزیونی میدیدید، سایت شرطبندی تأسیس کرده و مخاطبان خود را به عضویت و بازی در آن تشویق میکند یا آنکه فلان خانم هنرپیشه که روزگاری در روزنامههای زنجیرهای قلم میزد، برند تجاری عطر و اودکلن همسرش را تبلیغ میکند و آنیکی هنرپیشه پرحاشیه که همسرش به قاچاق شیر خشک متهم است برندی دارویی را برای مخاطبان خود تجویز میکند! البته این پدیده، منحصر به هنرمندان نیست در مورد برخی ورزشکاران معروف نیز همین وضعیت است؛ مثلا آقای ورزشکاری که در قد و قواره قهرمان ملی است در نقش یک بنگاهدار از هموطنانش میخواهد با خروج سرمایههایشان از ایران در دبی ملک بخرند و... که مواردی ازایندست بسیارند.
و این در حالی است که بخشی از هنرپیشهها، موسیقیدانان و ورزشکاران مشهور که باید جزو الگوهای فرهنگی و ورزشی کشور باشند در غفلت مسئولان فرهنگی و متصدیان فضای مجازی به مانکن تبلیغاتی و مشوق فرهنگ غربی مصرفگرایی تبدیل شدهاند.
مردیث کارل، نویسنده و خبرنگار معروف شبکههای آمریکایی در مقالهای با عنوان «پندهای به دردنخور سلبریتیها» مینویسد: «برندسازی سلبریتیها باید به زبان پول و دلار قابل ترجمه باشد وگرنه کمپانیهای تجاری علاقهای به استفاده از این چهرهها برای تبلیغ حضورشان نخواهند داشت. اینگونه به نظر میرسد که فلسفهای پشت برندسازی سلبریتیها وجود دارد. سلبریتیها آنقدر به خاطر استعداد، زیبایی و تواناییهای ورزشی خود مورد ستایش قرار میگیرند که طرفداران آنها بیصبرانه منتظر نشستهاند ببینند سلبریتی موردعلاقهشان چه چیزی میخرد تا آنها هم بلافاصله همان را بخرند.»
پوترا سامسیر، تحلیلگر رسانه و نویسنده «مدیوم» در مقالهای با عنوان «سلبریتی موردعلاقهتان پشیزی به شما اهمیت نمیدهد» مینویسد: «سؤال اینجاست: آیا سلبریتیها پشیزی برای طرفدارانشان اهمیت قائل هستند؟...وقتی سلبریتیها در مورد طرفدارانشان صحبت میکنند در واقع طرفدار خود را به عنوان یک فرد نگاه نمیکنند. آنها طرفداران خود را به عنوان یک دسته «عدد» میبینند، به عنوان میزان شانسی که برای کسب سود دارند. سلبریتیها عاشق توجه هستند. آنها عاشق شما نیستند. وظیفهشان این است که عاشق توجه شما باشند نه خودتان.»
از اینرو است که متوجه خواهیم شد عقد قراردادهای متعدد و کلان با کمپانیهای چندملیتی بود که موجب شد دیوید بکهام، فوتبالیست مشهور انگلیسی به آمریکا برود و برای هر ثانیه زندگی در این کشور ۲ دلار دستمزد دریافت کند!
چند روز پیش نیز خبری در رسانههای داخلی منتشر شد مبنی بر اینکه کیم کارداشیان، بازیگر و مدل آمریکایی به ازای هر پُست تبلیغاتی در صفحه اینستاگرام خود چیزی در حدود یکمیلیون دلار دریافت میکند! همان سودایی که متأسفانه برخی از سلبریتیهای داخلی از تبلیغات تجاری در سر دارند.
دخالت سلبریتیها در همه حوزهها
به یک عده نباید اجازه حرف زدن داد!
مطالعات پژوهشی و یافتههای کیفی از فعالیت سلبریتیها نشان میدهد که آنان با اطلاعرسانی اخبار مربوط به فعالیتهای خود و همکارانشان، انتشار عکسهای شخصی، انتشار آثار و یا مثلاً تبلیغ امور خیریه و... به درد دل با هواداران و نهایتاً به اعلام موضع و ارسال پیام در همه حوزهها میپردازند.
یکی از معضلاتی که اکنون در فضای مجازی مشهود و ملموس است، دخالت برخی از سلبریتیها در حوزههای مختلف سیاسی، اجتماعی و... است که سؤالات فراوانی را متبادر اذهان عمومی کرده است؛ مثلاً چرا باید یک هنرپیشه که در اینستاگرام بیش از چند میلیون فالوور دارد به تبلیغ دارو بپردازد؟ یا در صفحات شبکههای اجتماعی در مورد کودکان کار، طلاق و سایر آسیبهای اجتماعی پُست بگذارد و توییت کند؟ چرا باید شاعر و خواننده به اعدام تروریستها واکنش نشان بدهند و ابراز ناراحتی کنند؟ یا چرا باید سلبریتی این امکان و ظرفیت را پیدا کند که مثلاً در انتخابات ریاست جمهوری با حضور و سخنرانی خود در ورزشگاه آزادی در حمایت از نامزد انتخابات و یا راهاندازی کمپینهای انتخاباتی عرضاندام سیاسی کند؟ سؤال اساسی این است: چرا سلبریتیها در همه مسائل دخالت میکنند؟ از چهرههای مشهور حوزه سینما- تلویزیون گرفته تا چهرههای موسیقی و ورزش.
الکس پراد، کارشناس برنامه تلویزیونی چهار اتاق و نویسنده تلگراف در مقالهای مینویسد: «آیا صرف اینکه یک نفر در بازیگری یا ورزش خوب است بدان معناست که باید به نظراتش پیرامون سیاست خارجی، محیطزیست یا بهداشت و درمان اهمیت بدهیم؟ اگر بشنوم که یک سلبریتی فیلمی را نقد میکند یا نمایشی را بررسی میکند حتماً به حرفهایش مشتاقانه گوش خواهم داد اما «شان پن» و اسبهای چوبی متنوعش؟ نه. ممنون. رسماً هزاران نفر وجود دارند که بیشتر از او شایستگی صحبت پیرامون چنین چیزی را دارند. «آنجلینا جولی» و پناهندگان؟... به نظرم هدفشان این است: حالا که از رهگذر سرگرم کردن مردم میلیونها دلار پول به جیب زدهاند، در 42 سالگی فهمیدهاند که دوست دارند مردم آنها را جدی بگیرند. سلبریتی بزرگ مساوی است با فروش بیشتر، بیننده بیشتر و پول بیشتر. حال چه اهمیتی دارد که آن سلبریتی پشیزی هم از آن مسئله سر در نیاورد... از شوخی گذشته، واقعاً یکقدم فاصله داریم با تولید برنامهای که به یک سلبریتی اجازه میدهد 5 دقیقه پیرامون وضعیت خاورمیانه صحبت کند! گاهی به این فکر میکنم که باید از تجربه یک سده دموکراسی همگانی بگذریم و واقعاً به یک عده اجازه حرف زدن ندهیم.»
یا مثلاً جورجیا کل، بن ریدلی و جین بنویت در مقالهای با عنوان «راهحل سادهای به نام سیاستزدایی و سادهانگاری» در گاردین نوشتهاند: «آیا باید انگیزههای این سلبریتیهای فعال را که مدیران روابط عمومی گرانی را استخدام میکنند تا اعتقاداتشان را به مردم بفروشند- مورد تردید و سؤال قرار دهیم؟ آنطور که نیل درنز، استاد دانشگاه تافتز آمریکا عنوان کرده است، وارد شدن به مسائل انسان دوستانه مسلماً به جرج کلونیها، آنجلیا جولیها و مت دیمونهای دنیا سود میرساند. ورود به چنین مسائلی به سلبریتیها امکان دسترسی به رسانههایی جدید میدهد. مثل برنامههای تلویزیونی سیاسی یا گردهماییهای بینالمللی و به آنها کمک میکند برند شخصی خود را براقتر کنند. علت حضور در این مسائل برای سلبریتیها یک علت تجاری است.»
توجه به این نکته ضروری است که در دنیای غرب نیز شدت و حدّت دخالت سلبریتیها در همه حوزهها به حدی بوده که ماه دسامبر سال گذشته، آنجلیا جولی در برنامه رادیویی «امروز» که از رادیو 4 بیبیسی پخش میشود اعلام کرد قصد دارد برای انتخابات ریاست جمهوری بعدی ایالات متحده در سال 2020 نامزد شود! متأسفانه باید گفت شبیه همان حسی است که برخی سلبریتیهای داخلی در انتخابات شوراها و مجلس داشتهاند!
فتنه سلبریتیها در اقیانوس «توهم»
و «هوش اندک»
نگاهی به ادبیات و جنس کنش و واکنشها و اساساً مدرک و سطح سواد سلبریتیهای پرحاشیه سینما و تلویزیون که بعضاً نیز ترک تحصیل کردهاند، گواهی بر این ادعاست که موفقیت آنان صرفاً به خاطر چهره و یا توانمندیهای آنان در حوزه تئاتر و سینما است و نه دانایی و آگاهی آنان در حوزه مطالعات تخصصی مربوط به آن رشته. حالا سؤال اینست که چه طور میشود کسی که مثلاً چهره خوبی دارد یا صرفاً خوب بازی میکند یا زبان بدنش خوب است! میتواند در مورد فضای سیاسی و یا آسیبهای اجتماعی نظر کارشناسی بدهد؟ و البته پاسخ چیزی نیست جر اینکه در آشفته بازار فضای مجازی و غفلت و بیمبالاتی مسئولان، سلبریتیهای «هیچ چیز ندان» در اقیانوس توهم خود غوطهور بوده و دچار «خود روشنفکرپنداری» شدهاند.
مردیث کارل، نویسنده و خبرنگار معروف شبکههای آمریکایی میگوید: «مایم بیالیک [بازیگر آمریکایی] که در سریال دهه نودی ان.بی.سی به نام شکوفه، نقش یک دختر نوجوان را بازی میکرد و بهتازگی در یکی از کارهای شبکه اچ.بی.او نقش یک همجنسگرا را عهدهدار بود، کتابی نوشته است تحت عنوان «فراتر از زمین: یک راهنمای واقعی برای تربیت فرزندان» چرا کسی باید اهمیتی به طرز فکر او در مورد نحوه تربیت فرزند بدهد؟ عجیب اینجاست که یک عده واقعاً کتاب او را میخرند! آیا صرف اینکه در یک فیلم یا سریال نقش یک مادر را بازی میکنید یا با یک کودک همبازی هستید گواه بر آن است که در زندگی واقعی شایستگی شما برای تربیت کودکان بیشتر است؟ و یا مردم باید از شما پیروی کنند؟»
دین برنت، دکترای علوم اعصاب و نویسنده کتاب «مغز خوشحال» در مقالهای با عنوان «سلبریتیهای هیچچیز ندان» میگوید: «هرکسی که به نحوی به یک پلت فرم رسانهای دسترسی داشته باشد میتواند چیزی را بهعنوان «حقیقت» مطرح کند که همهچیز هست بهجز حقیقت!... در اینجا باید از اثر دانینگ- کروگر [نوعی سوگیری شناختی در افراد غیرحرفهای است که از توهم برتری رنج میبرند و به اشتباه، تواناییشان را بسیار بیش از اندازه واقعی ارزیابی میکنند] حرف بزنیم. تبدیلشدن به یک سلبریتی در دنیای مدرن بههیچعنوان نشانه هوش یا برتری فکری نیست. اثر دانینگ- کروگر نشان میدهد که «هوش اندک» معمولاً سبب افزایش اعتمادبهنفس افراد در بیان عقاید و همچنین ناتوانی در قضاوت دقیق پیرامون قابلیتها و تخصصهای خویشتن در قیاس با دیگران میشود. نتیجه این اختلال روانی، ارادهای محکم برای بیان استدلالها و تفکرات کمخردانه فرد و تلاش برای جا زدن این تفکرات بهعنوان حقایق محکم است. سلبریتیها بیشتر در معرض این خطر قرار دارند. آنها بیشتر از دیگران دچار این توهم میشوند که هر چه میگویند درست است. اگر مدیران مطبوعاتی و... شما را احاطه کنند قطعاً درون این توهم فرو خواهید رفت که هرچه میگویید صحیح است و همه باید با شما موافقت کنند. اگر بهجایی برسید که فکر میکنید باید به شما تریبونی برای بیان عقایدتان داده شود حتماً به اینجا هم رسیدهاید که فکر میکنید همه باید با شما موافقت کنند.»
وقتی میگوییم فتنه سلبریتیها در اقیانوس «توهم» و «هوش اندک» یعنی همینکه فلان بازیگر سینما که سواد علمی و آکادمیک در هیچ حوزه تخصصی ندارد! در پُستی اینستاگرامی درباره مصرف هزینههای مداحی مجالس عزاداری امام حسین(ع) به باورهای دینی جامعه حسینی چنگ میزند و با تز و پز روشنفکری، فیگور حمایت از فقرا را به خود میگیرد! یا فلان ورزشکار و موسیقیدان خود را در قامت عضو شورای شهر میبیند و یا مثلاً کتاب آموزش نماز مینویسد!
آزادیهای بیحدومرز در فضای مجازی و بهویژه عدم نظارت در توییتر یا اینستاگرام بدان معناست که اکنون چنین افرادی میتوانند در ارتباطی مستقیم با جامعه، بیآنکه نظرات و افکارشان از هیچ فیلتری عبور کند، دست به نظرپراکنی و گمراه کردن افکار عمومی بزنند.
سندروم «سلبریتی پرستی» و کاهش سلامت روانی مردم/ در یکقدمی «فاشیسم»
و آینده «خنگ شده»
دکتر مارک دی.گریفیث؛ استاد و مدیر دپارتمان روانشناسی دانشگاه ناتینگهام انگلستان و صاحب 620 مقاله علمی و 5 کتاب و 18 جایزه ملی و بینالمللی در حوزه روانشناسی در مقالهای با عنوان «الگوبرداری رفتاری از سلبریتیها و اختلال گسست اجتماعی» نوشته است: «سندروم سلبریتی پرستی به «اختلال علاقه اعتیادگونه به شخصی دیگر» تعریف شده که در آن فرد شدیداً درگیر جزئیات زندگی شخصی یک سلبریتی میشود. هرکسی که بهنوعی در معرض دید عموم باشد میتواند برای دیگران تبدیل به سوژه این سندروم شود (مثلاً نویسندهها، سیاستمداران، روزنامهنگاران و...) اما تحقیقات و بازجوییهای جنایی نشان داده است که چنین سندرومی بیشتر در مورداشخاص مشهور در دنیای تلویزیون، سینما و موسیقی مطرح است.»
دکتر جان ملتبی، استاد دانشگاه لیسستر و همکارانش تاکنون مقالات زیادی پیرامون سندروم سلبریتی پرستی منتشر کردهاند و دریافتهاند که در بریتانیا رابطه مستقیمی میان این سندروم و کاهش سلامت روانی مردم وجود دارد. «اختلال اضطراب شدید، افسردگی، سطح بالای استرس، بیماریهای فیزیکی و عدم اعتمادبهنفس بیماریهایی است که ممکن است از این سندروم ناشی شوند.» تحقیقات تیم دکتر ملتبی نشان داده افرادی که علاقه جنونآمیزی به سلبریتیها دارند معمولاً از «سطح بالای انزوا، گسستگی و تخیل- توهم رنج میبرند.»
فرهنگ سلبریتی در جوامع غربی آنچنان گسترش یافته که به بخشی از زندگی و فرهنگ روزمره تبدیل شده است. امروزه کارشناسان حوزههای فرهنگی و اجتماعی متفقالقول هستند که بر اساس مطالعات و پژوهشهای پدیدارشناسی و جامعهشناسی، سلبریتیزه شدن جامعه، حالت خطرناکی است که افراد آنجامعه را به سمت آیندهای بیسواد، خنگ و صرفاً علاقهمند به مُد و سرگرمی میبرد.
الکس پراد در ادامه مطلب خود مینویسد: «مشکل اصلی این است که نظرپراکنیهای سلبریتیها باعث کمارزش شدن تخصص واقعی و کاهش بحثهای اندیشمندانه عمومی میشود. جامعه ما با سر به سمت آیندهای خنگ شده میرود که در آن ویکتوریا بکهام [خواننده، ترانهسرا و طراح مد انگلیسی] بهعنوان نویسنده «اکومونیست» مطلب مینویسند!... جمله معروفی از توماس جفرسون هست که میگوید: «سنگ بنای دموکراسی را نخبگان تحصیلکرده تشکیل میدهند» من این روزها چنین چیزی نمیبینم. وضعیت در آمریکا خیلی بحرانیتر است زیرا مطمئن هستم تعداد افرادی که میتوانند تمام اعضای خانواده کارداشیانها را نام ببرند بسیار بسیار زیادتر از تعداد افرادی هستند که میتوانند 10 نفر از سناتورهایشان را نام ببرند.»
جورج مونیبو؛ مقالهنویس گاردین و صاحب چندین کتاب مشهور نیز در مقالهای مینویسد: «مسئله اینجاست که علاقه غیرعقلانی رسانهها به مصاحبه با بازیگرها مانع شنیده شدن صداهای دیگر میشود. یکی از نتایجش این است که تا وقتی بازیگری به یک معضل نپردازد آن موضوع معضل محسوب نمیشود. تغییرات منفی اقلیمی، پناهندهها، حقوق بشر، تجاوز جنسی، به نظر میآید هیچکدام این معضلات تا وقتی از طریق هالیوود مطرح نشدند. دیده نشد... گونه به خصوصی از سیاست وجود دارد که کاملاً حول محور سلبریتیها ساخته شده است. سیاستی است که در آنجای محتوا، مدارک و تجزیهوتحلیل با نمادها و شعارها و هیجانات عوض شده است و به اینگونه سیاست فاشیسم میگویند.»
همچنین کی بنجامین، نویسنده کتاب «مرثیهای برای مردن» در مقالهای با عنوان «شکست شهرت بادآورده» میگوید: «وقتی در نتایج یک نظرسنجی از 16 سالهها مشخص شد که 54 درصد از آنها میخواهند مشهور باشند اما فقط یک درصد میخواهند در یک دفتر کار کنند و 4 درصد میخواهند معلم شوند، خب مشخص است که یک نسل کامل قرار است احساس کنند زندگیشان چیزی نیست جز یک شکست!»
چه جریانی و چرا سلبریتیها را «تیتر یک» میکند؟
با نظر بر آنچه در فوق آمد، سؤال اساسی این است که علت برجستهسازی و بزرگنمایی سلبریتیها در برخی رسانهها و بهویژه رسانههای مدعیان اصلاحات چه بوده است؟ پاسخ را باید در ترکیب و تحلیل موارد زیر جستوجو کرد.
1. تیرماه 97 بود که سعید حجاریان تئوریسین اصلاحات در گفتوگو با روزنامه اعتماد از اصلاحطلبان خواست که سیاستهایشان را با سلبریتیها در میان بگذارند و توسط آنان در جامعه منعکس کنند. وی بااشاره به احتمالات مختلف درباره شرایط اصلاحطلبان در آینده، گفت: ممکن است، مردم جملگی اصلاحطلبان را پس بزنند و میان هسته سخت پالایش شده و دیگر اصلاحطلبان تمایزی نگذارند. اصلاحطلبان در صورت قرار گرفتن در چنین وضعیتی باید سیاستهای خود را به تعبیر مولانا «از دهان غیر» مطرح کنند. به این معنا که سیاستهایشان را نخست با گروههای مرجع جدید شامل هنرمندان، مشاهیر و... در میان بگذارند و پس از دریافت بازخوردها و اعمال تغییرات احتمالی، سیاستها توسط همان گروههای مرجع جدید در جامعه منعکس شود؛ یعنی عملاً اصلاحطلبان در این فاز در پشتصحنه قرار بگیرند.»
2. محمدرضا تاجیک، تئوریسین سایهنشین جریان اصلاحات در مصاحبه با یکی از خبرگزاریهای داخلی میگوید: «هنر، رسانه و سینما و موسیقی و تئاتر چهرهای پروموتهای دارند و مثل آب و آتشاند؛ یعنی هم میتوانند ابزار دست قدرت باشند و هم میتوانند ابزار مقاومت شوند.... از آن طرف هنر میتواند رهاییبخش هم باشد. وقتی رانسیر صحبت از هنر و زیباشناسی و سیاست میکند از همین منظر وارد میشود. هنر در نزد او سیاست است... بنابراین هنر میتواند در چهره مقاومت در مقابل قدرت شکل بگیرد و حجاب را از چهره قدرت کنار بزند و به زبانهای مختلف چهره پنهان قدرت را آشکار و زمختیهای آن را برجسته کند و نهان قدرت را در مقابل نور بگیرد تا مردم آن را ببینند. پس هم قدرت میخواهد از این ابزار استفاده کند و هم مقاومت.»
وی در فروردین 97 در گفتوگو با شرق تأکید میکند که باید روشنفکران جای سلبریتیها را بگیرند، البته نه به دلیل اینکه روشنفکران بهتر میفهمند بلکه به این دلیل که سلبریتیها نمیتوانند مسبب تغییراتی ژرف باشند که باید از سطوح زیرین جامعه رقم بخورد و تاریخ را به حرکت درآورد؛ یعنی نظریهپرداز جریان اصلاحات تأکید میکند که اثر سلبریتیها کافی نیست و این بر دوش روشنفکران است که این شکاف را پر کنند.
3. بعد از حضور پررنگ برخی چهرههای معروف هنری در حمایت سیاسی از روحانی در انتخابات 92، ذوقزدگان و برخی دولتمردان تدبیر و امید بهویژه آقایان ظریف، قاضیزاده، ابطحی و جهانگیری که تأثیر سلبریتیها در پیروزی روحانی را دیده بودند برای اینکه از خجالت آن بخش از جامعه هنری سیاستزده دربیایند، مدتی را در تئاترهای لاکچری سلبریتیها یا کنسرتهای موسیقی آنها میگذراندند و هرازگاهی در شبکههای مجازی تصاویر مربوط به حضورشان در کنسرت یا تئاتر را در بوق و کرنا میکردند.
4. در انتخابات 96 هم خبری منتشر شد که حواشی زیادی را در پی داشت؛ سیدرضا صالحی امیری، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت یازدهم در صف رأیدهنگان انتخابات در مصاحبهای با طعنه و کنایه به رقیب روحانی گفت: «اگر نیاز به هنرمند داشتی به من میگفتی چندتاشون را میفرستادم.» اظهارات وی که نشاندهنده نگاه ابزاری آنها به هنرمندان بود حواشی زیادی به پا کرد و واکنش بسیاری از هنرمندان را در پی داشت.
5. هنوز که هنوز است رسانههای مدعیان اصلاحات هرازگاهی به بهانه گفتوگو و مصاحبه و یا ستون اختصاصی دادن به فلان هنرپیشه، آنچه میخواهند را از دهان آنها میگویند. آنها خوب میدانند که با مخاطب از جایی شروع کنند که «او میخواهد» و او را بهجایی ببرند که «خودشان میخواهند». ازاینروست که بهجرئت میتوان گفت جریان مدعی اصلاحات با هدف بهرهبرداری سیاسی و استفاده ابزاری از سرمایه اجتماعی برخی سلبریتیها همواره درصدد آن بوده تا با بزرگنمایی و برجستهسازی آنان برای خود پیادهنظام ساخته و منافع حزبی خود را تأمین کنند.
چرا هیچ نظارتی بر سلبریتیها وجود ندارد؟
ذکر این نکته نیز ضروری است که در فضای مجازیِ رهاشده، بیحدومرز و بدون نظارت، برخی سلبریتیهای حاشیهساز توانستهاند بهراحتی عرضاندام کنند و با راهاندازی کانالها و صفحات مجازی در اینستاگرام، تلگرام و توییتر به نظر پراکنی پرداخته و علاوهبر ترویج مظاهر غربی مانند مصرفگرایی و زرقوبرقهای دنیای مدرن، منجر به گسستهای اجتماعی و اختلالات روانی شوند.
اکنون سؤالات مهم دیگری که مطرح بوده این است که بااینهمه آسیب و دامنه تأثیر منفی حضور سلبریتیهای حاشیهساز در مسائل سیاسی و امنیتی که حتی در ماجرای شهادت طلبه همدانی شاهد آن بودیم، چرا وزارت ارشاد و متولیان فرهنگی بر این سلبریتیهای حاشیهساز و فعال در فضای مجازی نظارتی ندارند؟ چرا با کلاهشرعی بافتن، اجازه تبلیغ کالا را به هنرپیشهها دادهاند؟ چرا باید استفاده از تصاویر هنرمندان و ورزشکاران در تبلیغات کالا و محصولات ایرانی بدون نظارت و در آزادی مطلق باشد تا آنکه آنها به هر طریقی شده – حتی با ترفند حاشیهسازی- به دنبال جمعکردن فالوور و افزایش مخاطبان خود باشند. آیا جز این است که «سلبریتی» و فرهنگ «سلبریتی پروری» تکهای از پازل تهاجم فرهنگی غرب بوده و به دنبال دور کردن جامعه ایرانی از حق و حقیقت و فرهنگ و سبک زندگی اصیل ایرانی و اسلامی است؟ اینها و مواردی از این دست، سؤالاتی است که بایستی متولیان و متصدیان فرهنگی، سیاسی و امنیتی پاسخگوی آن باشند و بس.
ــــــــــــــــــــــــــــ
* قابل ذکر است برخی کدهای خارجی که در این مطلب آمده، برگرفته از شماره اخیر مجله «نقد سینما» است.