گفته باشم! (گفت و شنود)
گفت: یکی از روزنامههای زنجیرهای نوشته است، انتخابات نزدیک است، اصلاحات باید سفره خود را از دولت جدا کند!
گفتم: روزی که جیکجیک مستونشون بود، فکر زمستونشون نبود؟! اینهمه مشکل به مردم تحمیل کردهاند حالا به بازی «کی بود، کی بود؟ من نبودم»! روی آوردهاند؟!
گفت: به بیان دیگر اعتراف میکنند که غیر از آسمان و ریسمان کردن و پشت هماندازی هیچ هنر دیگری ندارند!
گفتم: طی چند سال گذشته همه کاره دولت بودهاند و حالا که پای انتخابات و پاسخگویی به مردم پیش آمده است، میخواهند سفره خود را از دولت جدا کنند؟!
گفت: شعور ملت را دستکم گرفتهاند. خواجه حافظ هم میداند که همه مشکلات دولت زیر سر مدعیان اصلاحات بوده است.
گفتم: یارو به کلانتری مراجعه کرد و گفت، جناب سروان! طوطی من گم شده است. افسر نگهبان گفت؛ ما که نمیتوانیم یک اکیپ را برای پیدا کردن آن بفرستیم. یارو گفت؛ فقط خواستم بگویم که اگر پیدا شد و درباره تریاک و هروئین و سرقت مسلحانه و اینطور چیزها حرفی زد، به شما گفته باشم که نظر خودش را بیان کرده و به من ربطی ندارد!